Wednesday, October 26, 2011

فقط در ایران
 
 
مقدمه
متن زیر رو دوست جدید و عزیزم هاجر از ایران واسم فرستاده. از اونجائی که خود منهم وقایع شبیه این ها رو در سفرهای پی در پی ام به ایران تجربه کرده ام ,که حتی در بعضی مواقع -مثل صدای نوای آکاردئون نواز- اشکمم در اومده ,تصمیم گرفتم آنرا در اینجا بزارم که شما عزیزان نیز بخونید و لذت ببرید. در مورد مقوله موسیقی اشاره شده در متن میبایست متذکر شوم که,برخلاف نظر نویسنده که از ناآگاهی نشات میگیرد, در پرو نیز موسیقیدان هائی- در سطوح مختلف- را در میدانهای شهر و یا در اتوبوس های مسافر بری شهری مشاهده میکنید که به اینکار مشغولند و من همانقدر که در ایران از دیدنشون حال میکنم در پرو هم لذت خودشو میبرم و بارها شده از شوق نوای دلنشین گیتار, سمپونیا (فلوت چند سوراخه), "که خون*" (جعبه ای که در یک طرفش سوراخ دایره شکلی داره و نوازنده روش میشینه - سوراخ مذکور پشتشه - ودو دستی به قسمت زیر پایش مینوازد) و دگر ابزار ساده موسیقی ,متاثر شده ام.اینگونه نوازندگان را,چه بگونه تکی و چه جمعی,  در مراکش و دیگر کشورهای آمریکای جنوبی, بخصوص کوبا ,مکزیک و آرژانتین, نیزدیده ام واز کارشان لذت برده ام. صد البته ,تفاوت همانا لذت بردن خاصی است که از سرشنیدن ترانه ها و اشعار بزبان مادری به افراد دست میده و اون احساس خاصی که ما آنرا از دوران بچگی و وابستگی های اون دوران با خودمان حمل میکنیم میباشد و بس. باری شما رو به خواندن این متن دعوت میکنم 
پیمان پایدار
***********************
هرچند یکبار ایمیل هایی در باره ایران میگیریم که عکسهای خنده دار را نشان می‌دهد و موضوع فقط در ایران (یاonly in Iran (است. این ایمیل ها اگرچه خنده به لب مینشاند و بعدی از ابعاد جامعه ایران را نشان میدهد. اما در ایران چیزهایی هم هست که ساده از کنارشان می‌گذریم. اگر مدتی از ایران دور باشید این نکات زیبا بیشتر خود را نشان می‌دهند.
امروز با همسرم به کوهپیمایی در دارآباد رفتیم. نیمه های راه گروهی زن و مرد با سن های کم و زیاد نشسته بودند. مردی با موهای سپید و صدایی بسیار زیبا داشت ترانه میخواند و بقیه هم با او دم گرفته بودند. آنقدر جو گیرنده ای بود که ماهم نشستیم و با خواننده دم گرفتیم. وقتی ترانه شادتر شد جوانی خوش تیپ بلند شد و شروع کرد به رقصیدن. خواستم فیلمی بگیرم فکر کردیم شاید دوست نداشته باشند. در این حال فکر میکردم کجای دنیا چنین حالت و جوی را میشود دید؟
برگشتیم در قهوه خانه ساده بالای کوه سفارش املت دادیم. کنار دست فروشنده نوشته بود ما را در facebook ملاقات کنید. بازفکر کردم در کجای دنیا میشود اینچنین املت خوشمزه و نان لواشی پیدا کرد که فروشنه اش هم تا این حد بروز باشد؟ چون من تا حدی دنیا دیده هستم به تجربه میگویم هیچ کجا..
هنگام برگشتن خانمی با مانتو و روسری و ظاهری مرتب در حال فروختن گل بود. آنقدر ظاهر با کلاسی داشت که برای خرید گل پنجره را باز کردیم. شخصیت با وقاری داشت. وقتی گفتیم به شما نمی آید گل بفروشید با کلامی تکان دهنده گفت : بی کس هستم اما ناکس نیستم... زندگی را باید با شرافت گذروند. کجای دنیا می‌توان این سطح از فلسفه و حکمت را در کلام یک گلفروش یافت؟
به خانه که رسیدیم همسرم یادش افتاد چیزهایی را نخریده است به سوپری نزدیک خانه رفتم و خرید کردم. دست کردم دیدم کیفم همراهم نیست. گفتم ببخشید پول نیاوردم میروم بیاورم و در حالیکه مبلغ کالایی که خریده بودم کم نبود مغازه دار با اصرار گفت نه آقا قابل شما رو نداره ببرید و با کلامی جدی و قاطع کالا را به من داد. تشکر کردم و در راه خانه فکر کردم کجای دنیا چنین اعتمادی به یک غریبه وجود دارد؟ تازه پول را هم که آوردم فروشنده با تعجب گفت آخه چه عجله ای بود؟
شب در حالیکه پشت لپ تاپم داشتم کار میکردم یکباره صدای آکاردئون یکی از ترانه های خاطره انگیز را سر داد. در کوچه نوازنده ای با زیباترین حالت و مهارتی خاص مینواخت. به دنبال صدا رفتم و پنجره را باز کردم. یکی آمد و به او نزدیک شد و گفت از طبقه هشتم آمدم پایین فقط بخاطر این ملودی قشنگی که میزنی. حساب کردم دیدم پولی که در این کوچه گرفت را اگر در ده کوچه گرفته باشد درآمد ماهانه خوبی دارد. در کجای دنیا کسی میتواند در کوچه ای سرودی را سر دهد؟ من جایی ندیده ام.
می‌توان همه رخدادهای بالا را منفی دید. چرا باید خانمی با وقار گل بفروشد؟ چرا باید نوازنده‌ای ماهر در کوچه بنوازد؟ و از این دست نگاه‌های منفی که خیلی‌ها دارند اما هیچ راه حلی هم ندارند که مثلا این مرد اگر در کوچه ننوازد چه مشکلی حل خواهد شد و آیا نگاه‌های منفی ما کمکی به حل مشکلات دنیا می‌کند؟ من هر چه را دیدم مثبت دیدم.
بعضی از ما چیزهایی را برای خودمان ذهنی کرده ایم در حالیکه در عمل وجود ندارند و آنچه را که وجود دارد چشم ما نمیبیند و ذهن ما درک نمیکند. مثلا آدمها را به باکلاس و بی کلاس تقسیم کرده ایم. ماکسیما و پرادو و بنز با کلاس و پیکان و پراید بی کلاسند. حالا در جاده گیر کنید حالا به هردلیل چه تمام شدن بنزین چه خرابی ماشین.امتحان کنید حتی یک ماکسیما و پرادو و بنز بخاطر کمک به شما توقف نمیکند و اگر کسی به کمکتان بیاید یا پیکاندارد یا پراید یا وانت. کدام با کلاس ترند؟
تنها به رخدادهای یکروز عادی از زندگی میتوانید فکر کنید که در آن تلخ و شیرین بسیار وجود دارد.

No comments:

Post a Comment