هنوز صدایت میکنم
شبها،
در تاریکی.
تو به تنهایی سفر کردی
چه قدر غریبه ماندی...
...
شبها،
در تاریکی.
تو به تنهایی سفر کردی
چه قدر غریبه ماندی...
...
قسمت این بود
همینجا بمانم
و هرشب خواب ببینم
که بی من میروی.
قسمت نبود بیایی
برایت چای بریزم
فکر میکنم
دسته ای کلاغ
در کوچه شبانه ی خود
به سینه ی من رسیدند، لبخند مادرم معلق ماند
و پسری که آرزوی تو بود
در عادات ماهانه ام گم شد...
همینجا بمانم
و هرشب خواب ببینم
که بی من میروی.
قسمت نبود بیایی
برایت چای بریزم
فکر میکنم
دسته ای کلاغ
در کوچه شبانه ی خود
به سینه ی من رسیدند، لبخند مادرم معلق ماند
و پسری که آرزوی تو بود
در عادات ماهانه ام گم شد...
شادی تهرانی
ملقب به آمارانتا بوئندیا
No comments:
Post a Comment