Friday, July 14, 2017


Banker: I Was Told To Sacrifice Children
بانکدار: به من گفته شد کودکی را در یک جشن "از ما بهتران"روشنگران/ ایلومیناتی- قربانی کنم
 At An Illuminati Party
ترجمه از : پیمان پایدار


http://yournewswire.com/banker-sacrifice-children-illuminati/


Dutch banker Ronald Bernard was asked to sacrifice a child at a party. That is when he quit the Illuminati.

Dutch banker Ronald Bernard was asked to sacrifice a child at a party. That is when he quit the Illuminati.


 از بانکدارهلندی 'رونالد برنارد' خواسته شد تا یک کودک را در یک مهمانی قربانی کند. این وقتی بود که او 'روشن فکران' را ترک کرد.

Describing his experiences in the banking Illuminati in an gut-wrenching TV interview, Ronald shared details about the way the cabal uses child sacrifice to test and blackmail its members.

توصیف کردن تجارب خود در میان روشن فکران بانکدار در مصاحبه تلویزیون غم انگیزی، رونالد جزئیاتی را در باره چگونه استفاده کردن این گروه از قربانی کردن اطفال برای آزمودن و باج گیری اعضای آن را به اشتراک میگذارد.
“I was warned off when I got into this – don’t do this unless you can put your conscience 100% in the freezer. I heard myself laugh at it back then, but it wasn’t a joke at all.”

"به من هشدار داده بودند وقتی وارد گروه میشدم -این کار را نکنم مگر اینکه  بتوانم وجدان خود را 100٪ در فریزر قرار دهم. من آن موقع میخندیدم ، اما این اصلا یک شوخی نبود. "
“I was training to become a psychopath and I failed.”

به من آموزش میدادند که به یک بیمار روانی تبدیل بشوم  و من شکست" خوردم"
Describing the period his “freezer began to malfunction”, Ronald tells a story about crashing the Italian economy and bankrupting companies leading to suicides and destruction – a success worth celebrating, according to his banker colleagues.

 توصیف این دوره بعنوان "فریزر بتدریج خراب شد"، رونالد داستانی را در مورد داغان شدن اقتصاد ایتالیا و ورشکستگی شرکت های پیشرو بیان میکند که منجر به خودکشی و نابودی می گردد - یک موفقیت که ارزش جشن گرفتن دارد، بزعم همکاران بانکدارش 
“One of my colleagues said, ‘Ronald, you remember that case with the Italian lira? Do you remember those deals in which we did massive dumping of the lira, which reduced the value of the currency, which caused a company in Italy to be hit in such a way that they went bankrupt?’

"یکی از همکاران من گفت،' رونالد، یادت میاد اون مورد را با لیره ایتالیایی؟یادت میاد اون معاملات که ما مقدار زیادی از لیره را دامپینگ کردیم(بخوان ریختیم تو بازار-م) ، که ارزش ارز را پائین آورد، که  یک شرکت در ایتالیا  آنچنان ضربه ای خورد که به ورطه ورشکستی کشیده شد؟ 

And then you hear at the exchange: ‘Do you remember that successful deal with the lira?” And then they say: “Do you know that the owner committed suicide and left a family behind?”

و سپس شما در بورس ارز می شنیدید: "آیا شما به یاد دارید اون معامله موفق با لیره رو"؟ و سپس آنها می گویند: "؟ آیا می دانید که صاحب خودکشی کرد و یک خانواده را پشت سر گذاشت"؟
“And back then we laughed at it. Ha ha ha, altogether, all of us. We looked down on people, mocked them. It was just a product, waste, everything was worthless trash.”

"و اونموقع ما بهش می خندیدیم. ها ها ها، با هم ، همه ما . ما به مردم از بالا نگاه میکردیم، آنها را مسخره میکردیم. این فقط یک محصول بود، زباله ، همه چیز زباله بی ارزش بود ".
“Nature, the planet, everything could burn and break. Just useless parasites. As long as we met our goals, as long as we were growing.”

"طبیعت، سیاره زمین، همه چیز می تواند بسوزد و بشکند. فقط انگلی بی فایده ". تا زمانی که ما به اهدافمان میرسیدیم، تا زمانی که ما در حال رشد بودیم 
Ronald then described “the beginning of the end” for him, at which point he was “deep in the circles” of the Illuminati and had “signed a lifetime contract” – but his conscience had begun to eat away at him..


رونالد سپس "آغاز پایان را" برای خودش شرح داد ، در زمانی که او "عمیقا در محافل" روشن فکران بود و "قرارداد مادام العمر امضا  کرده بود" - اما وجدانش شروع کرد به خورد شدن .


https://www.youtube.com/watch?v=sLgdjwmZZ_g
9:22
“To put it carefully, most people followed a not very mainstream religion. These people, most of them, were Luciferians. And then you can say, religion is a fairy tale, God doesn’t exist, none of that is real. Well for these people it is truth and reality, and they served something immaterial which they called Lucifer.”

" به دقت اگر بخواهیم بگیم،اکثر اعضا پیرویک جریان دینی اصلی/کلاسیک نیستند. این افراد، بسیاری از آنها، لوسیفرین(*) بودند. و سپس شما می توانید  بگوید، دین یک داستان تخیلی ست، خدا وجود ندارد، هیچ کدام از آنها واقعی نیستند. خب، برای این افراد حقیقت و واقعیت وجود داره، و آنها در خدمت چیزی غیر مادی هستند که بهش نام لوسیفر میدن. "

(*)لوسیفرین ها به دنبال تبدیل شدن به خدایان خود هستند، کسانی که خداگونه  زندگی می کنند، دنبال دانش می گردند،از قرار سحر و جادو می کنند و ذهنیت به اصطلاح "بازی" دارند. بعضا 'شیطان پرستی' و نوعی از'عرفان شناسی' مدرن که از انواع ایده ها و سیستم های مذهبی باستان- از قرن اول و دوم بعد از مسیح- نشات گرفته شده در جوامع یهودی-م
“And I also was in contact with those circles, only I laughed at it, because to me they were just clients. So I went to places called Churches of Satan. So I visited these places and they were doing their Holy Mass with naked women and liquor and stuff. And it just amused me. I didn’t believe in any of this stuff and was far from convinced any of this was real. In my opinion the darkness and evil is within the people themselves. I didn’t make the connection yet.

"و من هم با این محافل در تماس بودم، فقط بهشون می خندیدم، چرا که برای من آنها فقط مشتری بودند. بنابراین من به مکان های به نام کلیساهای شیطان رفتم. بنابراین من از این اماکن بازدید میکردم و آنها به مراسم مذهبی شان با  زنان برهنه و مشروب و اینجور چیزها مشغول بودند. و صرفا منو سرگرم می کرد. من به هیچ یک از این مسائل اعتقادی نداشتم و بدور از متقاعد شدن بر اینکه اینها واقعی باشند. به نظر من تاریکی و شر درون خود مردم است. من هنوز هیچ ربطی پیدا نکرده بودم.
“So I was a guest in those circles and it amused me greatly to see all those naked women and the other things. It was the good life. But then at some moment, which is why I am telling you this, I was invited to participate in sacrifices abroad.”

"بنابراین من به عنوان مهمان در آن محافل بودم و تا حد زیادی سرگرم کننده بود دیدن همه این زنان برهنه و چیزهای دیگر. این زندگی خوبی بود. اما بعدش  در نقطه / لحظه ای، که دلیلش همینه که دارم به شما می گویم ، بمن پیشنهاد شد که در مراسم قربانی کردن در جمع شرکت کنم. "
Ronald paused and became visibly emotional at this point. It looks like he will have trouble continuing with his story. But he tries.

رونالد توقفی کرد و در این لحظه حسابی/ آشکارا احساساتی شد. به نظر می رسید که  مشکل خواهد داشت برای ادامه دادن داستانش. اما او تلاش می کند.
“That was the breaking point. Children.”

"این نقطه خرد شدن بود. کودکان."
“You were asked to do that?” asks the interviewer.

"از شما خواسته شد که اینکار رو انجام دهید ؟" مصاحبه کننده می پرسد.
“Yes, and I couldn’t do that.”

"بله، و من نتوانستم انجامش بدم."
The former elite banker is now fighting back tears. The interviewer asks him if he’d like to stop for a moment.

بانکدار سابق نخبگان اکنون سعی میکنه از ریختن اشکهاش جلوگیری کنه . مصاحبه گر از او می پرسد  که اگر مایل است برای یک لحظه توقف کنیم.
“No,” he says, and continues. “And then I started to slowly break down. I lived through quite a lot as a child myself and this really touched me deeply. Everything changed. But that is the world I found myself in. And then I started to refuse assignments within my job. I could no longer do it. Which made me a threat.”

"نه،" او می گوید، و همچنان ادامه میدهد. "و سپس شروع کردم به آرامی خرد شدن. من چیزهای بسیار زیادی را به عنوان یک کودک از سرگذروندم و این واقعا من را عمیقا تحت تاثیر قرار داد. همه چیز تغییر کرد. اما این جهانی ست که من خودم را در آن یافتم . و بعد شروع کردم به رد قبول مسئولیت / تکالیف در محل کارم. دیگر نمی توانستم آنرا انجام دهم. و این من را به یک تهدید تبدیل کرد. "
Ronald now has tears running down his face.

رونالد حالا اشک از گونه هاش سرازیر شده بود .
“I was no longer capable of functioning optimally, my performance started to shake and I had refused tasks, I had not participated. The purpose of everything in that world is that they have everybody in their pocket. You need to be susceptible to blackmail, and blackmailing me proved to be very hard if I look back on it. They wanted to do that through those children, and that broke me.”

"من دیگر قادر به عملکرد مطلوب نبودم، کارائی من شروع به لغرش کرد و من وظایفی را رد کرده بودم، من دیگر مشارکتی نداشتم. هدف همه چیزها در آن جهان این است که آنها همه کس را در جیب خود دارند. شما باید مستعد باج خواهی باشی، و ثابت شد باج خواهی از من بسیار سخت است اگر من به عقب نگاهی بیندازم . آنها می خواستند این کار را از طریق آن کودکان انجام دهند، و این من را خرد کرد . "


Ronald also says the Illuminati blackmail politicians around the world using these same tactics.

رونالد همچنین می گوید که 'ایلومیناتی' از سیاستمداران در سراسر جهان با استفاده از همین تاکتیکها باج خواهی میکنند .
“If you Google this you will find there are enough worldwide witness accounts to prove this is not a Walt Disney fairy tale. Unfortunately the truth is worldwide they have been doing this for thousands of years. I once studied theology and even in the Bible you find references to these practices with Israelites.”

"اگر شما این را گوگلش کنید شاهدانی بحد کافی در سراسر جهان پیدا خواهید کرد که ثابت میکند این یک داستان تخیلی والت دیزنی نیست. متاسفانه این یک حقیقت جهانیست و اینها این کارها را هزاران سال است که انجام میدهند. من یک بار الهیات را مورد مطالعه قرار دادم و حتی در کتاب مقدس(انجیل) شما ارجاع چنین عملکردهائی را با اسرائیلی ها پیدا خواهید کرد . "
“The reason the first 10 tribes were banished to Babylonia was because of these rituals with children. Including the sacrificing of children, so this is pertinent, all of this made me believe, because I realized there was more to life than meets the eye. There is a whole invisible world. It is real.”

"دلیل اینکه اولین 10 قبایلی که به بابل تبعید شدند همین مراسم با کودکان بوده است. از جمله قربانی کردن کودکان، به طوری که این مربوط است، همه اینها منرا متقاعد کرد، زیرا من متوجه شدم زندگی بیشتر از آنیست که با چشم دیده  میشود. یک جهان نامرئی ای وجود دارد. این واقعیست. "


“You really do talk about a dark force and a manifestation of light.”

"شما واقعا در مورد یک نیروی تاریک و مظهر نور صحبت میکنید."
Ronald is adamant the Illuminati is real.

رونالد مصمم است که ایلومیناتی واقعی است.
“It is a real entity. I have found that what is written in the Bible, and not only the Bible, you can find it in so many books, there really has been a moment of separation from the manifestation of light, in which a group went their own way and are carrying an intense hatred, anger.

"این یک نهاد واقعی است. من فهمیده ام آنچیزی را که در کتاب مقدس نوشته شده ، و نه تنها در کتاب مقدس، شما آنرا در بسیاری از کتابها می توانید پیدا کنید، واقعا یک لحظه جدایی از تجلی نور وجود داشته ، که در آن یک گروه راه خود را رفتند و  حامل کینه شدید، خشمی هستند .
“The people who do not underestimate the severity of this are but few. Because this is an annihilating force that hates our guts. It hates creation, it hates life. And it will do anything to destroy us completely. And the way to do that is to divide humanity. Divide and conquer is their truth.

"هستند افرادی که شدت اینرا دست کم نمی گیرند، اما کم . زیرا این یک نیروی نابود کننده است که از ما متنفر نیز هم. از تولید/خلق شدن متنفر است ، از زندگی متنفر است. و هر کاری میکند که ما را  کاملا نابود کند . و بسرانجام رساندن آن  از  طرق جدا اندازی بشریت است. تفرقه انداختن و حکومت کردن حقیقت آنهاست.

“Humanity is a manifestation of light, that is the true creation. As long as you divide them on political parties, skin color, you name it, then you – from a Luciferian point of view – suppress the full capacities of your enemy, their full power. They can’t stand up for themselves because if they did the Luciferians would lose. This monster, this greedy monster would disappear.

"بشریت جلوه ای از نور است، این حقیقت خلقت است.(ناگفته پیداست که در اینجا- اگر  پیروی از مذاهب باشه- جناب رونالد به هذیان گوئی مبتلا شده-م) تا زمانی که شما آنها را در احزاب سیاسی، رنگ پوست، هر چه که باشد ، تقسیم میکنید و سپس شما - از نقطه   نظر لوسیفرین- سرکوب میکنید تمام ظرفیتهای دشمنان خود را، قدرت کامل آنها را. آنها نمی توانند برای خواسته های خود سر بلند کنند چرا که اگر آنها آنرا انجام دهند، لوسیفرینها شکست میخورند . این هیولا، این هیولا حریص  ناپدید می شود.


“I tell people about this old American general who puts an entire room of people in the dark. The eyes adapt to the darkness but you can’t see a thing. The general doesn’t say a word and he suddenly flicks on a lighter, one tiny light, and due to the prolonged darkness, you experience a manifestation of light from a single point and suddenly everyone can slightly see each other again. And then he says “that is the power of our light.”

"من به مردم در مورد این ژنرال پیر آمریکایی  میگویم که یک اتاق مملو از افرادی را در تاریکی قرار می دهد . چشمها با تاریکی انطباق پیدا میکنند اما شما هیچ چیزی را نمی توانید ببینید. ژنرال یک کلمه حرف نمیزند و یکدفعه   یک فندک روشن میکند، یک نور کوچک ، و با توجه به تاریکی طولانی مدت، شما جلوه ای از نور را از یک نقطه تجربه میکنید و به طور ناگهانی همه کمی می توانند همدیگر را دوباره ببینید. و سپس او می گوید: "این قدرت نور ما است."

Ronald’s advice for humanity is simple. We must wake up and see what is really happening around us. If we unite in rejecting the darkness, humanity can destroy the Illuminati before they destroy us.

نصیحت رونالد برای بشریت ساده است. ما باید بیدار شویم و ببینیم آنچه که واقعا در اطراف ما اتفاق می افتد. اگر ما در رد تاریکی متحد شویم، انسانیت می تواند ایلومیناتی را قبل از اینکه آنها ما را نابود کنند از بین ببرد .
“Unite, unite, come together, and this entire shit story ceases to exist. That’s how fast this could happen.”

"متحد، متحد شوید، گرد هم آئید، و کل این داستان گند و گه از بین میرود. بهمین سریعی ست که می تواند رخ دهد. "




Baxter Dmitry

Baxter Dmitry

Baxter Dmitry is a writer at Your News Wire. He covers politics, business and entertainment. Speaking truth to power since he learned to talk, Baxter has travelled in over 80 countries and won arguments in every single one. Live without fear.
Follow: @baxter_dmitry

No comments:

Post a Comment