Friday, July 13, 2012




نه داميست نه زنجير ، همه بسته ايم چرا؟

تا جایی که فهمیده‌ام قرار نبوده این ‌قدر وقت‌مان را در آخور‌های سرپوشیده‌ی تاریک بگذرانیم به جای چریدنِ زندگی و چهار نعل تاختن در دشت‌های بی‌مرز.


قرار نبوده تا نم باران زد، دست‌پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ وا بریم و گل شویم.


قرار نبوده اینقدر دور شویم و مصنوعی. ناخن‌های مصنوعی، دندانهای مصنوعی، خنده‌های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه‌های مصنوعی.


حتما‌ً قرار نبوده بزهایی باشیم که سنگ‌نوردی مصنوعی در سالن می‌کنند به جای فتح صخره‌های بکر زمین.


هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این‌چنین با بغل دستی‌های‌مان در رقابت‌های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم جانور بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟


قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست راه برویم، بعید بدانم راه فرهیختگی  بشری از دانشگاه‌ها و مدرک‌های ما رد بشود باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نیلبک بزند با سوز هم بزند .....کاوه ای نیز لازم است که آهنگری کند و" درفش " داشته باشد که به حرمت عدالت  اجتماعی از جا برخیزد و حرکت کند


قرار نبوده این ‌همه در محاصره‌ی سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا،


قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی‌شک این همه کامپیوتر و پشت‌های غوزکرده‌‌ی آدمهای ماسیده در هیچ کجا لحاظ نشده بوده؛


تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرس کرده‌اید؟ آلبالو و انار چیده‌اید؟ کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست این چشم‌ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.


قرار نبوده خروسها دیگر به هیچ‌کار نیایند و ساعت‌های دیجیتال به‌جایشان صبح‌خوانی کنند. آواز جیرجیرک‌های شب‌نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و اینطور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.


من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه‌‌ی دار و ندار زندگی‌مان، همه‌ی دغدغه‌ی زنده بودن‌مان.


قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.


قرار نبوده اینطور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره‌ها نخوابیده باشیم.


قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم‌تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم.


قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پای‌مان یک‌بار هم بی‌واسطه‌ی کفش لاستیکی/چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.


قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه‌ی سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم.


چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین‌قدر می‌دانم که این‌همه “قرار نبوده”‌ و حال اینکه این همه که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی‌مان را آشفته‌ و سردرگم کردهآنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سردر نمی‌آوریم چرا.
*********************************************

ممنون از چهار دوست و رفیق زنی که این متن رو-که نویسنده اش معلوم نیست کیه-در چند روز گذشته( طبعا بدون آگاهی داشتن از همدیگر) از ایران واسم فرستادند!! بعد از چند بار خواندنش تصمیمم گرفتم با کمی ویراستاری(بخوان دستکاری کردن جزئی آن, تا بلکه با بینش و مرام بی خدایانه ام بخواند) آنرا در اینجا درج کنم.....البته اینرا هم اضافه کنم که, همانطور که همگان بدرستی حدس زده اند ,تمامی  این "قرار نبوده ها" را در روند تاریخی بشری " تکامل ", "رشد/ توسعه "و "مدرنیته".... خوانده اند و "اجتناب ناپذیر" بودن آنرا نیز به خود قبولانده اند (بقول فرانسوی ها  لانسه گردانده اند)....در این مرحله از فاز تاریخی و جهانی شدن جامعه سرمایه داری روابط  جسته گریخته توصیف شده در متن فوق الذکرهمانا سخن از خود بیگانگی ما انسانها از خود و دیگران و دستاوردهای تولیدی بشری میکند(آنطور که مارکس آنرا داهیانه وار در دست نوشته های فلسفی-اقتصادی اش توصیف کرده است ) ....باری ,رهائی یافتن ما انسانها از تمامی بدبختی های بشری, که طبعا  شامل مسائل نسبتا بغرنج روحی -روانی نیز میباشد ,همانا  در راستای مبارزه سخت و بی امان طبقاتی (و بعضا غیر طبقاتی  مان از قبیل مبارزه زنان علیه شونیسم ,مبارزه بی امان علیه راسیسم و ....)علیه این سیستم دهشتناک  تبلور میاید و بس.....دست آخر, میبایست واقع بین بود و قبول کرد که, متاسفانه همه این شیوه سخت رو دنبال نمیکنند... یکسری از آدمها برای دوری جستن از این زیگ زاگ زدنهای طولانی ,که حتا شاید به سرانجام دلخواهشان در دوران کوتاه زندگیشان دست نیابند- مثل وقتی که مثلا من برای 18 سال هوادار بینش انحرافی مارکسیسم- لنینیسم بودم-, به " راه حلهای" میانرو و دلخوش کنکی دست میزنند و آن همانا دست یازیدن به فرقه های مذهبی هست و بس....در ایران خودمان این خودش را در عضو شدن به  خانقاه (علی الهی شدن ) و درویش مسلکی زندگی کردنها و اخیرا مسیحی شدنها و....داره نشون میده....و این همان ره به ترکستان بردنها هست و بس....البته من آنارشیست با احترام کامل برای هر کس در یافتن "مدینه فاضله" اشان این حق را طبعا برسمیت شناخته و آرزوی یافتن "صلح درونی"(اگر چنین چیزی ممکن باشد)  برای تک تک این افراد را نیز دارم....سلامتی و موفقیت همگان را نیز خواهانم .
زنده باد آزادی و آنارشی
پیمان پایدار  

No comments:

Post a Comment