Tuesday, November 6, 2012

جغرافیای آنارشی
(رهیافتی رادیکال)


صفحه نخست سايت شخصي دكتر مهدي سقايي
مطالعات گردشگری
مطالعات آنارشیسم
پادباش
گردشگری
آرشیو پیوندهای روزانه

آرشیو موضوعی

برای اویی که تنها خواندمش
کتاب من
نامه ای به دکتر جوان
نامه ای به دکتر پاپلی یزدی
نامه ای به مدیر گروه
آقای دکتر جوان شما چرا؟!!
دلایل انتخاب گروه
نقد سوابق علمی گروه جغرافیای مشهد1
نقد و ارزیابی دوره دکتری
کوتوله های علمی 1
کوتوله های علمی 2
پیرامون مغدیسم
فئودالیسم جغرافیایی1
فئودالیسم جغرافیایی2
واسازی ساختار فئودالیسم جغرافیایی
فئودالیسم جغرافیایی و سرمایه داری لجام گسیخته
محافظه کاری و فئودالیسم جغرافیایی
اندر حکایت کوتوله ها
کوتوله های علمی و حلقه وین
پیامدهای مبارزه با مغدیسم 1
پیامدهای مبارزه با مغدیسم 2
پیامدهای مبارزه با مغدیسم 3
پیامدهای مبارزه با مغدیسم 4
پیامدهای مبارزه با مغدیسم 5
پیامدهای مبارزه با مغدیسم 6
اثبات اتهامات 1
اثبات اتهامات 2
تفاوت شقیقه تا شقایق
آیا می دانید؟
اشاره و یک نکته
یک نکته طنر
زمزمه 1
زمزمه 2
زمزمه 3
زمزمه 4
زمزمه 5
زمزمه 6
نیچه و پسامدرن
پیرامون نیچه
پسامدرنیته چیست؟
پسامدرنیته و فضا و مکان
پسامدرنیسم و فرهنگ
هویت در فضای پسامدرن
دستور کار پسامدرنیسم
جامعه پسا صنعتی
چرندیات پسامدرن1
چرندیلت پسامدرن 2
چرندیان پسامدرن 3
چرندیات پسامدرن 4
پیرامون یک کتاب
اندیشمندان آنارشیبسم
آنارشیسم و ادبیات
آنارشیسم و مدعیان آن
آنارشیسم و آنارکو سندیکالیسم
آنارشیسم و هنر
آنارشیسم کاپیتالیستی
آنارشیسم و فیمنیسم
آنارشیسم و لیبرتر
سرپیچی مسری
آنارشیسم چپ
نئوآنارشيسم : مقیاس عمل
آنارشی روان درمانی
حق زیستن روزمره گی : خوانشی آنارشیستی
اول خشم بود سپس شورش
آنارشیسم و ساختار جامعه ی آینده
آنارکو فیمینیسم
زندگی اتفاقی : خوانشی آنارشیستی
آنارشیسم و نهضت ضد جهانی سازی1
آنارشيسم و نهضت ضد جهاني سازي -2
آنارشیسم معرفتی
مبارزه آنارشیست ها در آمریکا
آنارشيسم و تفکرات جغرافيايی
نویسنده آنارشیست
فرزندان طوفان و ایمان به انسان 1
فرزندان طوفان و ایمان به انسان 2
فرزندان طوفان و ایمان به انسان 3
فرزندان طوفان و ایمان به انسان 4
فرزندان طوفان و ایمان به انسان 5
جبهه مردمی در خیابان
انقلاب نیاز به حزب ندارد
درآمدی بر اندیشه دیوید هاروی
سرمايه داری شيندلری
درماندگی نئولیبرالیسم
چه گوارا
شکست چپ جدید
ساختارگرایی و پسا ساختار گرایی
علم و بن بست اسقرا
واسازی دریدایی
جغرافیا و واسازی
تحلیلی بر اندیشه دریدا
ساختار، نشانه و بازي در سخن علوم انساني
واسازی به روایت دریدا
دریدا و واسازی
دریدا و متافیزیک حضور
دریدا در وادی سیاست
هیدگر و عبور از فلسفه علمی
شکلواره ایدئولوژی مارکس
امر روزمره و روز مرگی
جمهوری سکوت
واسازي جغرافيايي جهان سوم 1
واسازي جغرافيايي جهان سوم 2
تفاوت دیکتاتوری و فاشیسم
خاستگاه توتالیتاریسم
هنر فاشیست نبودن
علم توتالیتر
سه دوره درفسفه علم
تبارشناسی چیست؟
در مهلکه آزادی
پیرامون جهانی شدن
جهانی سازی چیست؟
جهانی شدن و عدالت
فقرو رنج و رویای عدالت (1)
تحلیلی برعدالت جغرفیایی1
تحلیلی برعدالت جغرفیایی2
تحليلی بر عدالت جغرافيايی 3
تحليلی بر عدالت جغرافيايی 4
تحليلی بر عدالت جغرافيايی 5
پارادایم جدید در جغرافیا
هستی انسان 1
هستی انسان 2
هستی انسان 3
هستی مذهب
کوئیر چیست؟
اندرباب رفاقت
مرگ از نمای نزدیک
شجاعت
ارث رنج
دلداری نوپایان


***********************************

واسازي( Deconstruction ) را تعريف نمي بايد کرد ، چرا که اين کار ، اساسا با " روح " واسازي در تضاد است. " ژاک دريدا " واضع نظريه ي واسازي ، هر گونه تعريف و تاويل دقيق و عبارت مند را از نظريه اش ، برنتافته ، آنرا نوعي " ساختار قائل شدن " براي مقوله اي که مي خواهد ساختار را " بشکند " مي شمرد.از اين روي ، آثار ، نوشته ها ، مصاحبه ها و سخنراني هاي دريدا و پيروانش ، جملگي ، آثاري گنگ ، مبهم و درک ناشدني به نظر مي رسند.بنابر اين خطر " بدفهمي " ـ که مسلما بسيار بدتر از " نافهمي " است ـ خواننده ي اين آثار را تهديد مي کند و اين دقيقا همان چيزي است که دريدا و ديگر ساختار شکنان ، مخالفان و منتقدان شان را همواره بدان محکوم مي کنند. واسازي يا ديکانستراکتيويسم «Deconstruction» كه در فارسي علاوه بر واسازي به ساختارشكني، بنيان فكني، ساختار زدايي و شالوده زدايي نيز ترجمه شده است، براي اولين بار در دهه هاي 60 و 70ميلادي توسط فيلسوف فرانسوي ژاک دريدا[1] در عرصه فلسفه و ادبيات مطرح شد.درايداکه در 1930 در الجزاير بدنيا آمد و در اکول نرمال سوپريور پاريس درس خوانده انديشه خود را با نقد پديدار شناسي ( هوسرل ) ، زبان شناسي ( سوسور) ، روان کاوي ( لاکان ) ، و ساختارگرايي ( لوي ـ اشتراوس ) سازمان داد. دريدا با ابداع واسازي گفتار فلسفي غرب را که در آن گفتار مقدم بر نوشتار بوده را زير سوال برده و مفاهيم جديدي را در رابطه با گفتار «speech» و نوشتار «writing» بيان مي کند. او بين نوشتار و گفتار فرق مي‌گذارد و مي‌گويد در طول تاريخ غرب از افلاطون تا به حال، تأكيد بر لوگوسانتريك بوده است؛ يعني تاکيد بر روي گفتار .


به بيان ديگر تقدم گفتار بر نوشتار و وحدت ميان دال و مدلول. يعني هر جا دال مي آيد، مدلول هم بايد باشد. اين اساس لوگوسانتريسم است كه دريدا اين نظريه را نقد مي‌كند. معني دکانستراکتيويسم در فرهنگ لغت «ليتره» در زبان فرانسوي در غالب سه معنا آورده شده است: اولين مورد اصطلاح دستوري آن است، به معناي بر هم زدن ساختار دستوري واژه‌هاي يك جمله. به عبارتي ديگر، اگر كلمات يك جمله را عوض كنيد، آن جمله را دكانستراك كرده‌ايد. معناي دوم، معناي باز كردن و پياده كردن است، يعني باز كردن و پياده كردن قطعات يك دستگاه، براي حمل آن به جاي ديگر. اما معنايي كه ژاک دريدا بسيار به آن توجه مي‌كند، معناي «رفلكسيو» آن است؛ يعني خودساختارشكني که از خارج تحميل نمي‌شود، بلكه ساختار، خود به خود تغيير پيدا مي كند. ديکانستراکتيويسم از اواخر دهه 80 توسط معماراني مانند پيتر آيزنمن[2] ، برنارد چومي[3] و نظير اينها در معماري مطرح شد. بطور كلي واسازي سعي دارد تا ساختار انديشه و نظم محوري را که به جهان ما تحميل شده را تغيير دهد. چنين معنايي که از طريق ساختاري نظام يافته تحميل مي شود، تفسيرهاي ديگري که در همان زمينه با اعتباري يکسان عرضه ميشوند را سرکوب کرده و امکان تنوع فکري و ذهني خارج از اين چهارچوب را به خصوص از مخاطب مي گيرد. واسازي با نگاهي متفاوت ، قواعد زيباشناسانه معماري، بالاخص بيان و نظم فرمال و خطي را به چالش در آورده و بنيان فکني مي کند؛ رويکردي جديد در معماري جهت يافتن تعاريفي نوتر از درک مفاهيم زيبايي شناسي در گستره فرم و معنا. دوري از نظم دکارتي، هندسه، تجزيه فرم و فقدان هر گونه مرکزيتي با به کارگيري عناصر متضاد و ابهام در روابط بين آنها از خصوصيات اين سبک به شمار مي رود.


 در مقايسه اي کلي مي توان گفت که واسازي نيز مانند مدرنيسم و پسا مدرنيسم، يک فراوري جهانبيني و پارادايم ابژه محور است و بر همين اساس معماري خود را مطرح مي کند. اما مساله حايز اهميت، محدود کردن معماري به صرف ديدگاهي زيبايي شناسانه است. البته بايد اذعان داشت که مسايل عملکردي و ساختاري معماري مدرن و توجه به جنبه های ظاهری و تزييني در معماري پسا مدرن در کنار همين نظري هاي واسازي معماري را به چیزی کمتر از کليتي که بايد دارا باشد، کاهش مي دهند. تک تک اين موارد به عنوان يک مهم مي توانند در طراحي و ساماندهي فضا موثر باشند، اما نمي توان ماهيت معماري و نيازهاي انساني، اجتماعي را در اين ديدگاه ها خلاصه کرد. واسازی و جغرافيا همان گونه كه در پيش تر بيان شد بكارگيري واسازي در جغرافيا در ايران براي اولين بار صورت مي گيرد ولي كاربرد واسازي در زبانشناسي به دهه 60 ميلادي مي رسد و اين بدان معنا است كه از حدود 70 سال پيش تاكنون درباره واسازي در زبانشناسي بحث و بررسي انجام گرفته است.


 واسازي با مطرح شدن در فلسفه از حدود 70 سال پيش در زبانشناسي مطرح گرديد و همگام با شكل گيری انديشه پساساختارگرايي و پسامدرن علاوه بر نقد ادبي در زمينه معماری نيز به كار گرفته شد. بهترين نگرش به ساختارشکني در قالب معماري صورت پذيرفته است. بسيارند نام هايي که عنوان معمار واسازي را به دنبال مي کشند ، ليکن در اين ميان ، چند نام بزرگ ، با ارائه ي آثاري ارزنده ، درخور و شايسته ، مي درخشند. از جمله معروفترين معماران در سبك واسازي پيتر آيزنمن مي باشد كه بر مبناي واسازي پايه گذار نظريه اكنونيت در معماري بوده است. همچنين در اين بين مي توان به " زاها حديد" ، " فرانک گِري " ، " برنارد چومي " ، " کوپ هيمل بلاو " ، " رِم کولهاس " ، دانيل ليبسکيند " و چندی ديگر اشاره كردكه بر صحت افکار ژاک دريدا مهر تاييد زده اند.آن ها نه تنها فضاهاي زيستي جديدي را با معيار قرار دادن اين تفکر آفريدند ، بل ، انگاره هاي سنتي را به آوانگاردترين وجهي ، طرد نموده اند. البته ، نکته قابل تامل اينجاست که اينان ، تنها و تنها ، در حوزه ی فرماليسم توانسته اند به آراي دريدا نزديک شوند و با اندکي دقت درمي يابيم ، آثار واسازانه آنها ، خود ، دارای ساختار قدرتمند و تکنيکالي ست که فاصله ی زيادی با ساختارشکني حقيقي دارد. درواقع آنها ـ تا اينجا ـ به دليل محدوديت امکانات ، تنها ، تصور و عادت ذهن راحت طلب ما را ، اندکي ،واسازي کرده اند. اما در زمينه جغرافيا رويکرد واسازی خود،« در حقيقت بن فکني و ساخت زدايي را به ما مي آموزد که هر فرادهش و سنت را بنيان فکني نمود.سپس عناصر به دست آمده را دوباره بازنويسي[1] نماييم .» با در نظر گرفتن فضاي جغرافيايي به عنوان متني كه توليد مي شود در واقع «بن فکني با پوزيتيويسم وداع گفته و خود را متوجه اسطوره ،تمثيل و ايهام نموده و به قول نيچه از نيروی آپولوني دست شسته و به ديونيسوس روی آورده است.» واسازی در جغرافيا روشي براي قرائت متن فضايي و نمايش کاربرد متناقض مفاهيم است در واسازی ، «متن قرائت مي شود تا به وسيله معيار های خودش رد شود.» واسازی  در جغرافيا همچنين واسازی،«خود هويتي دال و مدلول و خود حضوري سوبژه متکلم و نشانه صدار را مورد سئول قرار مي دهد.» و هرگونه مرکز و ارجاع به اصل نخستين را رد مي کند. واسازي در علم جغرافيا ،رابطه سنتي علت و معلول را درهم مي ريزد و تکيه بر متن را پيشنهاد مي کند ،او علت را رد مي کند و به تاريخ و سنت بنيا متني متمايل مي شود و محقق را ارتقاء مي بخشد. واژه متن فضايي برگرفته از واژه لاتين Txtus از مصدر Texere است که عبارت است از تار پود به هم بافته که فاقد سلسله مراتب بوده داراي نظم آهنگين است.و از تقابل هاي دوگانه گفتاري در آن خبري نيست و متني است كه در چارچوب كنش انسان و محيط و انسان و انسان توليد مي شود. هويت ناب در واسازی متن فضايي و جغرافيايي درهم فرو مي ريزد و خصلتي ناتمام مي يابد. دريدا نشان مي دهد که هويت تنها با انکار عامدانه ابهام و مستثني نمودن ( جداسازی ) تفاوت ها مي تواند بدست آيد . اما براي دريدا ، اين انکارها و جداسازي ها درهويت ها در مي آميزند و از کامل شدن آنها جلوگيري مي نمايند و در نتيجه اغلب، تهديدي بريا واژگون سازي آنها هستند. اين رويکرد به هويت باعث مي گردد که سئوالات کلاسيک درباره چيستي " خود (من )" و " ما " در ابهام قرار گيرد و مرز ميان فرد وفضا دچار ريزش مي گردد. لذا ، ديگرسخن گفتن از فرد مستقل ازمحيط و متن فضايي حد زيادي ناممکن مي گردد. هويت فرد مبهم و درهم فرو رفته در هويت هاي ديگر مي شود. لذا ، سنت ليبرالي تمايز ميان حوزه عمومي و حوزه خصوصي دچار فروپاشي مي شود. زيرا ، که ديگر امکان جداسازي روشن ميان امور خصوصي و عمومي وجود ندارد. همچنين ، امکان تمايز گذاري ميان سنت و مدرنيته ، قديم و جديد از بين مي رود . فرد مدرن يا سنتي بطور خالص امکان حضور نمي يابد . هويت فرد هميشه ترکيبي از گفتمان هاي گوناگون است. لذا ، روان پارگي و درصدي از تناقض در مباني به امري عادي تبديل مي گردد. پذيرش عدم امکان دستيابي به هويت ناب فضايي ـ جغرافيايي باعث مي شود تلاش براي کنارگذاشتن هويت هاي منبعث از سنت به نفع نگاه مدرن به امر خيالي تبديل شود. انديشه " ايجاد همبستگي و انسجام(Coherence ) " جانشين تلاش براي رسيدن به " عينيت وحقيقت " مي گردد . دراين رويکرد کارآمدي يک انديشه در داشتن همبستگي دروني ميان عناصرگوناگون آن مي باشد . واسازي همچنين در متن های فضايي توجه ما را به گفتمان های حاشيه اي جلب مي کند . بعبارتي واسازي « صداي همه آن گرايش هايي است که در نظام فکری و مفهومي عقل غربي جايي برايشان نيست ». ما در تحليل واسازانه ، امکان فهم رويداد هاي گوناگوني را فراهم مي کند که بر عليه نظم مسلط جهاني مي باشند . اين نگاه ، درک ما را از فرآيند حذف شدگي گفتمان هاي بينا متني حاشيه اي موجود در سطح جهان غنا بخشيده تحليل بحران هاي موجود در سطح جهان امكان پذير مي كند . بحران هايي که حاصل تلاش گفتمان های حاشيه اي در متن فضايي ـ جغرافيايي براي جلوگيري از حذف ، حفظ هويت و تفاوت خود نسب به گفتمان مسلط مي باشند. همچنين ، اعتقاد به عدم وجود هويت ناب و وابسته بودن هويت" فرد" به هويت " ديگري" ، تلاش براي کنار گذاشتن و حذف ساير هويت ها را ناممکن مي سازد . حذف ديگري به معناي مغشوش کردن و فروکاستن هويت " خود " مي باشد .در نهايت ، اعتقاد به عدم امکان رسيدن به هويت ناب زمينه تکثرگرايي و به رسميت شناختن تفاوت در اجتماع است.اين برداشت از واسازي باعث مي گردد که " واسازي " از نظريه ي در باب معنا در علم جغرافيا فراتر رفته در گستره اجتماعي ـ سياسي کاربرد يابد.دراينصورت واسازي ، تلاشي براي برانداختن هر ادعايي است که سعي مي کند با ادعاي حقيقت و يگانگي خود را مشروع و توجيه نمايد. اما هدف به كار گيري واسازي در علم جغرافيا را روشن تر و واضح تر مي توان دريافت.مرزها و محدوديت ها را شکستن ، دست يافتن به چشم اندازهاي تازه يا به عبارتي کشف قلمروهاي جديد، بر هم زدن و ريشه کني نظم هاي مفهومي و چارچوب هاي فکري به ارث رسيده و ترجمان آنها عليه پيش انگاره هاي خودشان به منظور عريان و تجزيه کردن ، از برج عاج استحکام و ثبات پايين کشيدن و سرانجام ، باژگونه نمودن اين انگاره ها ، هدف تيغ تيز واسازي جغرافيايي و وظيفه آن محسوب مي گردد. واسازي جغرافيايي در لحظه اي اتفاق مي افتد که ، يک " متن فضايي" به مدد ترفند هاي موجود در " بازي زباني " مربوط به خودش ، قصد امحاي عناصري را دارد ، که به لحاظ مفهوم و منطق زبان آورانه ، و همچنين توازن حسي، تناسب متن را به هم مي زنند.در اين هنگام است که يک جغرافيدان با واسازي ، هسته هاي ويرانگر متن فضايي را مي يابد و بيرون مي آورد ، و به کمک آنها ، متن تجزيه شده را از استحکام مي اندازد ، و انگاشت هايي را که در ذهن راحت طلب انسان مخاطب ، به راحتي لميده است ، واژگون مي سازد. دريدا در قبال انتقادهايي که واسازي را در برخي موارد ، منجمله ساحت سياست و اخلاق ، خنثي مي داند ، واسازي را مقوله اي مي شمرد که "همواره دخالت مي کند. " عدالت ـ اگر وجود و حضوري براي آن قائل شويم ـ عامل عريان کننده ي تمام نا ملايمت هاي زندگي بشر مي باشد.اگر چيزي به نام عدالت وجود داشته باشد ، همان چيزي ست که مي بايد زندگي خو گرفته ي بشر را ، از درون خرد کند و ازآن چيزي بسازد که در ذهن بشر به صورت آرمان رسوب کرده ولي هرگز عينيت نيافته است. در حقيقت به تعبير دريدا ، پرسش اصلي واسازي ، عدالت است . نقل قول خود دريدا در اين جا لازم مي آيد که : " عدالت ، اگر چنين چيزي وجود خارجي داشته باشد ، بيرون و فراسوي نظام هاي حقوقي ست و واسازي نمي پذيرد. درست همان طور که خود واسازي هم واسازي نمي پذيرد. واسازي ، عين عدالت است. " پس جستجوي عدالت در متن فضايي ـ جغرافيايي عين واسازي است. بطور كلي مي توان بيان داشت كه واسازي در جغرافيا 1 ـ واسازي فرايندي بي سوژه است . ما فاعل واسازي نداريم واتو ماتيك بودن اين فرايند به حدي است كه خودش را هم شامل مي شود و در واقع از خودش feedback مي گيرد . 2ـ واسازي به هيچ وجه ديالكتيكي نيست و اهتمامش براين است كه تفاوتها, تضاد ها و تناقض ها را حتي المقدور به سمت حل و رفعي كاذب و مضحك (آنگونه كه هگل ونظير اينهامي خواستند ) سوق ندهد. ساختار شكني ساختارهاي نتيجه هدف و مقصد را آماج بي ساختاري خنده و ضربه مي سازد .3ـ بدين ترتيب واسازي روش شناسانه است و در مقوله اتخاذ الگوريتم ‏‏‏ تحقيق و توسعه (R&D) قرار ميگيرد. 4ـ در واسازي تقدم و تاخر معنايي ندارد . گاهي مي توان مشاهده كرد كه متن هايي كه از لحاظ زماني قديمي ترند در كار ساختار شكني متن هاي پس از خود هستند و گاه از نقب زدن هاي بي حاصل و سر به سنگ زدن هادر متن هاي پس از خود رنج مي برند. 5ـ شكاف فعال براي رديابي حوزه واسازي در يك متن فضايي ـ جغرافيايي فقط نقاط غيريت نيست .بايد به مسايلي چون انباشت و تورم معاني اتفاقا بسيار مرتبط در متن گفتگو هاي بينا متني كه سعي در كسب مشروعيت برای متن دارند و عناصرهم خانواده در متن توجه كرد.

*****************

منابع براي مطالعه بيشتر
ـ دريدا, ژاک (1385): حرف هايي درباره واسازي و عمل گرايي, در:ديکانستراکشن و پراگماتيسم, ترجمه شيوا رويگريان, انتشارات گام نو, چاپ اول, تهران
ـ دريدا، ژاك ( 1381 ): مواضع ، ترجمه پيام يزدانجو، نشر مركز، تهران، چاپ اول ـ دريدا، ژاك ( 1381): ساختار، نشانه و بازي در گفتمان علوم انساني، تدوين و ترجمه پيام يزدانجو، در: به سوي پسامدرن، نشر مركز، چاپ اول
ـ بردابنت, جفري(1375): واسازي[ دکنستروکسيين], ترجمه منوچهر مزيني, انتشارات شرکت پردازش و برنامه ريزي شهري, چاپ اول, تهران ـ روتي, ريچارد (1385): اظهاراتي درباره واسازي و عمل گرايي, در:ديکانستراکشن و پراگماتيسم, ترجمه شيوا رويگريان, انتشارات گام نو, چاپ اول, تهران
ـ ساداپ, مادون (1382): راهنمايي مقدماتي بر پساساختارگرايي و پسامدرنيسم, ترجمه محمد رضا تاجيک, نشرني, چاپ اول, تهران
ـ ضيمران, محمد (1379) : ژاک دريدا و متافيزيک حضور, انتشارات هرمس, چاپ اول, تهران ـ ضيمران,محمد(1380): انديشه هاي فلسفي در پايان هزاره دوم, انتشارات هرمس, چاپ اول, تهران
ـ کريچلي,سايمون (1385): واسازي و عمل گرايي (دريدا رندي در حوزه ي خصوصي است يا ليبرالي در حوزه عمومي؟), در:ديکانستراکشن و پراگماتيسم, ترجمه شيوا رويگريان, انتشارات گام نو, چاپ اول, تهران
ـ کوئيلان, مارتين مک (1384): پل دودمان, ترجمه پيام يزدانجو, نشر مرکز, چاپ اول, تهران ـ لچت, جان(1378): پنجاه متفکر بزرگ معاصر(از ساختارگرايي تا پسامدرنيته), ترجمه محسن حکيمي, انتشارات خجسته, چاپ دوم, تهران
ـ نوريس, کريستوفر (1385): شالوده شکني, ترجمه پيام يزدانجو, نشر مرکز, چاپ اول, تهران
ـ هارلند, ريچارد (1380): ابرساختارگرايي : فلسفه ي ساختارگرايي و پساساختارگرايي, ترجمه ي : فرزان سجودي, انتشارات سازمان تبليغات اسلامي ، حوزه هنري, چاپ اول, تهران
[1] - Reinscription [1] - Jacques Derrida [2] - Peter Eisenman [3] -Bernard Chumi

برچسب‌ها: واسازی, ساختارشکنی, شالوده شکنی, جغرافیا, فضای جغرافیایی
 نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم مهر 1391ساعت 20:34 توسط مهدی سقایی 





اين اصلي است که بوسيله پوزيتيويست هاي منطقي در دهه هاي 20و30 قرن بيستم ميلادي پيشنهاد شد و معيار معنا دار بودن قضايا را بدست مي داد. يک بيان از اين اصل اين بود که« معناي يک قضيه روش تحقيق آن است» اما تعابير ديگري هم ارائه شده است. مثلا « يک قضيه تنها در صورتي معنا دار است که بطريق تجربي تحقيق پذير باشد» يا « يک قضيه در صورتي معنا دار است که بتوان شواهد تائيد کننده اي بر آن يافت». از نظر پوزيتيويست هاي منطقي تنها قضاياي با معناي ديگر قضاياي منطقي و رياضي هستند.
از اين رو پوزيتيويست ها گزاره هاي متافيزيکي را بي معنا قلمداد مي کردند. زيرا اين دسته از گزاره ها نه تحليلي اند و نه ترکيبي. توجيه اين امر توسط « اصل تحقيق پذيري» انجام مي شد. « اصل تحقيق پذيري» يعني اينکه هيچ جمله اي که به يک واقعيت متعالي از همه تجربه های حسي ممکن ارجاع دهد نمي تواند معناي معرفتي داشته باشد.
جمله« کائنات يک علت نخستين دارد» را در نظر بگيريد. اين جمله براي اينکه معنادار باشد بايد آزمون تحقيق پذير بودن تجربي را بگذراند. يعني براي پي بردن به صدق يا کذب اين جمله بايد به سراغ مشاهده يا مجموعه اي از مشاهده هاي ممکن رفت. اما اين عملا غير ممکن است. پس اين جمله بي معنا است(خرمشاهي، 1378: 34ـ24). از اين رو است که علم گرايي و اصل تحقيق پذيري دو رويه اصلي پوزيتيويست ها در رد هرگونه متافيزيک است. پوزيتيويست ها ميان « تحقيق شده» و « تحقيق پذير» هم تمايز قائل بودند. آنها نمي گفتند که گزاره ها بايد تحقيق شده باشند، بلکه بايد قابليت تحقيق پذيري را داشته باشند. مثلا جمله« در کرات ديگر حيات هست» را در نظر بگيريد. اين گزاره شايد امروز بخاطر عدم امکانات لازم تحقيق نشده است، اما رويهم رفته تحقيق پذير است، پس با معناست.يکي از بزرگترين گرفتاري هاي پوزيتيويست ها، که آنها را به دردسر انداخت، خود متناقض بودن اصل تحقيق پذيري بود. اصل تحقيق پذيري ملاک معنا دار بودن گزاره ها را تجربه و آزمون مشاهدتي اعلام مي کرد، اما خود غير قابل آزمون بود. يعني اينکه اصل تحقيق پذيري بي معنا است(سروش، 1379: 170 ـ154). پوزيتيويست ها تلاش بسيار نمودند تا اين تناقض را رفع کنند، اما تلاش شان ثمري به بار نياورد. در پايان ذکر اين نکته لازم است که امروزه در علوم طبيعي ديدگاه هاي پوزيتيويستي همچنان به قوت خويش باقي است.پوزيتيويست‌ها مدتي قابلِ ملاحظه سنتِ رايج در فلسفه علم بودند، اما با ظهورِ نگرش‌هاي جديد، و كارهاي متفكراني مانندِ كوهن و كواين كم‌كم به حاشيه رانده شدند.


برچسب‌ها: اصل تحقق پذیری, پوزیتیویسم, پوزیستویسم منطقی

 نوشته شده در شنبه هشتم مهر 1391ساعت 14:20 توسط مهدی سقایی

No comments:

Post a Comment