Monday, October 10, 2011


معشوق بی صدا

رویکردی جامعه شناختی بر عاشقانه های احمد شاملو

نوشته: منصوره اشرافی
قسمت پنجم
فصل سوم :نقش ابدی معشوق

"هیچ مردی رضایت نمی دهد که زن باشد .اما تمام مردان آرزو دارند که زنان وجود داشته باشند. حضور مردان در جهان امری اجتناب ناپذیر است ولی حضور زن حادثه ای است ,حادثه ای سعادت بار ."  سیمون دوبوار

میان خورشیدهای همیشه
زیبایی تو
لنگری ست -
خورشیدی که
از سپیده دم همه ستارگان
بی نیازم می کند .
نگاهت
شکست ستم گری ست -
نگاهی که عریانی روح مرا
از مهر
جامه یی کرد
....
چشمان ات با من گفتند
که فردا
روز دیگریست
آنک چشمانی که خمیر مایه مهر است !
وینک مهر تو :
نبرد افزاری
تا با تقدیر خویش پنجه در پنجه کنم
...
به جزعزیمت نا بهنگامم گریزی نبود
چنین انگاشته بودم .
آیدا فسخ عزیمت جاودانه بود
میان آفتاب های همیشه
زیبایی تو
لنگری ست - 
نگاهت
شکست ستم گری ست -
و چشمان ات با من گفتند
که فردا
روز دیگری ست .
شبانه- مجموعه آیدا در آینه

آنچه را که نثر قادر به بیان کردن نیست, در شعر متجلی میشود زیرا که شعر خود را تواناتر از بیان آن چیزی میداند که در نثر و نوشته آشکار است . در دنیای ادبیات و خصوصا شعر, شاعرانه ترین تفکرها در بیان عشق بوده و تجلی بالفعل این تفکر معشوق است . همواره بی نهایت شعر در طول تاریخ در بیان عشق و به خاطر معشوق سروده شده و میشود . در دنیای شعر و شاعری که همواره اکثریت قریب به اتفاق آن را مردان تشکیل داده اند (چه در ادبیات جهان و چه در ایران), زن تجسم بخش رویا و همانا معشوق شمرده میشود .

رویا برای تمام انسانها درونی ترین احساس میباشد و این احساس در شاعران قوی تر و بیشتر نمود می یابد.

عشق و زن در رویای شاعران (در اینجا اکثریت آنها که همانا مردان هستند مورد نظر است) همیشه حضوری ملموس داشته است .حضوری که گاه به صورت محال و دور از دسترس می نماید و گاه اشتیاق و نیاز ست و گاه دست نیافتنی می نماید و گاهی نیز آرزویی بر آورده شده و رویایی دست یافته میشود .

این حضور زمانی اسرارآمیز, زمانی عمیق و ریشه دار, زمانی نابودگر, و زمانی تعالی بخش میشود .

اما عشق و نماینده زنده و جاندار آن ,معشوق,بندرت و شاید هیچ گاه از آفت اغراق و غلو در ستایش بر کنار نمانده است .اصولا در گسترده ستایش وارد شدن همواره سقوط به ورطه غلو و اغراق را اجتناب ناپذیر میسازد .

این گسترده میتواند در بر گیرنده ستایش از خویش, ستایش از قهرمان, ستایش از آرمان ,ستایش از معشوق و...باشد .

در این نوع ستایش کردن ها همواره آنچه که گفته میشود یا به دور از واقعیتها و حضور پدیده های طبیعی است و یا اینکه آنچنان این واقعیت ها و پدیده ها کمرنگ میشود که گاه نادیده گرفته میشوند و چه بسا به کلی وجود آنان نفی میشوند .
.....
 نغمه در نغمه در افکنده
ای مسیح مادر ای خورشید !
از مهربانی بی دریغ جان ات
با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها میتوانم کرد
....
....
چشمه ساری در دل
آب شاری در کف ,
آفتابی در نگاه
فرشته ئی در پیراهن ,
....

به گفته محمد مختاری(*): از این بابت حتی عشق نیز یک رابطه برابر نخواهد ماند . و خود بخود با دید نفی کننده دیگران,به ازای تایید معشوق,بر آن مسلط میشود . و با دید مرد سالارانه ای که در ستایش نهفته است و از معشوق موجودی نابرابر, اگر چه ستودنی, میسازد که به گونه ای موضوع مالکیت ستاینده است و بس.
.....
با آنان بگو که با تو
مرا پروای دوزخ دیدار ایشان نیست
.....
.....

خورشیدی که
از سپیده دم همه ستارگان
بی نیازم میکند .
....
....
ای شعرهای من سروده و ناسروده !
سلطنت شما را تردیدی نیست
اگر او به تنهایی
خواننده شما باد !
چرا که او بی نیازی من است از بازارگان و از همه خلق .
....

حیطه شعر ستایش شاید بتوان گفت هرگز از خطر غلو بر کنار نبوده است . حتی در متون مذهبی نیز هرگاه ستایشی در میان آمده است این اغراق کردن مشهود است .
در قسمتی از یک ورد مذهبی(1) مسیحی چنین آمده :

مریم والا مقام , تو چون شبنم بارور, چشمه شادی, جویبار رحمانیت, و چاه آب های زنده ای, که تب و تاب ما را فرو مینشاند, هستی .
تو مغز استخوان, مغز نان, و هسته تمام خوبی هایی .
تو زن بی حیله ای, که عشقش هرگز دگرگون نمی شود,(2) هستی .

شاعران در گذشته بی تردید و اکنون نیز شاید اکثر آنها هرگاه در مورد انسان, به معنای بشر از نوع عام آن سخن گفته اند, مرد و انسان را مترادف هم به کار برده اند و در بسیاری موارد به جای کلمه انسان از کلمه مرد استفاده کرده اند . این مسئله در ادبیات گذشته ما به وفور و فراگیر است .
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز
......

مرد آنست که در کشاکش دهر
......


آنان کلمات مرد و انسان را هم معنا دانسته اند و هرگاه صفاتی ارزشمند را برای انسان قائل شده اند و بر شمرده اند, صفاتی بوده است که مردان باید و میتوانند حائز- ان باشند .

به واقع می توان گفت که صفات انسانی, جملگی در مردان نمود یافته و یا میابد و صفاتی که شایسته هر انسان والایی میتواند باشد صفاتی مردانه است .مرد و مردانگی صفت های ستایش بار هستند و نامردی و زن بودن صفت های خوار کننده و سخیف شمردن به حساب می آیند .

حتی این نکته در ضرب المثل های زیادی مشهود است . و نیز هنگامی که بخواهند زنی را تجلیل نمایند و تمجید کنند به او صفتی مردانه میدهند و حتی گاهی موارد از او به عنوان یک مرد یاد میکنند .

 در این مواقع مرد شدن یک زن بالاترین نشانه والامقامی اوست و در همین قیاس زن شدن یک مرد اوج سخیف شمردن اوست .

تصویری که ادبیات ایران بعد از اسلام ,اکثرا از زن ارائه میدهد, او را موجودی بی وفا, مکار, پست, ناقص العقل ,عشوه گر, دروغگو, و ضعیف می نمایاند .
غزالی میگوید(3) :"زنان را از ضعف و عورت آفریده اند. داروی ضعف ایشان خاموش بودنست و داروی عورت ایشان خانه برایشان زندان کردن است ."

سعدی معتقد است :" مشورت با زنان تباه است و سخاوت با مفسدان گناه". سنائی میگوید:" ازبدی های زن مشو ایمن - گرچه از آسمان نزول کند" .

 حتی فردوسی نیز باز تابنده عقاید و آرا حاکم بر اجتماع قرن چهارم هجری میشود :
کرا در پس پرده دختر بود
اگر تاج دارد بد اختر بود
.......

ز بوی زنان موی گردد سپید
سپیدی کند از جهان نا امید
.......
به اختر کسی دان که دخترش نیست
چو دختر بود روشن اخترش نیست

نظامی میگوید :
نخواهی یافت اندر هیچ بر زن
وفا در اسب و در شمشیر و در زن

مولوی عارف بزرگ نیز در نکوهش زن گفته است :
اولین خون در جهان ظلم و داد
در کف قابیل بهر زن فتاد
......
هر بلائی کاندر جهان بینی عیان
باشد از شومی زن در هر مکان
.....
خواب زن کمتر ز خواب مرد دان
از پی نقصان عقل و ضعف جان

جامی گفته است :
زن از پهلوی چپ شد آفریده
کس از چپ راستی هرگز ندیده

در ادبیات فولکلوریک نیز چنین چیزهایی در مورد زن گفته شده است :خواب زن چپ است, مرد نباید در کوچه از میان دو زن رد شود که نکبت می آورد. صبح که مرد میخواهد از خانه بیرون رود, اگر زن جلوی او را بگیرد, چون زن شیطان است ,نکبت می آورد . اگر مردی صاحب دختر شود ریشش را آب می برد و... 

کلیشه سازی منفی گسترده از زنان در ادبیات و هنر و زندگی و اجتماع بر سر راه برابری حقیقی (زن و مرد) بطور بارزی موانع زیادی به وجود آورده است .

در اکثر جوامع, خصوصا جوامعی که در آن مردان دارای قدرت و برتری فرهنگی هستند, در این راستا کوشش کرده اند که این برتری را در تمام ادراکات به خدمت گیرند .

آنها در زندگی و در سلسله مراتبی که از نظر فکری و اجتماعی بازتاب میدهند, همواره مرد بودن را به عنوان خصوصیات اصلی انسان بر میشمارند و زن موجودی ثانویه محسوب میشود که تنها با این خصوصیت که " مرد " نیست ,مورد شناسایی قرار میگیرد .
 
در حالی که بر مبنای نظریات نوین روانشناسی پس از فروید, از نظر مراحل رشد, هویت مادر برای کودکان (چه دختر و چه پسر) مظهر انسان ناب است .

مردها در نگرش به زنان آنها را با دیدگاه و بازتاب های فکری و همسان سازی مردانه منطبق میکنند. از نظر بسیاری از متفکران مرد, زن صرف نظر از جسم و بعد بیولوژیکی که دارد بازتابی از جنس مذکرست و در جایی که نمیتواند بازتابی از خصوصیات مردانه باشد ,وجود ندارد .بنابر این درک ناشدنی است.در واقع به ناچار زنانگی حذف شده است . 

تنها تصویر غالبی که از زن در ادبیات ما وجود دارد ,تصویر معشوقه و در مقام ستایش تصویر مادر بوده است.
البته در کنار اینها تصاویری دیگری نیز از زنان آورده شده است مثل زنان جنگاور و....که اینها در برابر قاعده کلی استثنا هستند .

غالب تصاویر در مورد زن و معشوق, بیان توصیف وی و وصف زیبایی و حالات و سکنات وی و تشبیهاتی در این زمینه و بیان اوصافی از قبیل بی وفایی و جفا پیشگی و در دیدگاه ارزیابی مثبت اوصافی چون دلارام و راحت جان و...است. 

بطور کلی صحبت کردن در مورد جنس دیگری از نوع انسان که همان زن باشد ,فقط در بیان توصیف وی محدود شده است و نقش وی در اجتماع از نقش یک معشوق و مادر فراتر نمیرود. توصیف وی فقط منحصر به جمال وی میشود و بندرت شاعران مردی وصف کمال را جایگزین جمال نموده اند . حتی در شاهنامه هم که از زن سخن رفته است, به جز اندک زنانی, باقی زنان در مقایسه با مردان در درجه سوم اهمیت قرار دارند .

در متون کهن ,باز نگریستن خود بوجود آورنده سئوال است . و پرسش, مولد باز اندیشی !

بازیابی تاریخی که در صفحات آن ,تنها هویت انسانی از آن مردان میباشد. و زنان در تاریکی و ابهام همچون موجوداتی فراموش گشته اند. مردان تصرف را در حیطه ادراکات نیز بدست گرفته اند .به تدریج در نظم مندیهای اجتماعی و فکری ,مرد بودن یعنی انسان اصلی بودن و هویت زن یعنی "نه- مرد " نشان داده شده است .

در داستانهای منظوم عاشقانه حضور زن چشمگیرست. اما این زنی که در آنجا وجود دارد به معنای عام کلمه نیست, بلکه حضور زنی فقط در دنیای احساساتی و رمانتیک یک فرد است . 

در این گونه بیان ها زن منحصرا با توجه به روابطش با مرد توصیف گشته است. در حالی که وقتی سخن از مردان به میان آمده است آنان بر همه چیز و همه کس احاطه داشته و روابطشان تنها منحصر نمیشود .

زن در تاریخ شعر شاعران مرد موجودی بود که در صفات محدودی خلاصه و گنجانده میشد. این صفحات چیزهایی چون زیبایی و عشوه گری و دلربایی و ناز و غمزه و...در همین حول و حوش بود .

اگر نگاه مثبتی به زن افکنده میشد بیشتر به واسطه جنبه مادر بودن وی بود. بنابراین زن خوب و نیک غیر از مادر بودن چیز دیگری نمیتوانست باشد.این عالی ترین درجه ای بود که به یک زن داده میشد. و آنگاه که زن به این کسوت در می آمد از مقام معشوقه بودن خلع ید میگردید, و نمی توانست در آن واحد هم مادر و هم معشوقه باشد.

مردان بندرت و شاید هرگز آرزو نکرده اند که ایکاش زن بودند, ولی زنان به کرات و بسیار در طول تاریخ آرزوی مرد بودن را کرده اند . اگر مردانی نیز این آرزو را کرده اند نه به خاطر آن بوده است که زن بودن برایشان امتیازاتی را در بر دارد بلکه بسیار و قریب به اتفاق بدین خاطر بوده است که از نظر جنسی بتوانند مسائل بیمار گونه شان را بهتر درمان کنند و مردانگی شان حائلی شده است در برابر ارضای تمایلات جنسی شان و به خاطر اینکه نمیتوانند در پوشش مردان این تمایلات خاص را به خوبی ارضا کنند به زن بودن گرایش مییابند. تازه آنان (مردانی که فاقد اوصاف مرد بودن باشند) هم شاید آرزوی زن بودن نکرده باشند .

زنان برعکس نه به خاطر اینکه زن نیستند, بلکه بدین خاطر که زن بودنشان مانعی برایشان و سدی در جلوی پایشان قرار داده, خواستار در هم شکستن این سد و آرزومند گام نهادن در ورای مردان میشوند .

زنان در حالی آرزو میکنند ایکاش زن نبودند که زنانگی اشان هم چون یوغی بر گردنشان سنگینی میکند .آنان مرد بودن را نه فقط به خاطر ارضا گونه ای تمایلات خواهانند بلکه بدین خاطر که مردان آزادتر, رهاتر, تعیین کننده تر, مستقل تر و قائم به ذات ترند .

در واقع زنان به خاطر گریختن از زنانگی محتومشان به این رویکرد میگروند.


ادامه دارد......پیمان پایدار

*******************************************
(*)انسان در شعر معاصر- محمد مختاری(1) امام محمد غزالی - کیمیای سعادت
(2)با وجود احترام ریا کارانه ای که به زن به عنوان مادر مقدس و زن فداکار خانه دار گذارده میشود در سیستم سرمایه داری ارزش زنان به پایین ترین میزان خود رسید: کتاب آزادی زنان- اولین رید
(3) کیمیای سعادت

No comments:

Post a Comment