Sunday, April 13, 2014

ترجمه

Arundhati Roy on NGOs

by | April 14, 2009 

Arundhati Roy’s position on NGOs from here:
ترجمه از : پیمان پایدار
خطر دومی که  جنبش های توده ای را تهدید میکند همانا غیر دولتی شدن سازمانهای مقاومت است. خیلی ساده خواهد بود وارونه جلوه دادن چیزی را که میخواهم بگویم و محکوم گرداند تمامی سازمانهای غیردولتی را . و آن دروغی بیش نیست .در آبهای تیره و جعلی مجموعه سازمانهای غیردولتی که برای سیفون کردن کمکهای اهدائی شده  و یا برای در رفتن از دادن مالیات (در ایالات مانند بیهار، که به عنوان مهریه داده می شود)وجود دارد، البته،هستند سازمان های غیر دولتی که کارهای با ارزشی میکنند. اما مهم است که پدیده سازمانهای غیر دولتی را در زمینه سیاسی گسترده تری بررسی کنیم. در هند، به عنوان مثال، رشد و  رونق آنها در اواخر 1980s و 1990s آغاز شد.


وآن مصادف شد با باز کردن بازارهای هند به مرحله (سرمایه داری) نئولیبرالیسم. در آن زمان دولت هند در همراهی کردن با شرایط تعدیل ساختاری بودجه (تحمیل شده توسط نهادهای بین الملل مالی-م )کمکهایش را به حیطه های توسعه/ رشد روستایی , کشاورزی , انرژی, حمل و نقل و بهداشت عمومی قطع نمود(از آن دریغ ورزید). همینکه دولت سلب مسئولیت نمود ازنقش سنتی خود ، سازمان های غیر دولتی به کار در این مناطق وارد شدند. تفاوت ،صد البته، مقدار بودجه ای که تحت اختیار این سازمانها  میباشد در صد فوق العاده کمتریست از بودجه عمومی قطع شده دولتی . اکثر سازمانهای غیر دولتی بزرگ بودجه شان توسط نهادهای توسعه، که به نوبه خود، توسط دولتهای غربی, بانک جهانی, سازمان ملل و کمپانیهای چند ملیتی تامین میشود. هر چند آنها ممکن است عینا همان سازمانها نباشند, قطعا بخشی از همان ساختار سیاسی ای هستند که نظارت بر پروژه نئولیبرالی ای میکنند که خواستار قطع هزینه های دولتی در وهله اول میباشند.

چرا این نهادها میبایستی به این سازمانهای غیردولتی کمک کنند؟ آیا میتواند فقط شیوه قدیمی تعصب (مبلغان) مذهبی باشد؟ گناه است؟ کمی بیشتر از اینهاست. سازمان های غیردولتی این تصور را ایجاد میکنند که آنها خلاء ایجاد شده توسط  عقب نشینی دولت را پر میکنند. و آنها اینکار را میکنند ، اما در حد مادی کم اهمیت و ناچیزی . سهم واقعیشان اینست که خشم سیاسی را خنثی میگردانند و اعاناتشان بعنوان کمک خیرخواهانه حقی ست که مردم میبایست داشته باشند. آنها روان عمومی را دگرگون میسازند. آنها مردم را به قربانیان وابسته مبدل و لبه مقاومت سياسى را کند میکنند. سازمان های غیردولتی یک نوع حایل بین مردم  و گردانندگان امورات دولتی( سارکا ر)ایجاد می کنند. بین امپراتور و توده های تحت حمایتش . آنها تبدیل شده اند به داوران، مترجمان و  تسهيل کننده گان .
در دراز مدت، سازمان های غیر دولتی به کمک رسانشان پاسخگو هستند و نه مردمی که در میانشان کار می کنند. آنها چیزی هستند که گیاه شناسان گونه شاخص خطابشان میکنند. تقریبا بدین معنی ست که هر چقدر صدمات نئولیبرالیسم بیشتر باشد همینطور تعداد بیشتری از سازمان های غیر دولتی نازل میشوند. هیچ چیزی این پدیده را به اندازه رقت انگیزتری نشان نمیدهد تا آماده شدن آمریکا برای تهاجم(نظامی-م) به کشوری و به طور همزمان فرستادن این سازمانها برای مرمت کردن خرابی هایشان. به منظور مطمئن شدن اینکه بودجه هایشان به خطر نمی افتد و دولتهائی که این سازمانها در کشورشان قرار است کار  کنند به آنها اجازه عملکرد خواهند داد، سازمان های غیردولتی میبایست چارچوب پروژه هایشان را بگونه ای سطحی/ کم عمق ارائه دهند ,کم و بیش خالی از هر زمینه سیاسی یا تاریخی .در هر حال، چار چوب ناخوشایند تاریخی یا سیاسی. غیرسیاسی بنابراین، در واقع، بسیار سیاسی) گزارشهائی زجر آور از کشورهای فقیر و مناطق جنگی در نهایت مردمان  (تیره) این کشورها ی(تیره) را به نظر قربانیان بیمار گونه نشان میدهند.


 هند دچار سوء تغذیه، اتیوپی گرسنه، اردوگاه پناهندگان افغانی,سودانی معلول.....  نیازمند کمک مرد سفید پوست. آنها ناخواسته  کلیشه های نژادپرستانه را تقویت میکنند و تصریح میگردانند دستاوردها,حمایتها و محبت (عشق های سر سختانه) تمدن غرب را. آنها مبلغان سکولار جهان مدرن هستند. نهایتا-در مقیاسی کوچکتر، اما بیشتر حیله گرایانه- سرمايه موجود سازمانهای غیر دولتی همان نقشی را در سیاست جایگزین/ آلترناتیو بازی میکنند که سرمایه سوداگرایانه که داخل و خارج اقتصاد کشورهای فقیر میشود. شروع  به دیکته کردن برنامه شان میکنند. تقابل را به مذاکره تبدیل میکنند. مقاومت را غیر سیاسی میکنند. تداخل میکند در حرکات محلی مردم که به طور سنتی متکی به خود بوده اند. سازمان های غیردولتی با بودجه شان مردم محلی را به کار میگمارند که در غیر این صورت میتوانند فعالان جنبش مقاومت باشند, اما حالا می توانند احساس کنند که دارند به انجام کاری فوری و خلاق مشغول میباشند  درآمدی هم دارند همینکه سرشان گرم است). مقاومت سياسى واقعى چنین میان بورهائی ارائه نمی دهد.  غیردولتی شدن سیاست تهدیدی است به تبدیل مقاومت به کاری شسته رفته, معقولانه , با حقوق 9 تا 5ی. با پرتاب چند مزایای بیشتر. مقاومت واقعی عواقب واقعی دارد و حقوق هم در کار نیست.
پایان

A SECOND hazard facing mass movements is the NGO-ization of resistance. It will be easy to twist what I’m about to say into an indictment of all NGOs. That would be a falsehood. In the murky waters of fake NGOs set up or to siphon off grant money or as tax dodges (in states like Bihar, they are given as dowry), of course, there are NGOs doing valuable work. But it’s important to consider the NGO phenomenon in a broader political context. In India, for instance, the funded NGO boom began in the late 1980s and 1990s.
 It coincided with the opening of India’s markets to neoliberalism. At the time, the Indian state, in keeping with the requirements of structural adjustment, was withdrawing funding from rural development, agriculture, energy, transport and public health. As the state abdicated its traditional role, NGOs moved in to work in these very areas. The difference, of course, is that the funds available to them are a minuscule fraction of the actual cut in public spending. Most large-funded NGOs are financed and patronized by aid and development agencies, which are, in turn, funded by Western governments, the World Bank, the UN and some multinational corporations. Though they may not be the very same agencies, they are certainly part of the same loose, political formation that oversees the neoliberal project and demands the slash in government spending in the first place.

 Why should these agencies fund NGOs? Could it be just old-fashioned missionary zeal? Guilt? It’s a little more than that. NGOs give the impression that they are filling the vacuum created by a retreating state. And they are, but in a materially inconsequential way. Their real contribution is that they defuse political anger and dole out as aid or benevolence what people ought to have by right. They alter the public psyche. They turn people into dependent victims and blunt the edges of political resistance. NGOs form a sort of buffer between the sarkar and public. Between Empire and its subjects. They have become the arbitrators, the interpreters, the facilitators.

 In the long run, NGOs are accountable to their funders, not to the people they work among. They’re what botanists would call an indicator species. It’s almost as though the greater the devastation caused by neoliberalism, the greater the outbreak of NGOs. Nothing illustrates this more poignantly than the phenomenon of the U.S. preparing to invade a country and simultaneously readying NGOs to go in and clean up the devastation. In order make sure their funding is not jeopardized and that the governments of the countries they work in will allow them to function, NGOs have to present their work in a shallow framework, more or less shorn of a political or historical context. At any rate, an inconvenient historical or political context. Apolitical (and therefore, actually, extremely political) distress reports from poor countries and war zones eventually make the (dark) people of those (dark) countries seem like pathological victims. 

Another malnourished Indian, another starving Ethiopian, another Afghan refugee camp, another maimed Sudanese…in need of the white man’s help. They unwittingly reinforce racist stereotypes and reaffirm the achievements, the comforts and the compassion (the tough love) of Western civilization. They’re the secular missionaries of the modern world. Eventually–on a smaller scale, but more insidiously–the capital available to NGOs plays the same role in alternative politics as the speculative capital that flows in and out of the economies of poor countries. It begins to dictate the agenda. It turns confrontation into negotiation. It depoliticizes resistance. It interferes with local peoples’ movements that have traditionally been self-reliant. NGOs have funds that can employ local people who might otherwise be activists in resistance movements, but now can feel they are doing some immediate, creative good (and earning a living while they’re at it). Real political resistance offers no such short cuts. The NGO-ization of politics threatens to turn resistance into a well-mannered, reasonable, salaried, 9-to-5 job. With a few perks thrown in. Real resistance has real consequences. And no salary.

No comments:

Post a Comment