باز سخنی پیرامون مقوله انقلاب
از اینکه یک بازبینی کامل از اندیشه "سنتی" / قدیمی از پدیده انقلاب ضرورتی اجتناب ناپذیر میباشد, حرفی نمی بایستی در میان باشد. بزبانی دیگر, برای ما آنارشیستها انقلاب را نه با "انقلابیون حرفه ای"(بخوان نارسیسیتهای متعفن) و نه با "رهبری حزبی آهنین"(بخوان خرده بورژواهای اقتدارگر و جوجه فاشیست) و نه با "رهنمود" پیروی گوسفندوار "توده ها" از یک مشت مفتخور عقده ای بنام "روشنفکران پرولتاریا" (بخوان تاریک اندیشان قدرت طلب) نه میتوان و نه میبایست تعریف نمود .
مهمتر از آن انقلاب را نمیتوان با ادعای سرنگونی دولت بورژوائی و جایگزینی اش با "دولت کارگری" (که در 'مانیفست کمونیست' مارکس و انگلس) بعنوان "دولت گذار" (که از قرار "خود بخود لزوم مادیش را از دست میدهد"*) یکسان انگاشت . این دولتهای به اصطلاح کارگری, که در روسیه برهبری لنین/ترتسکی و استالین و در چین و کوبا و...توسط مائو و فیدل و... باز تولید گردیدند, در عمل نشان دادند که جز با یک سری رفرمهای اقتصادی و تحت پوشش سرمایه داری دولتی , که در حقیقت این اصلاحات نیز برای چند صباحی بیشتر دوام نیآوردند,در چارچوب اساسی با دیگر دولتهای بورژوائی درغرب تفاوت چندانی نداشتند. آنان, نه تنها ,کماکان تمامی ساختارهای دولتی از قبیل مجلس (در این کشورها تحت نظارت تنها حزب کمونیست و توتالیتر/تمامیت خواه اداره میشدند) , پول , تقسیم کار, زندان و...را دست نخورده نگاه داشتند بلکه حتی مخوفتر وبیرحمانه تر از همپالگیانشان در غرب کذائی به سرکوب و استثمار و تحقیر و از خود بیگانگی اکثریت قریب به اتفاق شهروندانشان افزودند . بیهوده نیست که پس از فروپاشی غیر اجتناب ناپذیری شوروی استالینی /خرشچفی در روسیه و مرگ ایده های خرده بورژوائی /پاپولیستی مائو تسه تونگ در چین و رشد دیدگاههای سرمایه داری خصوصی گورباچوفی و تنگ شیاوپینگی (که در فازاولیه اش در پس از توقف انقلاب فرهنگی در سالهای 1967 سر برکشید و با پافشاری جناح 'چهارنفره'از حزب اخراج گردید و بعد از مرگ مائو در سال 1972مجددا از پنجره وارد شد) ما شاهد وحشیانه ترین و مافیائی ترین نوع سرمایه داری در ایندو کشور می باشیم. پس به جرات میتوان اذعان داشت که این "انقلابات" چیزی جز کودتائی سیاسی برهبری احزاب ریز و درشت کمونیستی وبه پیروی از شخصیتهای قلدرمآبی که ذکرشان در بالا آمد, نبوده و بهترازاین نیز نمیتوانستند نتیجه دهند.
حال آنکه انقلابی حقیقتا ضد سرمایه دارانه (بخوان آنارشیستی) تنها با دگرگونی ساختاری(بنیادی) فرهنگی -اجتماعی بالقوه اذهان شهروندان و گسست از روابط ارتجاعی کهن و پوسیده بورژوائی (و بعضا ماقبل بورژوائی) میتواند تحقق یابد. این پروسه, طبعا, منطبق با تاریخ رشد و توسعه اقتصادی, اجتماعی و سیاسی در هر کشور بوده و از یکدیگر متمایز میباشند .
ناگفته نماند که این روند, در تکامل خویش, تنها با یگانگی و احترام گذاردن به هر موجود زنده در جهان معنا میدهد و بس. بدیگر سخن:نابودی هوا, آب و زمین همانقدر به انسان صدمه میزند که به هر حیوان 4 پا و یا هر خزنده ای که حفاظت از آنها میبایستی در دستور کار جامعه بشری باشد. بقای انسانها بعنوان جزئی انفکاک ناپذیر از محیط زیست میبایست تجزیه و تحلیل گردد وگرنه حرفی بس پوچ میباشد. ما در مقابل نسلهای آتی بشری مسئول میباشیم .
بزبانی ساده تر: معیار ما آنارشیستها در سه اصل عشق, همبستگی/ همدردی (با تمامیت موجودات این کره خاکی ) و کمک متقابل و طبیعتا در کنار ریشه کن کردن مردسالاری(یا همان شونیسم پوسیده) خلاصه میگردد .این سه اصل نه تنها ما را از "غدر قدرت" مردان (و زنان دست بفرمان) چپهای سنتی رنگ و وارنگ جدا میگرداند بلکه تنها 'نسخه' رسیدن به سرمنزل رهائی از قید سرمایه, دولت و دین (بعنوان سه ستون ارتجاع حاکم بر جهان) میباشند . پیش بسوی وحدت آنارشیستی
زنده باد آزادی - زنده باد آنارشی
پیمان پایدار
******************************
حال آنکه انقلابی حقیقتا ضد سرمایه دارانه (بخوان آنارشیستی) تنها با دگرگونی ساختاری(بنیادی) فرهنگی -اجتماعی بالقوه اذهان شهروندان و گسست از روابط ارتجاعی کهن و پوسیده بورژوائی (و بعضا ماقبل بورژوائی) میتواند تحقق یابد. این پروسه, طبعا, منطبق با تاریخ رشد و توسعه اقتصادی, اجتماعی و سیاسی در هر کشور بوده و از یکدیگر متمایز میباشند .
ناگفته نماند که این روند, در تکامل خویش, تنها با یگانگی و احترام گذاردن به هر موجود زنده در جهان معنا میدهد و بس. بدیگر سخن:نابودی هوا, آب و زمین همانقدر به انسان صدمه میزند که به هر حیوان 4 پا و یا هر خزنده ای که حفاظت از آنها میبایستی در دستور کار جامعه بشری باشد. بقای انسانها بعنوان جزئی انفکاک ناپذیر از محیط زیست میبایست تجزیه و تحلیل گردد وگرنه حرفی بس پوچ میباشد. ما در مقابل نسلهای آتی بشری مسئول میباشیم .
بزبانی ساده تر: معیار ما آنارشیستها در سه اصل عشق, همبستگی/ همدردی (با تمامیت موجودات این کره خاکی ) و کمک متقابل و طبیعتا در کنار ریشه کن کردن مردسالاری(یا همان شونیسم پوسیده) خلاصه میگردد .این سه اصل نه تنها ما را از "غدر قدرت" مردان (و زنان دست بفرمان) چپهای سنتی رنگ و وارنگ جدا میگرداند بلکه تنها 'نسخه' رسیدن به سرمنزل رهائی از قید سرمایه, دولت و دین (بعنوان سه ستون ارتجاع حاکم بر جهان) میباشند . پیش بسوی وحدت آنارشیستی
زنده باد آزادی - زنده باد آنارشی
پیمان پایدار
******************************
(*)"Withdrew away"دولتی که از قرار با صرف مدیریتی موقت زمام امور را در دست میگیرد و بگونه معجزه آسائی خود بخود منحل میگردد !! ناگفته نماند که اخیرا در میان ایرانیانی که خود را آنارشیست میخوانند تک و توکی پیدا شده اند (من شخصا یکی را در پاریس افتخار آشنائی اش را دارم-رفیق فرشین- و دیگری در کلن آلمان - رفیق آرش- که متاسفانه همین چند روز پیش به خاطر فعالیتهای انقلابی اش در میان پناهندگان , که خود نیز یکی از آنان میباشد ,به دو ماه زندان محکوم گردیده) که با عشق بیکرانشان به مارکس و مانیفست کذائی اش و با "استدلال" واهی اینکه (1)"تحلیل مارکس و انگلس از دیکتاتوری پرولتاریا و دولت گذارشان در مانیفست با تحلیل لنین (و لنینیسم بعد از کسب قدرت در روسیه تزاری) متفاوت میباشد" و (2)"نقد سرمایه داری مارکس" در 3 جلد کتاب سرمایه (اش) "کاملترین" میباشد و طبعا ما آنارشیستها نیز باید آنرا قرقره کنیم و علاجی نیست چون "بهترین نقد است"!! تازه پا را از این نیز فراتر گذارده و اسم مندرآوردی "آنارشیسم مارکسیستی" نیز را برآن منتسب دانسته اند !! زهی خیال باطل .
اولا که (1) در تمامی متون "کلاسیک" آنارشیستی (از باکونین و گروپوتکین بگیر تا مالاتستا و اما گلدمن و....) نفی تمامیت دولت از ابتدائی ترین اصول میباشد و هیچگونه اغماضی در آن نمیتواند صورت پذیرد. تازه معیار "علمی"بودن هر تئوری همانا در پراکسس انقلابی معنا و مفهوم میابد وبس!! و برای مصداق چنین حکمی چه کمون دو ماه و اندی پاریس(1871) و چه انقلاب شکوهمند اسپانیا (1939-1936) و چه تجربه 20 ساله زاپاتیستا در چیاپاس-مکزیک (از 4 ژانویه 1994 تا به امروز) و چه تجربیات موقت و شکست خورده بولیوی و آرژانتین در اوایل نیمه اول دهه قرن 21م و چه بر پائی انقلابی تعاونی های آنارشیستی در شرف وقوع در یونان بحران زده امروزی....همه و همه خلاف نظر این رفقا را محک زده و میزنند. (2) دو کتاب 'فتح نان' و 'کارخانه , مزرعه و کارگاه' گروپوتگین دو تا از بهترین سندهای ما آنارشیستها برای ساختن جامعه آنارشیستی میباشند و حتی در پراکسس انقلابی از کتاب کاپیتال مارکس نیز با ارزشتر میباشند!!
پس ,رفقا لطف کرده و از یاوه گوئی و هذیان بپرهیزند .
پس ,رفقا لطف کرده و از یاوه گوئی و هذیان بپرهیزند .
دست آخر ,میبایست اضافه کنم که ,دو مقاله بلند بالا و فوق العاده با ارزش از رفقا ایان مه کی و جان به کن(که هر دو از آنارکوسندیکالیسهای آمریکائی میباشند+) را در دستور ترجمه قرار داده ام .از رفیق ایان مطلبی است پیرامون "کمون پاریس و دید مارکسیستی و آنارشیستی" از آن .او در این مقاله آب پاکی روی دست مارکسیستها (در این مقاله خاص عمدتا مدح نظرش ترتسکیستهای انگلیسی ),که سالیان سال به تحریف کمون مشغول میباشند , میپردازد و ثابت میگرداند که تجربه کمون پاریس مهر تائیدی میزند بر دید ما آنارشیستها (باکونین در این مقطع)از انقلاب ضد سرمایه داری و نه مارکس ,که نه تنها در آن شرکت نکرد بلکه دو ماه طول کشید تا از آن تجلیل کند !! واز رفیق جان ,متن سخنرانی ای میباشد که او در گردهم آئی چند سال پیش در بارسلون -اسپانیا , پیرامون دید اقتصادی ما آنارشیستها برای جامعه آنارشیستی, ارائه گردیده است . یقین دارم که این دو مقاله سنگ بنائی میتوانند باشند برای رفقائی که بغلط, کماکان, با "نوستالژی"مارکس و مارکسیستی دست و پنجه نرم میکنند و میبایستی هرچه زودتر تکلیف خودشان را با آن روشن کنند.
(+)Iain Mckay / Jon Bekken(Anarcho-Syndicalist Review)
No comments:
Post a Comment