Wednesday, February 12, 2014

شاه فرار نکرد...گذاشتند بره!!

شاه فرار نکرد...گذاشتند بره!!

****************************
بخش قرمز تیتر از تحلیگر حامی جمهوری اسلامی , جناب
 صادق زیبا کلام(فامیلی بی مسما) میباشد وبخش آبی از منست.
اول , به اصطلاح بحث پژوهشگر دستمال یزدی بدست ولایت وقیح اسلامی را بخوانید
 بعد به نقد من از او نیز توجه ای مبذول دارید.
پیمان پایدار

******************************
صادق زیباکلام، پژوهشگر و تحليل‌گر سياسي معتقد است که یکی از تحریف‌های تاریخی در رابطه با خروج محمدرضا شاه از ایران، فرار وی از ایران است. درحالی‌که این تعبیر، بر اساس تئوری‌های توطئه است و نشان می‌دهد که نقشه کودتا بعد از خروج شاه نیز تحریف تاریخی است. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، در پی گفت‌وگو با موسی حقانی پژوهشگر و تاریخ‌نگار معاصر ایران به سراغ صادق زيباكلام، استاد دانشگاه تهران، پژوهشگر و تحليل‌گر سياسی رفته‌ایم. وی با دیدگاه‌هایی کاملاً متفاوت از خوانش و روایت حقانی، درباره روايت‌های تاريخي تألیف ‌شده از اين ماجرا در آثار مختلف و صحت آن‌ها گفت: درباره انقلاب اسلامی ايران و خروج محمدرضا شاه پهلوی از ايران سه تحريف تاريخی بزرگ در طول این سال‌ها صورت گرفته است. ازجمله مسائل تحریف‌شده، تصويری است كه از محمدرضا شاه بعد از انقلاب ترسیم ‌شده است و این‌که وی با اتكا و دستور آمريكايی‌ها كنترل حكومت را به ‌دست گرفته بود و با پشتيبانی آن‌ها دست به كشتار و قتل‌عام می‌زد. «فرار شاه از ایران تحریف تاریخی است» وی ادامه داد: دومين واقعيت تحریف‌شده از شاه، اين است كه وی به دليل فشارها و قيام‌های مردمي ناگزير به «فرار» از كشور شد، درحالی‌كه او از ايران فرار نكرد و سومين تحريف صورت گرفته آن است كه بيان مي‌شود بعد از اين‌كه شاه از ايران فرار كرد، در آبان سال 1358، آمريكايی‌ها او را به آمريكا بردند و اين نقشه را در سر می‌پروراندند كه در جريان كودتايی مثل كودتای 28 مرداد 1332 وی را بر سرير قدرت بازگردانند. اما در رد اين تئوری‌ها و روايت‌هايی كه دراین‌باره صورت گرفته است، می‌توان دلايل بسیاری آورد. نويسنده كتاب «از دم‍وک‍راس‍ی‌ ت‍ا م‍ردم‌س‍الاری‌ دی‍ن‍ی» در توضيح اين مطلب گفت‌: واقعيت اين است كه تصور محمدرضا شاه در طول دوران سلطنت خود بر اين بود كه وی به دليل اقدامات و اصلاحات ترقی‌خواهانه خود تحت عناوين «انقلاب سفيد شاه و ملت»، «اصلاحات اراضی»، «دادن حق طلاق به زنان»، «ايجاد سپاه دانش»، اقدامات «صنعتی‌شدن» و ساير اقداماتی ازاین‌دست توانسته است بسياری از اقشار مردم از كشاورزان تا زنان و جوانان را طرفدار خود كند. اين پژوهشگر معاصر، يكی از دلايل اين تصور شاه را در مصاحبه‌هايی كه شاه با خبرنگاران غربی داشت، دانست و گفت: زمانی که يكی از خبرنگاران از سنگينی پرونده حقوق بشر و زندانيان سياسی در حكومت وی سؤال كرد، محمدرضا شاه همواره پاسخ می‌داد كه ما می‌پذيريم كه در داخل حكومت، مخالفانی داريم؛ چرا که در هر جامعه‌ای مخالفت‌هايی صورت می‌گيرد؛ بدين معنی كه شاه همواره مخالفان خود را در دو دسته منحصر مي‌دانست. دسته نخست مخالفان را چپ‌ها، مارکسیست‌ها و دگرانديشان و دسته دوم را كسانی می‌دانست كه به آن‌ها «مذهبيون قشری» لقب داده بود و نمی‌توانست خارج از اين دو دسته مخالفانی برای خود ببيند؛ چرا كه می‌پنداشت اين دو دسته نيز به دليل اقدامات ترقی‌خواهانه‌اش با او مخالف‌اند درحالی‌كه بيشتر مردم چنين نظری در مورد وی ندارند. نويسنده كتاب «از ه‍ان‍ت‍ی‍ن‍گ‍ت‍ون‌ و خ‍ات‍م‍ی‌ ت‍ا ب‍ن‌‌لادن»‌ ادامه داد: اتفاقی كه در دوران انقلاب افتاد و تحريف تاريخی فرار شاه را رد می‌كند، اين است كه زمانی که شاه نخستين راهپيمايی‌های صد هزار نفری مردم را با هليكوپتر ديد، نمی‌توانست اين واقعيت تلخ را بپذيرد و ذهنيتی كه می‌پنداشت اكثر اقشار مردمی طرفدار وی هستند، درهم‌شکسته شد. بنابراين شاه اساساً آن‌چنان شگفت‌زده و دچار سرگشتگی از اين واقعيت دردناك شده بود كه تمام اراده خود را برای بقای حكومت از دست داد. چنان‌كه اين موضوع را افراد بسياری كه عملاً درگير اين ماجرا در ابتدای انقلاب بودند، تأیید می‌كنند. بنابراين شاه با از دست دادن قدرت تصميم‌گيری، به خواست خود از ايران خارج شد و فراری در كار نبود. «سردرگمی آمريكايی‌ها از شور‌ش‌های مردمی ايران» نويسنده كتاب «ت‍وه‍م‌ ت‍وطئ‍ه»‌ در ادامه سخنان خود اظهار كرد: پس از اثبات اين مدعا كه شاه عملاً قدرت تصميم‌گيری خود را ازدست‌داده بود، وارد ديگر تحريف تاريخی(سرسپرده آمريكايی‌ها) می‌شويم، برای اين‌كه آمريكايی‌ها هم، مانند شاه با اين گستردگی مخالفت غافلگير شده بودند و در خصوص «چه بايد كرد؟» نگاهی مشتركی در ميان آمريكايی‌ها وجود نداشت (همانند واقعيت امروز ايران و آمريكا بر سر قضيه هسته‌ای ايران)، بخشی از دولت جيمی كارتر در سال 56-57 معتقد بر ايستادگی محمدرضا شاه در برابر مخالفان بوده، درحالی‌که گروهی ديگر معتقد به رژيم استبدادی شاه بودند و نياز به اصلاحات سياسی در جامعه از سوی شاه را لازم و اساسی می‌دانستند. بنابراين باوجوداین دو تفكر متضاد و علائم مختلف از سوی واشنگتن، اين ادعا كه شاه کاملاً در اختيار آمريكایی‌هایی و سرسپرده آن‌ها بود، رد می‌شود. نويسنده كتاب «ج‍ام‍ع‍ه‌‌ش‍ن‍اس‍ی‌ ب‍ه‌ زب‍ان‌ س‍اده‌» درباره سومين تحريف تاريخی مبنی بر برگرداندن شاه از طريق كودتا و به‌ وسیله آمريكايی‌ها كه در برخی از كتاب‌های تاريخی نوشته‌ شده است، گفت: اين روايت نيز نمی‌تواند با واقعيت سنخيت داشته باشد؛ چرا که اگر آمريكايی‌ها می‌خواستند، اين خواسته را عملی كنند، اين كودتا را در سال 1357، در همان بحبوحه انقلاب و قبل از 22 بهمن كه هنوز ارتش شاه يكپارچه بود و فرماندهان باوفای شاه بر سرکار بودند، صورت می‌گرفت. نه اين‌كه زمانی که انقلاب شده و بسياری از فرماندهان وفادار شاه اعدام و مخفی‌شده بودند و صدها هزار اسلحه به‌دست مردم افتاده بود. ازاین‌رو، امكان ايجاد كودتا در چنين شرايطی ممكن نبود. «استيصال شاه؛ بزرگ‌ترين دليل خروج شاه از ايران» نويسنده كتاب «الف مثل اصطلاحات» در ادامه سخنان خود مبنی بر دليل اصلی خروج محمدرضا شاه چه بوده است، جواب داد: دقیقاً به دلیل مجموعه دلايلی كه در بالا مطرح شد، شاه به اين جمع‌بندی رسيده بود كه نمی‌تواند ادامه و بقای اين ممكت را به‌ دست بگيرد و نه‌ تنها مردم كشورش بلكه آمريكايي‌ها و اروپايي‌ها نيز خواستار كناره‌گيری وی بودند و هرگونه مقاومتی بی‌فايده بود. وی در تأیید سخنان خود مجدداً به خاطرات فرماندهان نظامي و سران رژيم شاه اشاره كرد و گفت: مجموعه اين خاطرات، همگی استيصال شاه و بهت‌زدگی وی را به‌صورت مستند تأیید و واقعيت‌های تاريخ را گوشزد می‌كنند. نويسنده كتاب «س‍ن‍ت‌ و م‍درن‍ی‍ت‍ه‌» اظهار كرد: البته علاوه بر موارد بالا، اين‌كه ذات رژيم شاه، رژيمی استبدادی و ديكتاتوری بود و مردم خواهان آزادی مطبوعات، زندانيان سياسی، انتخابات آزاد، برپايی نظام دموكراتيك، حكومت قانون و ساير خواسته‌هايی كه می‌توان با مراجعه به آرشيو دوران انقلاب به آن‌ها پی برد اما در كنار اين عوامل، به واقعيت‌های یادشده نيز بايد توجه كرد. «روايت‌های تاريخی اين دوران، بر اساس تئوری‌های توطئه به تألیف درآمده‌اند.» نويسنده كتاب «ما چگونه ما شديم» در پايان سخنانش درباره آثار و كتاب‌هايی كه دراین‌باره نوشته‌شده‌اند، توضيح داد: متأسفانه همان‌طور كه در ابتدای سخنان خود اشاره كردم، پس از انقلاب اسلامی، در رابطه با «دلايل انقلاب»، «دلايل نارضايتی مردم»، «نقش گروه‌ها»، «خواست مردم»، «خود شاه» و نقشی كه «آمريكايی‌ها» داشتند، تحريفات بسيار زيادی صورت گرفته است اما مطمئن هستم آثاری در آينده بيرون خواهد آمد كه واقعيت‌ها و حقايق تاريخی انقلاب را به تصوير می‌كشند و از توجه به تئوری‌های توطئه، دايی‌جان ناپلئونی و توهم خبری نيست.

************************* 



بنظر نویسنده این سطور جناب "زیبا کلام" بعلت نداشتن درک پایه ای از مقوله امپریالیسم (بخوان سرمایه داری عصر کمپانیهای چند ملیتی +سیستم نو استعمارگرایانه شان در کشورهای پیرامونی) از یکطرف و متد دیالکتیکی بررسی تاریخ از طرف دیگر به تحلیلی چنین سطحی
(بخوان لیبرالی / آبکی) از مقوله تاریخ معاصر ایران در کل و سلطنت محمد رضا شاه و وقایع دوران انقلاب بهمن 57 در جز میغلطد. برای پاسخ به تحلیلی که ایشان آنرا تحت پوشش "تئوری توطئه" در 3 مورد (الف) در باره"انقلاب اسلامی" و"خروج شاه" (ب) "تصور محمد رضا شاه" از خود و ..."اصلاحات ترقی خواهانه "(ج) "نقشه کودتایی شبیه 28 مرداد... بعد از آبان 58" بر میشمرد لازم میباشد که نکات زیر را گوشزد نمود:
(1) وقتی تاریخ مصرف رضا قلدر(بنیانگذار سلطنت پهلوی* ) نوکر امپراتوری انگلستان, در پی نشانه های هواداری از هیتلر در سال 1320(1941), بسر آمده بود, او را ,همانطور که به سر کار گذاشتند بردند, به آفریقای جنوبی تبعید کردند و پسرک 22 ساله اش را بنام محمد رضا بر تخت سلطنت نشاندند. تمامی شواهد تاریخی گواه از سر سپردگی کامل این نوجوان بی تجربه و ترسو به انگلیسیها, حتی در تعظیم کردنش به ستوان یک های ارتش انگلستان اشغالگر, میدهد. 
(2) 12 سال بعد(1953/1332) در پی ملی کردن نفت توسط ,تنها "دولت مستقل و ملی" معاصرایران برهبری دکتر محمد مصدق .....شاه فرار را بر قرار ترجیح داد و(از کلاردشت) به ایتالیا گریخت....و صد البته زمینه کودتائی 28 مرداد توسط انگلیسی ها چیده شد و با حمایت یانکی امپریالیسم ,نو پا در منطقه, به اجرا درآمد.اینبار این آمریکا بود که شاه نقش سگ زنجیری را برایشان ایفا مینمود(چرا که انگلیس و فرانسه و...به درجه دوم نزول یافتند و هژمونی بدست آمریکا افتاد). لازم به یادآوری میباشد که تنها حزب توده خائن, وابسته به شوروی, و پیروان خلفشان ( بینش انحرافی شهید بیژن جزنی که نظرات مشعشعانه اش در 'سچفخا' از سال 1354غالب گردید و بعد از قیام 57توسط سازمان فدائیان اکثریت, فرخ نگهدارها , نمایندگی شد ) شاه را دیکتاتوری"مستقل"از امپریالیسم قلمداد مینمودند و بس. حال اگر جناب تحلیلگر معاصر, حامی انقلاب اسلام ناب محمدی- ولایت وقیح, جای پای آنها را دنبال میکند بهشون میبایست "تبریک" گفت!! این تئوری توطئه نیست جناب.این درک صحیح از مقوله امپریالیسم داشتن هست.صد البته امپریالیستها به "توطئه" هم دست میزنند.ولی این منافع مادیشان است که در پی آن با طرح ریزی حساب شده و سنگ لای درز مبارزه طبقاتی به نفع منافع خویش گذاشتن و در پی آلترناتیو سازی برای حفظ سیستم جهانیشان است که به آب و آتش دست میزنند. 
(3) 10 سال بعد(1342/1963) نیازسرمایه داری جهانی برای ادغام نمودن ایران, برزیل و هند به جرگه سیستم جهانی سرمایه, امپریالیسم آمریکا را واداشت که متناوبا به 
"انقلابات" " سفید"(طرح کندی- روستو) ," زرد" و "سبز" بترتیب در کشورهای مربوطه دست بزند. بزبانی دیگر این "اصلاحات" نه ناشی از قوانین درونی جامعه ایران و برزیل و هند (بخوان بشکل "طبیعی" و در روند مبارزه طبقاتی و تشدید تضادهای طبقه حاکم با دهقانان و دیگر اقشار جامعه....) که از نیاز گسترش سیستم امپریالیسم جهانی نشات گرفته بود. در اینجا نکته مهمی را میبایست تذکر داد: وقتی به ممل آمریکائی دستور اجرای طرح را دادند, از آنجائی که نه سواد لازم برای درک مقوله گذار جامعه ایران از نیمه فئودال- نیمه مستعمره به سرمایه داری وابسته(+) را داشت- فکر میکرد همین فرداست که هزاران هکتار از دهات و زمینهائی که پدر دزدش از چنگ دهقانان بدر آورده, و قبل از رفتنش به تبعید اجباری به او واگذار کرده بود, را از دست خواهد داد- و نه توان مقاومت با اربابان جدیدش را داشت, چرا که به او هشدار داده بودند که اگر اهمالی کند در پیاده نمودن طرح مذکور او را با کودتائی دیگر(توسط زاهدی)از کار برکنار خواهند نمود, راهی جز اطاعت برای او باقی نگذاردند . سخن کوتاه: رفرم ارضی و دیگر مشقاتش(سپاه دانش , بهداشت و...) راه را برای هر چه وابسته تر کردن زیر بنای اقتصادی- سیاسی از یکطرف و فرهنگی-اجتماعی به سیستم جهانی سرمایه باز کرد.البته اینکه محمد رضا شاه به وزارت آموزش و پرورش دستور داد کتابی درسی نیز در مورد"انقلاب سفید" تنظیم کنند و با بوق و کرنا ازآن برای خود کلاهی نیز دوخت و... شکی نمیباشد!! چند سال بعد آنقدر "امر برش مشبه شده بود" که "قدر قدرت" است...و با کمال پرروئی و حیف و میل پولهای نفت به گرفتن جشنهای "پنجاهمین" سالگرد سلطنت پهلوی" و"2500 ساله شاهنشاهی" اقدام نمود ... و به خود لقب "شاه شاهان" داد و فلان و بهمان !!

(4)1349-1357با استقرار هر چه بیشتر سرمایه داری وابسته و گسترش بورژوا کمپرادورها...و با حمایت داریوش همایون حزب رستاخیزکذائی را در سال 1353علم کرد و به مخالفینش اعلام کرد"هر کس نمیخواد عضو این تنها حزب بشه میتونه پاسپورتش رو بگیره و بره از مملکت"!! درست ,در بحبوحه شروع مبارزه مسلحانه و جنگ چریکی توسط چریکها و مجاهدین ,در سالهای 1350-1349, در پی شکست مفتضحانه یانکی ها در ویتنام و با تغییر استراتژی حاکمیت امپریالیستی و جایگزینی دکترین نیکسون-کیسینجر, به شاه نقش "ژاندارمی منطقه" ابلاغ شد. میبایست سربازان ایرانی بجای آمریکائی ها در عمان کشته شوند تا بلکه جنبش مارکسیستی در آنجا رشد نکند....بزبانی دیگر برای این امر ایران نیاز به ارتشی قوی با تجهیزات مدرن داشت....طرح نوینی ریخته شد:سازمان اوپک تشکیل شد و"باد درغبغب ممل آمریکائی"افتادن نشانی ازگسترش نارسیسیم تهوع انگیز او میداد...  قیمت نفت بالا رفت(به ضرر امپریالیستهای اروپائی و ژاپن و به نفع آمریکا) ....بدین وسیله 80% اضافه درآمد ایران از قبل فروش نفت با خرید هواپیماهای جنگی و..."گشودن دروازه تمدنها"(بخوان کشک !!) مجددا به خزانه داری آمریکا واریز میشد.از این بهتر نمیشد...چند سال بعد ,در پی بحران حاکمیت جمهوریخواهان و افتضاح واترگیت و"استعفای"نیکسون (قبل از اینکه استیضاع شود) در گردهم آئی "کمیسیون سه جانبه"(500 نفر از پرقدرترین کمپانیها با مشاوران سیاسی شان+ آکادمیسین ها...) در انتصاب نماینده شان برای کاخ سفید در سال 1974 به جیمی کارتر رای اعتماد دادند و سیاست "حقوق بشر" را علم کرده و در دستور کار گذاردند .چرا؟ واسه اینکه "عصر دیکتاتور"ها و "کودتا"ها بسر آمده بود و میبایست به "دموکراسی" روی آورده شود....این سیاست نوین امپریالیسم جهانی میباشد. به بیان دیگر بخش غالب یانکی امپریالیسم از1974 به بعد سیاست کنار گذاردن نوکرهایشان را در دستور کار گذاشتند:مارکوس فیلیپین ,شاه ایران ...و الا آخر....البته تا موقعی که محمد رضا تاریخ مصرف داشت ازش پشتیبانی کردند...ولی وقتی دیگه کاربرد نداشت میبایست پی آلترناتیو میبودن....و چه بهتر از خمینی دجال و باندش....(کنفرانس گوادولپ سران امپریالیستی ....) .ناگفته نماند :اینکه برژنسکی ها تا آخرین دقایق از نوکر دست به سینه و مخلصشان ,ممل آمریکائی, حمایت کردند و بعد که کار از کار گذشته بود-مبارزه طبقاتی راهی جز بیرون رفت شاه برایشان باقی نمیگذاشت- به برگ برنده بعدیشان رجوع نمودن, معنی اش "مستقل" بودن شاه مزدور نمیباشد جناب "زیبا کلام". این تفسیر سطحی/ مکانیکی (که حتی از عقل سلیم هم بدوره) تهی از حقیقت شماست و نه تحلیل صحیح دیالکتیکی . باز میگم این تئوری توطئه هم نیست ("کار کار انگلیس ها" ...اینکه"ملاها انگلیسی" اند...!!) . متاسفانه نیروهای انقلابی, بخصوص طبقه کارگر و به اصلاح حامیانش,همیشه از نیروهای مرتجع جهانی ,طبقه سرمایه دار و متفکرین سیاسیشان, فرسنگها عقب تر بوده اند و هستند. این سرمایه داری جهانی(امپریالیستها) هست که در مبارزه طبقاتی دست بالا را گرفته و چندین قدم جلوتر از نیروهای به اصطلاح "پیشرو", "مبارز و آزادیخواه" جولان میدهند. 

در پایان بایستی اضافه کنم :منهم مخالف اینم که بگیم شاه در پس انقلاب بهمن57 " فرار کرد". خیر اینبار لزومی به فرار نبود. دوران عوض شده بود و در نوفولوشاتو قرار مدارها نیز گذاشته شده بود(با "سه تفنگدار" تو خالی : قطب زاده زن باز, بنی صدر بی شخصیت و یزدی بی مایه) . با انتصاب بختیار, "نوکر بی اختیار", فقط وقت خریده شده بود تا راه بی برگشت شاه هموار شود. گذاشتند بره, بهمین سادگی ."کودتا" برای برگردوندنش هم معنائی نمیداشت . در این نکته هم با "تحلیلگر" ولایت مدارمان نیز موافقم.....وسلام !!
******************* 
(*) در اینجا میبایست به این نکته اشاره شود که ساخت اولین دانشگاه و کشیدن اولین خط قطار و....هر چند در دوران رضا شاه بوقوع پیوست ولی اینها را نمیتوان لزوما به حساب, یا به معنی, "مترقی" بودن او تعبیر نمود. این تحولات را (همانطور که در مورد اصلاحات ارضی سالهای 1342 ...قوانین طلاق و...در جلوتر گفته خواهد شد) میبایست به پای "رسالت تاریخی" سرمایه داری جهانی(امپریالیسم انگلستان) در ان برهه از زمان و بر مبنای نیازهایشان در کشورهای پیرامونی تفسیر نمود .
(+) برای تحلیلی ماتریالیستی / با متد دیالکتیکی از تاریخ معاصر ایران رجوع کنید به کتاب داهیانه رفیق مسعود احمدزاده بنام "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک".







No comments:

Post a Comment