Friday, October 14, 2011





 حسين پناهي هنرپيشه و شاعر فقيد ميگفت : "بعد از مرگم مردم من را خواهند شناخت" !! او بمانند تمامی هنرمندان روحی سرکش ,ذوقی بی نظیر و حساسیستی بیش از حد داشت .در سال 2005 ,توسط دوست عزیزم رویا در تهران ,با اشعار پناهی که خودش دکلمه کرده بود آشنا شدم.صدایش و دکلمه اشعارش مرا حسابی مجذوب و شیفته خودش کرد.پیشنهاد میکنم حتمن گیرش بیارید و گوش کنید.او درسال 1383 ,در سن 48 سالگی ,با خودکشی از بین ما رفت.روحش شاد باد.در زیر یه سری از نوشته های زیبایش را بخوانید و لذت برید.

ازآجیل سفره عید
چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند؛خورده شدند
آنها که لال مانده اند ؛می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !
من تعجب می کنم
چطور روز روشن
دو ئیدروژن
با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند
وآب ازآب تکان نمی خورد!
بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد
شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه میگفت:
گوساله ، بتمرگ!
با اجازه محیط زیست
دریا، دریا دکل می‌کاریم
ماهی‌ها به جهنم!
کندوها پر از قیر شده‌اند
زنبورهای کارگر به عسلویه رفته‌اند
تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند
چه سعادتی!
داریوش به پارس می‌نازید
ما به پارس جنوبی!
رخش،گاری کشی می کند
رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد
سهراب ،ته جوب به خود پیچید
گردآفرید،از خانه زده بیرون
مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند
ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد
وای...
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!
صفر را بستند
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم!

No comments:

Post a Comment