Saturday, June 21, 2014

 
 
 
دکتر محمد ملکی‌ خواستار کناره‌گیری و محاکمه خامنه‌ای شد

خامنه­ ای باید به مسئولیت­های خود در آنچه در این ۳۵ سال پیش آمده اعتراف کند و از ملّت بخواهد استعفای او را به علت عدم توانایی در رهبری جامعه و نداشتن صلاحیت لازم و کافی بپذیرد و اعلام نماید آماده­ی حضور در یک دادگاه مردمی و تحت نظارت مراجع حقوق بشری بین المللی است

محمد ملکی‌...


[به مناسبت سی و پنجمین سالگرد رأی­ گیری تغییر نظام و سی و چهارمین سالگرد کودتای فرهنگی]

سی و پنج سال پیش از روی ناآگاهی یا فریب­خوردگی یا ساده­انگاری یا باورهای غلط از جمله اینکه یک مرجع تقلید و صاحبِ رساله­ی عملیه، یک روحانی ۸۰ ساله دروغ نمی­گوید، به وعده­های خود عمل می­کند و اهل فریب و کلاه­گذاری سر مردم نیست و به آنچه می­گوید پای­بند خواهد بود، پای صندوقهای رأی رفتیم و رأی “آری” به نظام جمهوری اسلامی دادیم و با اینکار آتشی برافروختیم که تا امروز ملتی در آن می­سوزد.

ما رأی ندادیم تا آتش کشتارهای بی­رحمانه در مرزها برافروخته­تر شود و مرزبانان کُرد و عرب و بلوچ و ترکمنِ ما گروه گروه کشته یا اعدام و یا دستگیر و به شکنجه­گاهها اعزام شوند. ما رأی ندادیم تا جمعی از راه رسیدگانِ بی­هویت و نان به نرخِ روزخور و مرعوب یا مفتون در خیابانها راه بیفتند و با شعار “حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله” رعب و وحشت ایجاد کنند و با هر دگراندیشی ستیزه نمایند و جامعه را در خون و خشونت فرو برند تا آقای خمینی و حزب جمهوری اسلامی برنامه­های از پیش تعیین شده­ی خود را برای تسلط کامل بر سرزمین اجدادی ما آرام آرام پیاده کنند.

ما رأی ندادیم تا حدود ۸ ماه پس از رفراندوم تعدادی از دانشجویان کم تجربه و ناآگاه و جوزده به سفارت آمریکا حمله کنند و دنیا را علیه ما بشورانند و مشکلاتی بوجود آورند که پس از ۳۴ سال هنوز تاوان این عمل نابخردانه را بپردازیم (آخرین آنها عدم پذیرش سفیر ایران در سازمان ملل از سوی آمریکا) و امروز کار بجایی برسد که حکومت مجبور شود برای رفع مشکلات اقتصادی و سیاسی اش دوباره دست به سوی آمریکا دراز کند.

ما رأی ندادیم، که حدودِ یک سال بعد آقای خمینی با پیام نوروزی خود جنگ علیه دانشگاه و دانشگاهیان را اعلام کند و به اسم انقلاب فرهنگی یک کودتای فرهنگی علیه دانشگاه انجام شود.

می­خواهم به عنوان یک دانشگاهی که در تمام مراحل این کودتای ویرانسازِ فرهنگِ ایران حضور داشته، به مناسبت سی و چهارمین سالگرد آن کودتای فرهنگی در این مورد کمی مفصل­تر بنویسم و حقایقی را روشن سازم.

بر کسی پوشیده نیست دانشگاه تهران از بدو تأسیس (۱۳۱۳ شمسی) و دیگر دانشگاهها سنگرهایی بودند برای ستیز با دیکتاتوری و ظلم و بی­عدالتی که از سوی حاکمان ستمگر علیه ملت اعمال می­شد. آقای خمینی که خود را همه کاره­ی ملت و نماینده­ی خدا بر روی زمین می­پنداشت در پیام نوروزی سال ۵۹، دانشگاهها را به توپ بست و این مراکز را پایگاه امپریالیسم آمریکا نامید، او که پیش از تغییر نظام می­گفت: ما هرچه داریم از دانشگاهیان عزیز داریم و مجیز آنها را می­گفت، ناگهان پس از رسیدن به قدرت تغییر عقیده داد و در پیام نوروز سال ۵۹ نظام آموزش عالی کشور را میراث رژیم سابق دانست که استعمار پایه­گذار و توسعه­دهنده­ی آن بوده (۱). این موضع­گیری “آقا” پس از آن صورت گرفت که حسن آیت دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی، قبلاً برنامه­ریزی برای بستن دانشگاهها را طراحی کرده بود. او در نوار معروف به “نوار آیت”، گفت:

«این تصمیمی که گرفتیم و در همین اخیراً می­خواهد پیاده شود این چیزی است که اگر بخواهد به دانشجویی خبر داده شود و زمزمه شود فوری حریف می­فهمد… یعنی باید یک مرتبه اعلام شود و بعد شروع کند، دانشجوها و اینها روش تبلیغات کردن و سر و صدا راه انداختن، گاهی اوقات عکس است بالا زمینه ندارد و باید از پائین و می­گوئیم آقا شما شروع کنید فلان مسئله را عنوان کردن، آن دانشکده و آن دانشکده عنوان می­کنند، آن وقت براساس خواست مردم به اصطلاح خودشان اینها یک چیزی می­خواهند و تصمیم بگیرند. بسته به نوع تصمیمات و در انقلاب فرهنگی هر دوی اینها هست، اینکه الان استادهای غیراسلامی باید تصفیه بشوند، این زمزمه­ایست که باید از پائین سر و صدایش بلند شود، ما استاد غیراسلامی نمی­خواهیم برود یک جای دیگر کار کند… دانشجوها، چون دانشجو عنوانِ دانشجو دارد، به خصوص دبیرستانها را شما باید شروع کنید به کنترل کردن بروید درس بدهید بحث کنید (هر دبیرستان دو نفر).دانشگاهها به این صورت فعلی باید تعطیل شود و برنامه­های آینده کارهای عملی در رابطه با مردم و در زمینه­ی ایدئولوژی و اسلامی کردن، این کلیات مسئله است.اوّلین کسی که قبل از انقلاب و حالا حتی دقیقاً از موقع انقلاب صریحاً این مسائل را عنوان کردم که اینها در خط امام نیستند و این­ها جدا هستند و شما نمی­توانید با اینها یکسان عمل کنید. حتی موقعی که داشتیم حزب جمهوری را علناً پایه­گذاری می­کردیم قبل از انقلاب خوب اینها فکر می­کردند، پیمان، بازرگان، بنی صدر، سنجابی و مدنی همه قابل همکاری هستند. (جملات بسیار غلط و نامفهوم است امّا عیناً از نوار پیاده شده)حتی مطرح می­کردند حاج سید جوادی… من از همان اوّل گفتم اینها نمی­توانند با شما همکاری کنند اگر دعوتشان کنید به همکاری می­آیند کار را از دست شما می­گیرند و خراب می­کنند و نمی­گذارند. ولی اینها قابل فهم نبود، امّا به تدریج یک مقداری آمدیم پیش برای اینها روشن شد، می­فهمید حاج سید جوادی کی هست… خود حریف هم، بنی صدر و اینها می­رسید به گوششان یک سال پیش دو سال پیش ما اینها را گفتیم، می­فهمند حریفش کی هست، یعنی کی می­شناسه (بنی صدر) چه خطی دارد این بود که از همان اوّل سیاستش این بود که من را بکوبد. شما خیلی محدود بگذارید، تا چهارده خرداد همه چیز روشن می­شود، البته شاید زودتر از آن روشن بکنیم، یعنی زودتر از این برنامه، بهر حال خواهد بود تبلیغ بکنید که مجاهدین و بنی صدر با هم هستند، ولی اعتراض نکنید و به مردم بگویید اینها با هم هستند و تا حدی که می­شود اعتراض مردم را برانگیزد، خیلی خیلی یواش و مطلب را به تدریج مردم بفهمند اوّل بفهمند بعد اعتراض اشکال ندارد… و مطمئن باشید که نقشه آماده است و اصلاً زیرورو می­شود تمام مسائل و غیر از مسائلی که شما فکر می­کنید می­شود. بعد از چهارده خرداد مطلقاً امتحانی نخواهد بود نه دانشگاه باز خواهد بود دانشگاه تعطیل خواهد شد. دانشجویان انجمن اسلامی، استادها، زیاد با ما تماس می­گیرند و می­آیند مسائلی را می­پرسند و به ما تلفن می­کنند ما یک ارتباط سازماندهی شده­ای را داریم برقرار می­کنیم علاوه بر روابط خاص، یک رابطه بین کل شهرها با اینجا هست که برقرار می­شود، تصمیم بر این است که انجمنی تشکیل بشود که نمایندگان انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاه­های مختلف تهران و دانشگاههای سرتاسر کشور جمع شوند، چه دانشگاهی و استادی، کارمندی، باید از این نیرو استفاده کرد. به بچه­ها بگویید (منظور دانشجویان انجمن اسلامی که در تبریز دانشگاه را در اشغال خود دارند) قرص و محکم باشند به زودی موج عوض می­شود و به بچه­ها بگوئید قرص و محکم باشند و ترس نداشته باشند تصمیمی گرفته شده لایتغیر، تغییرناپذیر است. دانشگاهها بعد از 14 خرداد تعطیل می­شود و بعدها برنامه­ای خواهیم داشت که بابای بنی صدر هم نمی­تواند روی این برنامه کار کند، حتی ترتیبی داده شده که برخلاف دفعه­ی قبل نمی­تواند بیاید مقاومت کند، ظاهراً هم همراه می­شود.” (۲)

هموطنان، عزیزان من!

حال که از گوشه­ی کوچکی از توطئه­ی بستن دانشگاهها مطلع شدید لازم به یادآوریست همانگونه که آیت در نوار گفته بود اجرای کودتای فرهنگی از دانشگاه تبریز آغاز شد به این ترتیب که آقای رفسنجانی عضو مرکزیت حزب جمهوری اواخر فروردین ۵۹ به تبریز می­رود و در دانشگاه تبریز می­خواهد سخنرانی کند و برنامه از پیش آماده شده بود. یکی از دانشجویان که گویا دانشجوی دانشکده پزشکی بود حرفهایی می­زند که جلسه متشنج می­شود و حزب الهی­ها دانشگاه را اشغال می­کنند و این امر به دانشگاههای دیگر گسترش می­یابد و در آخرین روزهای فروردین ۵۹ شورای انقلاب جهت رسیدگی به وضع دانشگاهها جلسه فوق­العاده تشکیل می­دهد و در پایان جلسه شورای انقلاب طی پیامی به مردم، دانشجویان و دانشگاهیان از آنان می­خواهد دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی را ترک کنند. همچنین شورای انقلاب تا پایان روز اوّل اردیبهشت ماه کلیه­ی دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی را تعطیل اعلام می­کند. پس از بسته شدن دانشگاهها از روز ۱۵ خرداد ۵۹ و اجرای دستور شورای انقلاب، در روز ۲۳ خرداد ماه ۵۹ از سوی آقای خمینی شورای انقلاب فرهنگی با عضویت این آقایان تشکیل شد: حجت­الاسلام ربانی املشی، دکتر حسن حبیبی، حجت­الاسلام دکتر محمّدجواد باهنر، دکتر عبدالکریم سروش، دکتر علی شریعتمداری، شمس آل احمد و جلال­الدین فارسی.

برنامه­ی شورا این بود که با بهره­گیری از همکاری اساتید و دانشجویان و کارکنان مسلمان و متعهد، دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی و صاحب نظران خط­مشی آینده­ی فرهنگی و آموزشی کشور را تعیین و نظامی براساس فرهنگ اسلامی تدوین نمایند.

آقای خمینی بعد از تسلط به مراکز قدرت و قبضه کردن امور کشور می­دانست مرکزی که در مقابل یکه­تازی او و اطرافیانش خواهد ایستاد و تن به دیکتاتوری خشن او بنام مذهب نخواهد داد دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور است. او خوب بر این امر واقف بود که با وجود دانشگاههای مستقل نخواهد توانست قدرت مطلقه خود را برای سرکوب همه­ی دگراندیشان اعمال نماید. او خوب می­دانست دانشگاه تحول­آفرین و دگرگون­ساز است و از بدو تأسیس، دانشگاه تهران و دیگر دانشگاهها در تمام تحولات کشور نقش کلیدی داشته­اند بنابراین باید این سد بزرگ را از پیش پای نظام ولایت مطلقه­ی فقیه برداشت. و چنین شد که در یک کودتای خونین آقای خمینی و گروههای وابسته­اش سنگر دانشگاه را هم ظاهراً فتح کردند و بیش از ۶۰ هزار دانشجو و هزاران استاد را دستگیر، شکنجه یا زندانی و اعدام کردند با این پندار که دیگر خیالشان از دانشگاهها راحت خواهد شد. امّا چه پندار غلطی؛ آینده نشان داد که دانشگاه سنگر آزادی است و این سنگر فتح شدنی نیست.

آری؛ ما به این نظام رأی ندادیم که پس از استعفای مدیریت دانشگاه در مخالفت با بسته شدن دانشگاهها آقای خامنه­ای چند روز بعد (۵/۲/۵۹) با سوء استفاده از تریبون نماز جمعه، دانشگاهیان را خائن خطاب کند و حاضر به شرکت در یک مناظره برای روشن شدن اینکه چه کسی خیانت به فرهنگ و وطن کرده نگردد.

ما رأی ندادیم تا آقایان خمینی و خامنه­ای و عوامل آنها مقدمه حمله عراق به ایران و آغاز جنگ هشت ساله را که مملکت را به باد فنا داد و صدها هزار شهید و معلول و فراری و بیش از هزار میلیارد دلار خسارت مادی بر این کشور وارد کرد را با کارهای نادرست خود آماده سازند و در پایان جام زهر بنوشند و با آن شعارهای توخالی همه چیز را به نابودی کشند. قبلاً در مطلبی درباره “جنگ هشت ساله” سخنان تحریک آمیز آقای خامنه­ای در نماز جمعه علیه صدام، چهار ماه پیش از حمله­ی عراق به ایران، که بهانه‌ای برای حمله به کشورمان گردید را ذکر کرده ام (۳).

هموطنان، عزیزانِ من!

ما به جمهوری اسلامی رأی ندادیم که آقای خمینی و یارانش به بهانه­ی جنگ تحمیلی به جان دگراندیشان و مخالفین بیافتند و جنایات دهه­ی ۶۰ را مرتکب شوند و ده­ها هزار نفر از زنان و مردان آزادیخواه که اهداف انقلاب ۵۷ از تغییر نظام را طلب می­کردند و حکومت استبدادی و یکه­تازیهای آقای خمینی را برنمی­تافتند را به زندان و شکنجه و اعدام محکوم کنند و آن جنایات ضد بشری را بوجود آورند تا آنجا که صدای آقای منتظری قائم مقام رهبری هم بلند شود و در خاطراتش از جنایات دهه شصت که در زندانها اتفاق افتاد سخن بگوید و از جنایت علیه بشریت در سال ۶۷ پرده بردارد (که بقولی بیش از ۳۰ هزار زندانی در حالِ کشیدن محکومیت خود و تعدادی از کسانی که محکومیت­شان تمام شده بود اعدام شدند) و اسراری را که نظام ولایی سعی در مخفی نگاه داشتن آن می­کرد افشاء کند. جنایاتی که پس از گذشت حدود ۲۵ سال هنوز عمق آن معلوم نشده و تاکنون گوشه­ی کوچکی از آن افشاء شده است.

ما رأی ندادیم که پس از پایان جنگ و خوردن زهر قبول قطع­نامه­ی شورای امنیت از سوی آقای خمینی جمعی از کاسبان جبهه­های جنگ تمام قدرتهای اقتصادی، سیاسی، امنیتی و فرهنگی کشور را در دست گیرند و از این طریق ثروت­های کلان بیاندوزند و با ثروت و قدرتی که به دست آورده­اند بر جان و مال مردم تسلط یابند و کشور را تا سرحد انفجار پیش ببرند.

ما رأی ندادیم تا کارِ فساد و تباهی، دروغ و دزدی به جایی برسد که بخشی از افرادی که خود در دهه شصت عامل سرکوب و مفاسد بوجود آمده بودند، به وخامت اوضاع کشور پی برند و با شعار و ادعای اصلاح طلبی روی کار بیایند و در دوران اصلاحات هم با کرنش و کوتاه آمدن در برابر نهادهای انتصابی و ولی فقیه، مردم را از اصلاحات نا امید کنند و باعث فرار بیش از پیش استعدادها و جوانان از کشور شوند و نهایتاً دولت اصلاحات با وادادگی و برگزاری انتخاباتی مخدوش موجب روی کار آمدن آدمی غیرطبیعی شود.

ما رأی نداده بودیم که فرد بی تعادلی مانند احمدی­نژاد و باندش مملکت را شخم بزنند و فساد و فقر و دزدی و دروغ را به آنجا رسانند که جامعه آماده­ی انفجار گردد و در سال ۸۸ مردم علیه تقلب در انتخابات به قیام برخیزند و آنگونه بی­رحمانه مورد هجوم و کشت و کشتار و زندان و شکنجه قرار گیرند و معترضین علیه تقلب در انتخابات را “فتنه­گر” و “خس و خاشاک” بنامند و آقای خامنه­ای هم از چنین انتخاباتی و چنان رئیس جمهوری کاملاً پشتیبانی کند. در مورد دوران ریاست جمهوری آقای احمدی­نژاد نیازی به بیان آنچه بر سر ملت آمد نیست اما باید یادآور گردم که در نظام ولایی ۳۵ سال است هر کسی به قدرت دوّم تبدیل شود چاره­ای جز اطاعت از دستورات رهبر ندارد و مسئول اوّل همه­ی نابسامانیها کسی جز ولی فقیه نیست و تا چنین نظامی برپاست همین آش است و همین کاسه. وضع روز به روز بدتر می­شود و می بینیم که با روی کار آمدن آقای روحانی هم وضع بر همان منوال پیش است. زندانها از دگراندیشان پر است، حصرها ادامه دارد، گرانی و فقر و فساد و دزدی بی­داد می­کند و و در آخرین لحظات نوشتن این نامه، شاهد فاجعه­ی دردناک حمله به بند ۳۵۰ اوین هستیم. خوشبختانه افکار عمومی جهان به ویژه در اروپا و آمریکا به انحاء مختلف از ظلم و جور و جنایتی که نظام ولایی در ایران می­کند آگاهی یافته و دنیا خوب متوجه شده چه در ایران می­گذرد.

هموطنان، عزیزان من!

آن ۹۰ درصدی (نه ۹۸.۵ درصد اعلام شده از سوی حاکمیت) که روز ۱۲ فروردین سال ۵۸ به جمهوری اسلامی رأی دادند از حاکمان این ۳۵ سال می­پرسند: “آن قول­ها کجا شد و آن وعده­ها چه شد؟”

من به عنوان یک ایرانی که در سال ۵۸ (۱۲ فروردین) به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادم احساس می­کنم به اندازه­ی همان یک رأی به آنچه در این ۳۵ سال بر شما گذشته مسئولم و حاضرم در یک دادگاه مردمی که هیأت منصفه­ی آن کسانی هستند که به دلیل سن و سال یا هر دلیل دیگر به جمهوری اسلامی رأی نداده­اند به محاکمه کشیده شوم. امّا پیش از آن جناب آقای خامنه­ای باید به مسئولیت­های خود در آنچه در این ۳۵ سال پیش آمده اعتراف کند و از ملّت بخواهد استعفای او را به علت عدم توانایی در رهبری جامعه و نداشتن صلاحیت لازم و کافی بپذیرد و اعلام نماید آماده­ی حضور در یک دادگاه مردمی و تحت نظارت مراجع حقوق بشری بین­المللی است.

مردم آگاه ما قطعاً به آن حد از شعور و درک سیاسی رسیده­اند که در یک فضای کاملاً آزاد که هر فرد و گروهی حق داشته باشد نظر خود را بگوید و بنویسد تصمیم بگیرد و راه آینده را تعیین کند. آقای خامنه­ای طبق بند ۳ از اصل یکصد و دهم قانون اساسی خودشان می­توانند قبل از کناره­گیری فرمان آزادی تمام گروه­ها و سازمانها و احزاب را با هر عقیده و مرام برای اظهارنظر و شرکت در یک همه­پرسی آزاد و مردمی صادر نمایند و به هیچ یک از وابستگان و پیروان خود اجازه­ی دخالت در این امر ملی را ندهند. باید برای نجات مملکت از این وضع فلاکت­بار تنها و تنها از مردم کمک خواست و همین مردم هستند که می­توانند سرنوشت آینده­ی خود را رقم بزنند. پس از انجام مقدمات کار عقلای قوم می­توانند جزئیات امر را تعیین نمایند.

هموطنان، عزیزانم!

به نظر من که آخرین روزهای زندگی را سپری می­کنم و هیچ آرزویی جز نجات مملکت ندارم، تنها راه برای عدم تکرار گذشته و جلوگیری از تکرار خون و خشونت، یک تغییر و تحول ریشه­ای و به دور از خشونت است. بدین منظور آقای خامنه­ای برای نجات خود و کشور و ملّت در مرحله­ی اوّل باید دستور دهد:

۱- تمام احکام اعدام که در دادگاههای فرمایشی صادر شده لغو گردد

۲- زندانیان سیاسی عقیدتی از هر گروه و دسته­ای با هر نوع افکار آزاد گردند

۳- حصرها برداشته شود

۴- روزنامه­ها در نوشتن و انعکاس نظرات مردم آزاد باشند

۵- اجتماعات صلح­جویانه آزاد باشد

۶- هیچ کس را به اتهام اظهار عقیده دستگیر نکنند

۷- تشکیل سازمانهای مستقل دانشجویی، کارگری و… احزاب و سازمانهای مدافع استقلال و تمامیت ارضی ایران آزاد شود.

من چند ماه قبل از آقای خامنه ای خواستم که به صلاح خود و به علّت عدم صلاحیت از رهبری استعفا دهند و اجازه دهند که یک حاکمیت ملی و مردمی در ایران شکل بگیرد پیش از آنکه همه راههای نجات کشور بسته شود و مملکت در خون و خشونت فرو رود.

من آنچه شرط بلاغ است با تو می­گویم

تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال.

پی نوشت:

۱- پیام نوروزی به نقل از اطلاعیه شورای انقلاب اسلامی کتاب غائله­ی ۱۴ اسفند از انتشارات دادگستری جمهوری اسلامی (۱۳۶۴) ص ۲۸۵

۲- قسمتی از سخنان آیت که در دو قسمت منتشر شد و نشانگر آن بود که چه نقشه­هائی از سوی حزب جمهوری اسلامی و دبیر سیاسی حزب آقای آیت برای تسلط بر دانشگاهها بنام “انقلاب فرهنگی” کشیده شده است.

۳- آن سخنان تحریک آمیز حدود ۴ ماه قبل از حمله­ی عراق به ایران ایراد شده؛ برای اطلاع بیشتر به جزوه­ی “جنگ هشت ساله نعمت یا نقمت” نوشته­ی این‌جانب که در سایت­های اینترنتی موجود است مراجعه کنید. ضمناً خاطرات سید محمود دعایی سفیر ایران در عراق قبل از جنگ هم در این باره خواندنیست

No comments:

Post a Comment