Monday, February 25, 2013

 روغن وازلين و مرحوم خروس چهل تاج !!


حکایت خروس چهل تاجم را قبلا گفته ام که نابهنگام میخواند و بابای
روانش شادم شرط کرد اگر امشب باز هم نابجا بخواند کارد را با گلویش وصلت
میدهد و من بیچاره شب تا صبح بیدار ماندم و تا خروسم نصف شب میخواست
بخواند نوکش را میگرفتم که صدایش در نیاید كه اگر ميخواند با اولين
قوقولی قوقو حكم مرگش را امضا ميكرد…!!


فردايش بقال محل به دادم رسید و گفت ماتحت خروست را چرب کن تا دیگر
نخواند …!! میگفت خروس برای خواندن باد در سينه می اندازد وآنوقت
میخواند و اگر ماتحتش چرب باشد موقع خواندن بادِ در سینه انداخته فِسّی
از ماتحتش خالی میشود چون دیگر نمیتواند ماتحتش را به هم بکشد و باد را
در سينه نگه دارد…!!

باسن خروس زیبایم را وازلین مالیدم چند شب و دیگر نخواند طفلک…!! بعد از
چند شب دیگر یادم رفت که وازلین بمالم و خروسم هم یادش رفت که بخواند…. یا

که یادش بود اما از مرغها خجالت میکشید که مثل هر شب به جای نغمه زیبایی
که از حنجره اش برمی آمده باد باسنش را تحویل آنها دهد….!! خروسم مَلول
شد…!! خروسم مُرد بیچاره از نخواندن…!!

حالا مقوله یارانه ها حکایت همان وازلین است…!! تا میخواهد صدایمان درآید
ماتحتمان را با یارانه چرب میکنند…!! از آن روزی میترسم که دیگر ماتحت
مارا چرب نکنند و ما هم یادمان برود که روزی میتوانستیم فریاد بزنیم …!!
میترسم بمیریم از بی فریادی…!! مثل مرحوم خروس چهل تاجم كه مرد…!!



No comments:

Post a Comment