باید همان شب می گذاشتم و می رفتم و دیگر هیچ گاه او را نمی دیدم. از همان زمان دلم... گواهی می داد که چه روزهایی برایم خواهد آمد... این یکی از آن لحظه های یگانه ایست که نیکی کسی یا هوسش یا سرنوشت ؛ تمناهای ما را به گونه ای کاملاً تصادفی با گفته ها و اعمالی همخوان می کند، که اگر کسی براستی دوستمان می داشت از او می دیدیم.
باید همان شب همه چیز را می گذاشتم و می رفتم و دیگر هیچ گاه او را نمی دیدم ...
مارسل پروست
Marcel Proust
No comments:
Post a Comment