Monday, November 18, 2019

گیله مرد نوشته ی بزرگ علوی

38:39

معرفی کتاب صوتی گیله مرد کتاب صوتی گیله مرد نوشته‌ی نویسنده‌ی معاصر برجسته‌ی پارسی بزرگ علوی، درباره‌ی شورش و به‏ پا خیزی علیه ظلم و ستم است؛ طغیان مردمانی شریف که در مقابل زورگویی حکومت سکوت نمی‏‌کنند. شخصیت اصلی داستان گیله مرد، مردی روستایی و مبارزی گیلانی است که به جنبش دهقانی می‌پیوندد و پس از هجوم مأموران و کشته شدن زنش به جنگل پناه می‌برد. شرح ماجرای سه مرد است، گیله مرد و دو محافظ او که در میان غرش باد و باران وی را به فومن می‌برند تا تحویل پاسگاه دهند و داستان در همین حرکت و اقامت در قهوه‌خانه نزدیک مقصد به تدریج باز می‌شود. عده‌‏ای داستان کوتاه «گیله‏ مرد» را با داستان «داش آکل» از صادق هدایت و «تنگسیر» صادق چوبک، دو تن دیگر از داستان‏‌نویسان نوین ایران، مقایسه می‌‏کنند و آ‌ن‌‏ها را مشابه می‏‌دانند. تفاوتی که «گیله‌ مرد» با دو داستان ذکر شده دارد، در محوریت داستان است؛ در «داش آکل» و «تنگسیر»، داستان با بیان حالات درونی و اندیشه‏‌های شخصیت اصلی پیش می‏‌رود اما در کتاب گیله مرد، از آن‌‏جا که با اثری رئال روبه‌‏رو هستیم، داستان با اتفاق‌‏هایی که در محیط حادث می‏‌شوند، پیش می‌‏رود. داستان کوتاه «گیله مرد» یکی از موفق‌ترین داستان‌های کوتاه فارسی در ایران است، که از ویژگی‌های فنی و غنی نیرومندی برخوردار است؛ داستانی دو لایه، هم واقع‌گرا و هم نمادین. بزرگ علوی تعهد و رسالت انسانی خود را در قبال آن‌ها ادا کرده است. به عبارت دیگر‌، صرف انتخاب درون‌مایه یا مضمون و عصیان کردن علیه ظلم و بر بی‌عدالتی سر برداشتن، نمایش‌گر اعتراض و خشم نویسنده علیه ناروایی‌های اجتماعی نیز هست. بزرگ علوی (Bozorg Alavi) نامی آشنا در ادبیات داستانی ایران و مشهورترین نویسنده‌ی چپ‌گرای ایرانی در قرن بیستم به حساب می‌آید. وی در سال 1315 به علت فعالیت‌های سوسیالیستی به همراه 52 نفر دیگر به زندان افتاد و در آنجا کتاب پنجاه ‌و سه نفر و داستان‌های کوتاه ورق‌پاره‌های زندان را نوشت. پس از کودتای 28 مرداد به آلمان رفت و در برلین شرقی زندگی کرد. وی در سال 1375 به علت سکته‌ی قلبی در برلین درگذشت. معروف‌ترین اثر او چشم‌هایش است. در قسمتی از کتاب صوتی گیله مرد می‌شنویم: باران هنگامه کرده بود. باد چنگ می‌انداخت و می‌خواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از جنگل صدای شیون زنی که زجر می‌کشید،‌ می‌آمد. غرش باد آوازهای خاموشی را افسار گسیخته کرده بود. رشته‌های باران آسمان تیره را به زمین گل‌آلود می‌دوخت. نهرها طغیان کرده و آب‌ها از هر طرف جاری بود. دو مامور تفنگ به دست، گیله مرد را به فومن می‌بردند. او پتوی خاکستری رنگی به گردنش پیچیده و بسته‌ای که از پشتش آویزان بود، در دست داشت. بی‌اعتنا به باد و بوران و مامور و جنگل و درختان تهدید کننده و تفنگ و مرگ، پاهای لختش را به آب می‌زد و قدم‌های آهسته و کوتاه برمی‌داشت. بازوی چپش آویزان بود، گویی سنگینی می‌کرد. زیر چشمی به ماموری که کنار او راه می‌رفت و سرنیزه‌ای که به اندازه‌ی یک کف دست از آرنج بازوی راست او فاصله داشت و از آن چکه چکه آب می‌آمد، تماشا می‌کرد. آستین نیم تنه‌اش کوتاه بود و آبی که از پتو جاری می‌شد به آسانی در آن فرو می‌رفت. راوی: رضا عمرانی ناشر صوتی: نشر ماه آوا
=======================
هفتمین کتاب صوتی

No comments:

Post a Comment