Sunday, December 25, 2011


 مروری بر کتاب «پندار خدا» اثر ریچارد داوکینز

اخیراً کتاب «پندارِ خدا» (The God Delusion) نوشتۀ زیست‌‌شناس و نویسندۀ انگلیسی، ریچارد داوکینز منتشر شد. داوکینز از شارحان برجستۀ داروینیسم و از منتقدان نامبردار دین است. «پندار خدا» در ماه نوامبر 2006 در ردۀ دوم کتاب‌های پرفروش آمازون قرار گرفت. او در این کتاب با نثر گیرای خود اندیشه‌هایش در مورد دین و ایمان دینی را گردآوری و تشریح کرده است. در این نوشتار, مرور مختصری بر محتوای این کتاب خواهیم داشت.[1].

در مقدمۀ پندار خدا، داوکینز چهار پیام اصلیِ «آگاهی‌بخش» کتاب را چنین بیان می‌کند:
  • بیخدایان [اتئیست ها] می توانند زندگی شاد، سرشار، متعادل، و از لحاظ فکری پرباری داشته باشند.
  • انتخاب طبیعی و دیگر نظریه های علمی بهتر از "فرضیه ی وجود خدا" به کار تبیین جهان جانداران و چه بسا کل کیهان می آیند.
  • نباید کودکان را به کیش والدین شان دانست و بر آنها برچسب دین خاصی زد. اصطلاحاتی مثل "بچه کاتولیک" یا "بچه مسلمان" باید منزجرکننده محسوب شوند.
  • بیخدایان باید به بیخدایی خود مفتخر باشند، نه شرمنده. زیرا بیخدایی فرد نشانه ی صحت و استقلال ذهن اوست.
داوکینز می نویسد که ایمان دینی، دست کم به تعبیر متعارف آن، یک "پندار" است: باور کاذبی است که در برابر تمام شواهد خلاف خود سخت جانی می کند. او با این نظر رابرت پیرسینگ همنوا می شود که "هنگامی که یک نفر دچار پندار می شود، دیوانه اش می گویند. هنگامی که افراد بسیاری دچار یک پندار می شوند، مؤمن شان می خوانند."
یک کافر عمیقاً دیندار
او فصل اول کتابش را با توضیح این نکته آغاز می کند که بسیاری از مفسران شور و شوق او به علم را هم چون نوعی ایمان دینی می یابند. اما می پرسد "آیا دین کلمه ی مناسبی برای این شوق است؟" و می افزاید این حیرت احترام آمیز در برابر پیچیدگی طبیعت، اساس نگرشی است که می توان آن را "دین انشتینی" خواند، چون انشتین واژه ی "خدا" را به عنوان استعاره ای برای طبیعت و سرشت رازآمیز کیهان به کار می برد. اما داوکینز متأسف است که بسیاری از دانشمندان "خدا" را به این معنای استعاریِ همه-خداانگارانه [وحدت وجودی، پانتئیستی] و شاعرانه استعمال می کنند، و همین سبب سردرگمی های فراوان می شود.
داوکنیز تأکید می کند که نقد او به خداباوری، متوجه باور به "خالقی فراطبیعی است که 'شایسته ی پرستش باشد'. " البته او نگرش انشتینی را محترم می شمارد، اما هیچ حرمتی برای ادیان سنتی قائل نیست. به نظر داوکینز، ادیان در برابر انتقاد مصونیتی یافته اند که شایستگی اش را ندارند. او این دیدگاه اش را با نقل قول از داگلاس آدامز شرح می دهد:
"دین ایده های خاصی در بطن خود دارد که مقدسات، یا محرمات یا مانند آن نامیده می شوند. و معنای مقدس و محرم بودن شان این است که 'شما نباید یک کلمه حرف بد در مورد این ایده ها یا انگاره ها بزنید. مبادا چنین کنید. چرا نباید؟ چون که نباید. اگر کسی به حزبی رأی دهد که شما مخالف آن باشید، هرقدر بخواهید می توانید به او انتقاد کنید، بی آن که کسی برنجد. ... اما در مورد دین، اگر کسی بگوید به لحاظ شرعی 'من نباید یکشنبه ها چراغی روشن کنم'، شما صرفاً باید گویید ' به اعتقادتان احترام می گذارم'.
داوکنیز در ادامه چندین مثال دیگر مطرح می کند، که در آنها به دین موقعیتی استثنایی اعطا شده است، مواردی مانند قبول عذر کسانی که به خاطر 'عذر شرعی' از خدمت سربازی خودداری می کنند، استفاده از تعبیرهای "خوشایندگو" در مورد مجادلات مذهبی، معافیت های گوناگون مالیاتی برای فعالیت های مذهبی، و بلوای کاریکاتورهای محمد.
 فرضیه ی وجود خدا
فصل دوم کتاب با تشریح یهوه، خدای عهد عتیق آغاز می شود که "می توان گفت نامطبوع ترین شخصیت داستانی دنیا است: حسود است و به حسادت خود افتخار می کند، هیولای بی انصافِ کوردلی است. انتقام جوی خونخواری است که پاکسازی قومی می کند، زن ستیز است و از همجنس گرایان نفرت دارد. کودک کشی و نسل کشی و پسرکشی می کند، قدرت پرستی است که طاعون می فرستد. سادومازوخیستی است بدنهاد و بالهوس و ستمکار."
در ادامه چنین استدلال می کند که فرضیه ی وجود خدا ("اینکه موجود فراطبیعیِ فراانسانی هوشمندی هست که به اراده ی خود دنیا و مافیها، از جمله خود ما، را طراحی و خلق کرده است") یک نظریه ی علمی درباره ی جهان است. نظریه ای که باید با همان شکاکیتی بدان پرداخت که به نظریه های دیگر می پردازیم. به همین دلیل داوکنیز استدلال می کند که با استفاده از مفهوم تعالیم ناهمپوشان[2] [دین و علم را حیطه هایی جداگانه انگاشتن] که استفن جِی گولد پیش نهاده، نمی توان الاهیات را از انتقاد مصون داشت. داوکینز مخالف اگنوستیسیم [لاادری گری] بی طرفانه است که می گوید در مورد احتمال وجود خدا هیچ اظهارنظری نمی توان کرد. به علاوه او با پیروی از برتراند راسل استدلال می کند که گرچه "نمی توانید عدم وجود خدا را ثابت کنید"، اما عدم وجود قوری پرنده را هم نمی توانید ثابت کنید، و هکذا عدم وجود تک شاخ، غول پرنده ی اسپاگتی خور، و کرم دندان را هم نمی توانید ثابت کنید. بنابراین، ناتوانی در اثبات عدم وجود خدا هیچ دلیلی برای باور به وجود آن نیست، بلکه، به نظر داوکنیز، زحمت اثبات همواره بر دوش مدعی وجود خداست.
 برهان های وجود خدا
در فصل سوم، داوکینز به برهان های اصلی مدافع وجود خدا می پردازد. او 'پنج اثبات' توماس آکویناسن را مورد بحث قرار می دهد و استدلال می کند که سه برهان نخست آن به دور باطل می انجامند و "به هیچ وجه معلوم نیست که بتوان با توسل به مفهوم خدا به طور طبیعی به این سیر قهقرایی خاتمه داد." او پیشنهاد می کند که برهان چهارم آکویناس (برهان مراتب) به مانند ایراد ثقیلی [3] از یک " یک متفرعن متعفن بی همتا" احمقانه است. او برهان پنجم را، که 'برهان صُنع' باشد، به فصل بعد موکول می کند که در آن به تشریح نظریه ی تکامل می پردازد و توسط آن برهان صُنع را رد می کند.
او 'برهان هستی شناسیک' [برهان وجودی، برهان واجب الوجود] آنسلم قدیس را "به زبان کوچه و بازار" برمی گرداند و اساساً با اتکا به همان ایراد کلاسیک کانت[4] این برهان را نیز رد می کند. او 'برهان زیبایی' را هم با این استدلال که "این برهان توسط مدافعانش تصریح و تدقیق نشده" رد می کند. درباره ی 'برهان تجربه ی شخصی'، داوکینز یادآور می شود که برخی از این تجارب ناشی از توهمات اند، و چه بسا همگی زاده ی پندار باشند. در مورد 'برهان اعجاز اناجیل' او معتقد است که انجیل ها "افسانه های باستانی" هستند. درباره ی 'برهان دانشمندان دیندار' خاطرنشان می کند که چنین دانشمندانی در اقلیت هستند. در نقد برهان 'قمارباز پاسکال'، او این فرض را به چالش می گیرد که کسی ایمان بیاورد، و خدا هم او را به صرف ایمانش پاداش دهد و نه به خاطر فضایل یا حقیقت جویی او. داوکینز می پرسد: "آیا خدا نباید شکاکیت شجاعانه ی راسل را بیش از قماربازی منفعت طلبانه ی پاسکال ارج نهد؟" در پایان فصل، داوکینز به 'برهان های بایسی'[5] می پردازد که کسانی مانند استفن آنوین پیش می نهند و احتجاج می کند که این برهان ها " نعل وارونه می زنند".
 چرا به احتمال قریب به یقین خدایی وجود ندارد؟
در فصل چهارم، داوکنیز به شرح تکامل توسط انتخاب طبیعی می پردازد تا نادرستی برهان صُنع را نشان دهد. او استدلال می کند که توضیح وجود خالق عالم سخت تر از توضیح پدیده هایی است که قرار است با فرض وجود چنان خالقی تبیین شوند. داوکینز منظور خود را با این تمثیل بیان می کند که هر نظریه ای در مورد وجود کیهان باید همچون"جرثقال انتخاب طبیعی" باشد و نه "قلاب فضایی" خلقت که فقط مسئله را معلق می سازد. او برهان نامحتملی وجود خدا را به کار می گیرد، و با طرح اصطلاح "گشایش بوئینگ 747 غائی" استدلال می کند که "خدا به احتمال قریب به یقین وجود ندارد" زیرا "هر قدر ایجاد باشنده ای از حیث آماری بعید باشد، وجود صانع آن باشنده نیز دست کم همان قدر بعید است. خدا بوئینگ 747 غائی است."
"بوئینگ 747" اشاره ایست به جمله ی فِرِد هویل که گفته بود "احتمال ایجاد حیات بر زمین بیش از این احتمال نیست که تندبادی بر یک انبار اوراقی بوزد و از آن قراضه ها یک بوئینگ 747 بسازد." ایراد داوکینز به این مدعا این است که " این مدعی مقدمات انتخاب طبیعی را هم نمی داند." یک درونمایه ی عام در کتاب داوکینز این است که سبب تکامل حیات، انتخاب طبیعی بوده نه بخت و اقبال، و پیچیدگی خیره کننده ی جانداران شاهدی بر وجود یک یا چند خالق نیست. سپس تر، او با ذکر نمونه هایی از موارد ظاهراً طراحی شده استدلال خود را پی می گیرد. در پایان فصل نتیجه می گیرد که گشایش "747 غائی" برهانی کاملاً قوی علیه وجود خداست، و هنوز چشم انتظار است تا " پس از دعوت ها و فرصت های فراوان، بالأخره الاهیدانی یافت شود که پاسخی قانع کننده به این برهان بدهد." و سپس از دَن دِنِت فیلسوف نقل قول می کند که این برهان را "ردّی ردناپذیر" بر وجود خدا می خواند که از دو قرن پیش مطرح است.
ریشه های دین
در فصل پنجم داوکینز به بحث ریشه های دین و به این پرسش می پردازد که چرا ادیان در همه ی فرهنگ های بشری وجود دارند. او حامی "این نظریه که دین یک محصول جانبی[6] تصادفی – یک کجروی در چیزی سودمند بوده" است و گمان می کند که چه بسا نظریه ی 'مِم ها'[7]، و به ویژه استعداد آدمیان برای پذیرش مِم های دینی، بتواند توضیح دهد که چرا دین می تواند مانند "ویروس ذهنی" چنین در میان جوامع شایع شود.
 ریشه های اخلاق: چرا ما خوب هستیم؟
در فصل 6، داوکینز توجه خود را معطوف اخلاقیات می کند، و استدلال می کند که ما برای خوب بودن نیازی به دین نداریم. در عوض، به باور او اخلاق ما منشاءی داروینی دارد: ژن های دگرخواه[8] در خلال فرآیند تکامل انتخاب شده اند، و ما به طور طبیعی واجد نوع دوستی هستیم.
کتاب 'خوب' و تغییر zeitgeist اخلاقی
مضمون فصل هفتم نیز اخلاقیات است، و در آن احتجاج می شود که یک Zeitgeist [روح زمانه] اخلاقی هست که در جوامع تکامل می یابد. روح جهانی که اغلب در تعارض با اخلاقیات دینی است، که به نظر داوکینز عمدتاً محقر و ددمنشانه هستند. او نمونه هایی از اخلاقیات انجیلی را ذکر می کند تا آن چه را که بربریت بیشتر اخلاقیات دینی می داند، نشان دهد.
اشکال کار دین کجاست؟ این همه دشمنی چرا؟
سپس، در فصل هشتم، داوکینز به این پرسش پاسخ می دهد که چرا چنین احساسات خصمانه ای نسبت به دین دارد. او با ذکر مثال هایی استدلال می کند که دین بر سر راه علم مانع تراشی می کند، تعصب را تقویت می کند، تنگ نظری نسبت به همجنس گرایان را تشویق می کند، و اثرات منفی دیگری نیز بر جامعه دارد. مثلاً واعظان مسیحی جنوب آمریکا بردگی سیاهان را با رجوع به انجیل توجیه می کنند، به این ترتیب که سیاهان را از نسل فرزندان گناهکار ابراهیم می دانند. در خلال جنگ های صلیبی، "کافران" و "مشرکان" ی را که به مسیحیت نمی گرویدند می کشتند، و نمونه های دیگر.
کودکی، سوءاستفاده، و گریز از دین
فصل نهم کتاب به این بحث اختصاص یافته که یک زیان دیگر دین ، تلقین ایدئولوژی و تعصب به کودکان است. به اعتقاد داوکینز تعلیم آموزه های دینی در مدارس مذهبی به کودکان، به مثابه "سوءاستفاده ی ذهنی"والدین از کودکان است. او از مردم می خواهد که هرگاه کسی از "بچه مسلمان" یا "بچه کاتولیک" صحبت کرد، رو در هم کشند، و از خود بپرسند چطور یک کودک را می توان چنان رشدیافته تلقی کرد که بتواند دیدگاه های مستقلی در مورد کیهان جایگاه انسان در آن داشته باشد. او بر سبیل قیاس این پرسش را پیش می نهد که چطور می توان از "بچه مارکسیست" یا "بچه سلطنت طلب" سخن گفت؟
 یک خلاء ناگزیر
در فصل پایانی داوکینز این پرسش را مطرح می کند که آیا دین، به رغم تمام مشکلات اش پرکننده ی "یک خلاء ناگزیر" است؟ آیا مردم برای هدایت و تسلی محتاج دین هستند؟ به نظر داوکینز، این خلاء ها را می توان به شیوه های غیردینی مانند آموزش فلسفه و علم پر کرد. او احتجاج می کند که برخلاف جهانبینی بیخدا که بسی به زندگی آری-گوست، "پاسخ های" دین به رازهای زندگی کاملاً از این مهم قاصر اند.
ضمیمه ی کتاب
مخاطب ضمیمه ی کتاب کسانی هستند که " برای رهایی از دین نیازمند یاری" هستند.
. [1] این متن برگرفته از دائرةالمعارف اینترنتی ویکی پدیا [Wikipedia ] است. بسیاری از ایده های کتاب "پندار خدا" پیش تر در مقالات داوکینز مطرح شده اند. ترجمه ی فارسی برخی از این مقالات مانند "نامحتملی وجود خدا"، "ویروس های ذهن"، "نسبت دینداران با علم" و ... را می توانید در همین سایت بیابید.
[2] . non-overlapping magisterial
[3] . overload objection
[4] . به نظر کانت خطای برهان هستی شناسیک این است که 'بودن' از زمره ی صفات 'باشنده'[4] نیست. پس نمی توان گفت باشنده ای که بنا به تعریف کمال صفات را داراست ناگزیر باید 'باشد' (وجود داشته باشد).
[5]. Bayesian .
بایسیَن ها یا سوبژکتیویست ها معتقد اند که باورهای عقلانی کاملاً تابع قوانین شرطی احتمالات هستند. در این رویکرد، یک فرضیه با احراز احتمال صدق هر داده ای تأیید می شود.
[6] . by-product
[7]. Memes
مم معادل فرهنگی ژن است و ایده ای را مِم گویند که در فرهنگ بشری از نسلی به نسل بعد منتقل می شوند. این اصطلاح نخستین بار توسط داوکینز در کتاب "ژن خودخواه" مطرح شد. مقصود داوکینز از جعل اصطلاح مِم طرح این فرضیه آن بود که نوع بشر دارای سازوکارهایی انتخابی است که بقیه ی گونه های جانداران فاقد آنند. یعنی نوع بشر علاوه بر ژن ها، مِم های خود را هم به نسل های بعد منتقل کند، تا با استفاده از این مِم ها سازگاری منعطف تری با محیط خود بیابد. از نمونه های مِم ها می توان به ایده ی وجود خدا، یا دستاوردهای فناوری اشاره کرد. همان طور که در فرآیند انتخاب طبیعی برخی ژن هایی به وجود می آیند و برخی از میان می روند، در انتخاب ممتیک هم مِم هایی که شرایط مساعدتری برای بقا دارند، عمر و دوام طولانی تری می یابند.

No comments:

Post a Comment