Saturday, November 24, 2012

ادبیات فارسی -
این مقاله در این تاریخ منتشر شده شنبه 24 نوامبر 2012
www.persian.rfifr-node-85877
دوم آذر، سالروز مرگ غلامحسین ساعدی در پاریس بود

نوشته  مصطفی خلجی

«در زندان اوین پاسبانی بود آذربایجانی که نصف وقت کار می‌کرد. روزی که غلامحسین را شلاق زده بودند، برای اینکه پاهایش ورم نکند، این پاسبان آنها را ماساژ می‌داد. ولی غلامحسین را نمی‌شناخت و فقط می‌دانست که دکتر است. از او می‌پرسد: تو چکار کرده‌ای که اینطور زده‌اند؟ صمد بهرنگی یا ساعدی را خوانده‌ای؟»



زندگی دردمندانه و سرشار از خلاقیت غلامحسین ساعدی در هر دو دوره پهلوی و جمهوری اسلامی با رنج و شکنجه همراه بود. چه وقتی سال 1353 یک سال را در زندان ساواک گذراند و چه آن زمان که پس از روی کارآمدن جمهوری اسلامی به فرار و آوارگی روی آورد.


این است سرنوشت روشنفکر در حکومت‌های توتالیتر آنچنان که در چنین جامعه‌ای به گفته رضا براهنی: «روشنفکرانی که مرده‌اند، عمدا و از روی نقشه کشته شده‌اند و آنانی که زنده مانده‌اند به تصادف زنده‌اند. ساعدی به تصادف زنده ماند، اما به عمد با الکل خودکشی کرد.»


رابرت برله سون، نویسنده و نمایشنامه‌نویس آمریکایی با خواندن برخی آثار غلامحسین ساعدی که به زبان انگلیسی ترجمه شده درباره‌اش می‌نویسد: «غلامحسین ساعدی در زندان‌های حکومت طاغوت شکنجه دید و درس زندگی و مقاومت خواند و همین شکنجه‌ها و آزار و اذیت‌ها، گوهر مراد ما را به صورت یک الماس صنعتی درآورد تا در خاک غربت‌پرور و جگرخوار فرنگ روی از هموطنانش بپوشاند. غافل از آنکه به قولی، شکوفه‌های باغ‌های خیال او ایران و جهان را گلباران خواهند کرد.»


وجه تمثیلی آثار ساعدی

اهمیت ساعدی در ادبیات معاصر فارسی تنها در این نیست که او پزشکی بود که داستان و نمایشنامه می‌نوشت و شعر می‌گفت و مقاله و تک‌گویی منتشر می‌کرد بلکه ارزش و اعتبار او به شناختش از ادبیات کلاسیک فارسی بازمی‌گردد که توانست کاری که سنائی و عطار در شعر فارسی کردند، در نمایشنامه‌هایش ادامه دهد.
ساعدی یکی از سه نمایشنامه‌نویس برتر ایران است که وجه بارز داستان‌ها و نمایش‌هایش، تمثیلی بودن آنهاست.


زمینه ایجاد این امر، نه تنها شرایط اختناق حاکم بر ایران است بلکه نبوغ ساعدی را هم باید به آن افزود.
خودش می‌گوید: «وقتی قصه‌ای یا هرکار دیگر هنری به صورت تمثیلی بیان شود در هر دوره دیگری نیز قابل تاویل و تفسیر است. من بر خلاف کسانی که فکر می‌کنند اگر آزادی به وجود بیاید و قصه رئالیستی رشد کند، داستان‌نویسی ما پیشرفت خواهد کرد معتقدم که ادبیات داستانی که اگر جنبه تمثیلی خود را از دست بدهد، این بیم وجود دارد که جنبه روزمره پیدا کند. این نوع ادبیات را همان زمان نوشتن می‌توان خواند اما بعد فراموش می‌شود. اما ادبیات اصیل در تمام دنیا جنبه تمثیلی داشته است. البته ادبیاتی که در دوران اختناق در ایران نوشته شده گاه کارهای پیچیده شده و زیاده از حد اغراق و جنبه تمثیلی و استعاره و سمبولیسم به خود گرفته است.»

ساعدی، نویسنده و نمایشنامه‌نویسی است که نه تنها به گفته منتقدان و نویسندگان ادبی می‌توان او را مبدع سمبولیسم سیاسی در ادبیات ایران خواند، بلکه به گفته حسن میرعابدینی، نخستین نام بزرگ دهه چهل است.


سنگی که او در بنای ادبیات سیاسی و اجتماعی ایران با تکیه بر عنصر تمثیل و استعاره گذاشت، دیواری به بلندای نام خود ساعدی ساخت .

«میمنت میرصادقی» نویسنده کتاب‌ «واژه نامه هنر داستان‌نویسی» ‌می‌نویسد: «تمثیل روایتی‌ است به شعر یا نثر که مفهوم واقعی آن، از طریق برگرداندن اشخاص و حوادث به صورت‌هایی غیر از آنچه در ظاهر دارند، به دست می‌آید. بدین معنی که نویسنده یا شاعر، قهرمان‌ها، حوادث و صحنه داستان را طوری انتخاب می‌کند که بتواند منظور او را که معمولا عمیق‌تر از روایت ظاهری داستان است به خواننده انتقال دهد.»


نگاه تمثیلی ساعدی نه تنها در آثارش بلکه در رفتار و اعمال زندگی عادی او هم هویداست.
رضا براهنی، نویسنده و منتقد ادبی در یادداشتی درباره او می‌نویسد: «ساعدی چیزی را در جایی مخفی می‌کرد که به عقل جن هم نرسد که در آنجا مخفی شده است. نمونه‌اش موقعی بود که در همان شش هفت ماه پیش از خروج او از ایران رفتم پیش ساعدی که آپارتمانی در بالای پیچ شمیران نرسیده به تخت جمشید داشت. وقتی که بی‌اختیار پس از ساعت‌ها نشستن، بلند شدم رفتم دستشویی، دیدم ساعدی با مشتش به در دستشویی می‌کوبد. من فکر کردم به آپارتمان حمله شده، گفتم چیه؟ گفت از آفتابه استفاده نکن، گفتم چرا؟ گفت پر ودکاست! به عقل جن هم نمی‌رسید که ودکا را در آفتابه بریزند و توی دستشویی بگذارند، به دلیل اینکه امکان نداشت به ذهن پاسدار برسد که ساعدی ودکا را دقیقا توی آفتابه بریزد و توی دستشویی بگذارد.»
توانایی ساعدی دراستفاده از تمثیل در اثر درخشان «‌چوب بدست‌های ورزیل» به اوج می‌رسد، آنچنان که جلال آل‌احمد در سال 1343 به مناسبت انتشار این اثر می‌گوید: «اگر خرقه بخشیدن در عالم قلم رسم بود و اگر لیاقت و حق چنین بخششی را می‌یافتم، خرقه‌ام را به دوش دکتر غلامحسین ساعدی می‌انداختم.»


او در این اثر با روایت یک خانواده و همسایه‌هایش، به طور تمثیلی به بازگویی تاریخ معاصر ایران می‌پردازد.
ساعدی نه تنها در کاربرد تمثیل برای خلق روایت احاطه دارد و به قول رضا سید حسینی مترجم، نوعی تمثیل درخشان و شاعرانه در آثار او موج می‌زند، بلکه برایش بسیار اهمیت دارد که مردم عامی و کم‌سواد هم به عنوان بخشی بزرگ از جامعه آن روز از قصد او در روایتش آگاه شوند.


به گفته محمدرضا شفیعی کدکنی، ساعدی با همه واقع گرابودنش، ابعاد زمان و مکان را طوری جلوه‌گر می‌سازد که اثر او را از یک سو در چارچوب واقعه قوام می‌بخشد و از دیگر سو بر زیبایی قطعه نوشتاری او می‌افزاید.


ساعدی، آینه جامعه استبدادزده

به طور خلاصه، زندگی و آثار ساعدی، حکایت خلاقیت، نبوغ و آفرینش هنری در یک جامعه استبدادزده است. دنیای داستان‌های غلامحسین ساعدی، دنیای غم‌انگیز فقر و خرافه و جهل و وحشت است.

ساعدی تنها کسی بود که نمایش پانتومیم در ایران نوشته و با خلق لال بازی‌ها، یک اثر درخشان تمثیلی برای انتقاد از اختناق حاکم خلق می‌کند.

او چنان به هنر متعهد معتقد است که حتی برای برقراری ارتباط با کودکان و ایجاد راهی برای ارتباط روشنفکران با این گروه سنی، دو اثر «کلاته نان» و «کلاته کار» ‌را می‌نویسد.

ساعدی اهل فرمالیسم، مبهم‌نویسی به شیوه روشنفکران هم عصرش و تقلید از سوررئالیست‌های اروپا نیست و پیوسته در آثارش می‌کوشد با نگاه پزشکی که دردهای بیمار خود را می‌شناسد، فقر و گرسنگی و جهل حاکم بر جامعه را نیز نشان دهد.

شتاب ساعدی در بیان این دردها آنقدر زیاد است که تا آخرین لحظات زندگی و به گفته پدرش وقتی در بیمارستان و چند روز پیش از مرگ خون بالا می‌آورد و استفراغ می‌کند باز هم در حال نوشتن است.

هرچند جامعه استبدادزده که دیکتاتور بر آن حاکم است راه را بر ایجاد هر فضایی برای تنفس و ادامه حیات ادبی او می‌بندد.

ساعدی نه تنها به خاطر انتشار آثارش به زندان رفت و مجبور به فرار از کشور شد و غم غربت، مرگی زودهنگام را برایش رقم زد، بلکه برخی آثار و نمایشنامه‌هایش نه تنها در زمان زندگی او بلکه اکنون که 27 سال از مرگش می‌گذرد هنوز اجازه انتشار یا اجرا روی صحنه را ندارند.

هرچند همین آثار غیر قابل چاپ اکنون به صدای فریاد غلامحسین ساعدی تبدیل شده است. آنچنان که خود در نامه‌ای از اوین در سال 1353 به برادر کوچکترش می‌نویسد: «اکبر عزیزم، اگر مرا خفه کردند، نعره مرا نمی‌توانند خفه کنند، یادت باشد که بعد از مرگ نیز من فریاد خواهم کشید.»

منابع:
شناخت نامه ساعدی/ جواد مجابی
صد سال داستان‌نویسی ایران/ حسن میرعابدینی
ماهنامه مارال/ سال سوم، اردیبهشت 1390

No comments:

Post a Comment