شعری از رفیق الهه عشق از تهران
نفس کم آورده ام
الهام هومین فر
هرچه می کنم، سروده نمی شوی
نفس کم آورده ام
نفس کم آورده و
آسمان نزدیکتر می شود
جهان میز مذاکره ای شده است
میان من و فصلی بی نام
بی نشان
بی صدا
ترانه ای نه، پرنده ای نه،
لااقل طنابی باش
برای حلق آویز کردنم
در میدانی که پانزده هزار نفر
کف می زنند و سوت می کشند!
نفس کم آورده ام
و زمین
مماس بر سینه ام، ساعت را تکرار می کند
سروده نمی شوی
سروده نخواهم شد
پنج و سی دقیقه به وقت انعکاس آینه هاست
این طناب اوج می گیرد
آسمان نزدیک تر می شود
چیزی بگو
حرفی بزن
باور کن نفس کم آورده ام
مهر 1390
هرچه می کنم، سروده نمی شوی
نفس کم آورده ام
نفس کم آورده و
آسمان نزدیکتر می شود
جهان میز مذاکره ای شده است
میان من و فصلی بی نام
بی نشان
بی صدا
ترانه ای نه، پرنده ای نه،
لااقل طنابی باش
برای حلق آویز کردنم
در میدانی که پانزده هزار نفر
کف می زنند و سوت می کشند!
نفس کم آورده ام
و زمین
مماس بر سینه ام، ساعت را تکرار می کند
سروده نمی شوی
سروده نخواهم شد
پنج و سی دقیقه به وقت انعکاس آینه هاست
این طناب اوج می گیرد
آسمان نزدیک تر می شود
چیزی بگو
حرفی بزن
باور کن نفس کم آورده ام
مهر 1390
سپتامبر ۳۰, ۲۰۱۱
No comments:
Post a Comment