Friday, November 18, 2011

Saedi.jpg
دیریست که ساعدی با ما نیست

مقدمه:
متن زیر را دوست عزیز و رفیق گرامیم بهمن از پاریس واسم فرستاده که براتون میزارم بخونید. با تشکر بیکران از رو
پیمان پایدار
*************************************

زمستان دیگری را در غربت آغاز می‌کنیم، سرد و سربی. اما
ساعدی نیست تا از غربت و آوارگی برایمان بنویسد. او که غربت

را برنمی‌تابید و هرگز با غم غریبی که به جانش چنگ انداخته بود
نتوانست کنار بیاید .
نوشتن و یا گفتن از ساعدی و کارهای ادبی‌اش،‌ به گونه‌ای نوشتن و یا گفتن از نسلی است که هنوز درگیر یافتن چهره‌ی خویش است. سانسور و حذف باعث ناشناخته ماندن بسیاری از هنرمندان ایرانی تبعیدی شده است و نسل جوان ایران یا تنها نامی از آنها شنیده و یا جسته گریخته و سانسور شده در مورد آنها مطالبی خوانده است.
سخن از غلامحسین ساعدی ( گوهر مراد) است، متولد شنبه ۱۳ دی ۱۳۱۴ در تبریز. او کار خود را با روزنامه‌نگاری آغاز کرد. در نوجوانی به طور هم‌زمان در ۳ روزنامهٔ فریاد، صعود و جوانان آذربایجان مطلب می نوشت. اولین دستگیری و زندان او چند ماه پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتفاق افتاد. این دستگیری ها در زندگی او تا زمانی که در ایران بود، تکرار شد. تحصیلات خود را با درجه دکترای پزشکی، گرایش روان‌پزشکی در تهران به پایان رساند. مطبش در تهران، خیابان دلگشا قرار داشت. بیشتر اوقات بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه می کرد.
ساعدی با چوب به دست های ورزیل، بهترین بابای دنیا، تک نگاری اهل هوا، پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت، پرواربندان، دیکته و زاویه و آی با کلاه - آی بی کلاه، و چندین نمایشنامه دیگری که نوشت، وارد دنیای تئاتر ایران شد. نمایشنامه های او هنوز هم از بهترین نمایشنامه هایی هستند که از لحاظ ساختار و گفت و گو به فارسی نوشته شده‌اند. خرافات، جنون، وحشت و مرگ، دهقانان كنده شده از زمین، روشنفكران مردد و بی هدف، گداها و ولگردانی كه آواره در حاشیه اجتماع میزیند، به شكلی زنده و قانع كننده در آثارش حضور می‌یابند تا جامعه‌ای ترسان و پریشان را به نمایش بگذارند. ساعدی برخلاف اجتماع نگاران ساده انگار، از فقرستایی می‌پرهیزد و می‌كوشد كه فقر فرهنگی را در زمینه‌سازی تباهی‌های اجتماعی و استحاله انسان ها بنماید. او یکی از کسانی بود که به همراه بهرام بیضایی، بهمن فرسی، عباس جوانمرد، بیژن مفید، آربی آوانسیان، عباس نعلبندیان، اکبر رادی، اسماعیل خلج و ... تئاتر ایران را در سال های چهل و پنجاه دگرگون کرد.
ساعدی در کتاب عزاداران بَیَل روحیه سلطه پذیری و تسلیم طلبی
و درماندگی را عاملی ریشه ای و تاریخی در مسئولیت ناپذیری و

عدم تلاش و کوشش جدی برای نیل به آرمان مردم ایران دانسته و
طبقه متوسط جدید و پیشتازان جنبش رهائی بخش را نیز پرورش

یافته و جزئی از همان مردم تلقی می کند که با هویت تاریخی این

چنین ، هرگز قادر به ایجاد تغییر بنیادین در نهادهای جامعه و
بسط عناصر مدرنیته درکشور نخواهد شد .
ساعدی علاوه بر هفت رمان که سه‌تای آن كامل است و چاپ
شده؛ در فاصله دوره‌ای سی ساله، كه از سال ۱۳۳۲ شروع

می‌شود و به ۱۳۶۳ پایان می‌یابد، بیش از شصت داستان كوتاه
نوشته است.
برخی از بهترین فیلم‌های بلند سینمای ایران هم از نوشته های

اوست، از جمله‌ فیلم‌های « گاو» (ساخته‌ی داریوش مهرجویی،
۱۳۴۸
« آرامش در حضور دیگران»( ساخته‌ی ناصر تقوایی،9 ۱۳۴
و « دایره‌ی مینا» ( ساخته‌ی داریوش مهرجویی ، ۱۳۵۳).
پس از ۱۳۵۷ ساعدی مجبور شد ایران را ترک کرده و در فرانسه اقامت کند. در پاریس، انتشار مجله الفبا را که به همت او در ایران منتشر می شد، از سر گرفت. انتشار الفبا در ایران و در غربت، نشانگر تلاش خستگی ناپذیر ساعدی به عنوان نویسنده و روشنفکری مردمی برای حضور در عرصه ادبی، فرهنگی و اجتماعی ایران است. نمایشنامه اتللو در سرزمین عجایب را هم در غربت نوشت که در پاریس به روی صحنه آمد.
ساعدی هرگز با محیط غربت اُخت نشد : « الان نزدیك به دو سال است كه در این جا آواره ام و هر چند روز را در خانه یكی از دوستانم به سر می برم. احساس می كنم كه از ریشه كنده شده‌ام. هیچ چیز را واقعی نمی‌بینم. تمام ساختمان‌های پاریس را عین دكور تئاتر می‌بینم. خیال می‌كنم كه داخل كارت پستال زندگی می‌كنم. از دو چیز می‌ترسم: یكی از خوابیدن و دیگری از بیدار شدن. سعی می‌كنم تمام شب را بیدار بمانم و نزدیك صبح بخوابم. در تبعید، تنها نوشتن باعث شده من دست به خودكشی نزنم. كنده شدن از میهن در كار ادبی من دو نوع تأثیر گذاشته است: اول این كه به شدت به زبان فارسی می‌اندیشم و سعی می‌كنم نوشته‌هایم تمام ظرایف زبان فارسی را داشته باشد دوم این كه جنبه تمثیلی بیش‌تری پیدا كرده است . و اما زندگی در تبعید، یعنی زندگی در جهنم. بسیار بداخلاق شده‌ام. برای خودم غیر قابل تحمل شده‌ام و نمی‌دانم كه دیگران چگونه مرا تحمل می‌كنند».
گوهر مراد در « پناهنده ی سیاسی کیست؟» میگوید : « پناهنده سیاسی كسی است كه چهره به چهره روبه ‌رو، در برابر حكومت مسلّط ایستاده بود، و اگر بیرون آمده،‌ از ترس جان نبوده است. او با همان فكر مبارزه و با سلاح اندیشه خویش ترك خاك و دیار كرده است. در این میان هستند بسیاری از نویسندگان، شاعران، نقاشان،‌ مجسمه ‌سازان، كه سلاح آنها همان كارشان است و در جرگه رزمندگان دیگر قرار می‌گیرند. پناهنده سیاسی نیتش این است كه با جلّادان حاكم بر وطنش تا نفس آخر بجنگد و حاضر نیست از پا بیفتد».
غلامحسین ساعدی در دوم آذر هزار و سیصد و شصت و چهار بر اثر خونریزی داخلی در بیمارستان سن آنتوانِ پاریس درگذشت و در هشتم آذر در قطعه هشتاد و پنج گورستان پرلاشز در نزدیكی آرامگاه صادق هدایت به خاك سپرده شد
یاد و خاطره اش جاودان باد !

کمیته مستقل ضدِسرکوب شهروندان ایرانی‌ - پاریس

No comments:

Post a Comment