Monday, November 5, 2012

هنوز صدایت میکنم
شبها،
در تاریکی.
تو به تنهایی سفر کردی
چه قدر غریبه ماندی...
...
قسمت این بود
همینجا بمانم
و هرشب خواب ببینم
که بی من میروی.
قسمت نبود بیایی
برایت چای بریزم
فکر میکنم
دسته ای کلاغ
در کوچه شبانه ی خود
به سینه ی من رسیدند، لبخند مادرم معلق ماند
و پسری که آرزوی تو بود
در عادات ماهانه ام گم شد...
 
شادی تهرانی  
ملقب به آمارانتا بوئندیا
 

No comments:

Post a Comment