Friday, June 6, 2014


محسن نامجو را لومپن میتوان خواند ولی آنارشیست نه !!
 
چند صباحی ست که در دنیای مجازی "مد" (بهتره بگیم "باب") شده هنرمندانی چون شاهین نجفی و محسن نامجو را آنارشیست بخوانند, بدون اینکه مدعیان این حکم توخالی  از بینش رادیکال فلسفی- سیاسی آنارشیسم بوئی  برده باشند!! قبل از اینکه در مقابله با این تز مشعشعانه بحث خود را ارائه دهم* توجه شما خوانندگان گرامی را به متن زیر از صفحه "روشنگر نسل سوخته " جلب مینمایم .
پیمان پایدار
*************************************
 
 

roshangarnasl.blogspot.co.uk       

thumbnail چند روز پیش ترانه ای از محسن نامجو, خواننده آنارشیست, به نام رضا خان شنیدم . متن این ترانه بسیار لمپن و فرومایه بود و با واژه های رکیک مانند اخلاق سگ, تریاکی و ننه به رضا شاه حمله شده بود تا جایی که حتا اعتراض برخی از مخالفان رضا شاه را نیز در فضای مجازی بر انگیخته است. در جایی از ترانه گفته شده بود که مدرنیته را اخلاق سگ به ایران آورد و رضا شاه گفت م و سر مدرس زیر آب رفت . با خود اندیشیدم چگونه ممکن است خواننده ای که از دست شاگردان مدرس به مدرن ترین کشور دنیا گریخته است باید آنقدر شخصیتش مسخ شده باشد که هنوز از آورنده مدرنیته به ایران و پدر ایران نوین متنفر باشد و برای مدرس که نماینده قشر زالو صفت و ضد ایرانی آخوند است دل بسوزاند ؟ در جایی دیگر از ترانه, نامجو با حالتی پیروزمندانه از تغییر نام میدان فوزیه به امام حسین ابراز شادمانی می کند . آیا همین فرهنگ استثمار گر امام حسین و عاشورا نیست که موجب بدبختی نسل ما و از جمله خود نامجو شده است ؟ در جامعه ایران چه اتفاقی افتاده است که محسن نامجو که خود قربانی خرافات امام حسین است برای آن دست افشانی می کند ؟ در شرایط تیره و تار کشورهای جهان همواره هنرمندان نقش بسزایی در بیداری مردم خود داشتند . محسن نامجو در جایی از ترانه که حکم اعتراض دارد می گوید :" رضا خان گفت چ چادر را برچیدند , گفت ک کشف حجاب شد ." برداشتن حجاب در واقع شکل ظاهری از یک رنسانس فرهنگی در جامعه ایران بود . رنسانسی که زن ایرانی را از اندرونی سیاه قاجاری آزاد کرد و پس از ١٤٠٠ سال احساس انسان بودن نمود و توانست پزشک و مهندس و آموزگار شود . در این میان لازم بود فردی نابغه مانند رضا شاه تابوی ١٤٠٠ ساله را در جامعه ای که با لچک مذلت خو گرفت بود بشکند. با آمدن دادگستری مدرن به دستور رضا شاه دیگر کسی حق نداشت بدون حکم دادگاه با پرداخت ٢ ریال به آخوندی مانند مدرس زن بینوای خود را غیابی و طبق سنت پیامبر اسلام طلاق دهد . دستکم آزادی زنان برای محسن نامجو بد نشده چون نصف جمعیت سالن های کنسرت را زنان پر می کنند . حال چرا این فرد که امروز باید مشعل دار بیداری مردم کشورش در این روزگار تیره و تار باشد , حتا از یک فرد بسیار معمولی کوته بین تر و نادان تر است ؟ به نظر می رسد زیان های فرهنگی که در این ٣٥ سال جمهوری اسلامی به جامعه ایران زده است بسی بیشتر از پول نفت و اقتصاد خراب است. وقتی جامعه ای دچار سقوط فرهنگی شد خواننده آنارشیست آن نیز باید محسن نامجو باشد که بنگ بکشد و سوره الشمس را به عنوان ترانه بخواند و به مدرنیته و پدر ایران نوین ناسزا بگوید.

**********************************************
(*)  (1)آنارشیسم ,همانطور که بارها در این صفحه نوشته ایم , هیچ ربطی به بی احترامی کردن, لومپنیسم, عربده کشی جاهلانه و نفی معیارهای انسانی نداشته و ندارد. درست بر عکس, اگر بینشی سیاسی ای وجود داشته باشد که به اصالت انسانها احترام گذارده; رهائی بشریت از جهل و خرافات را در دستور پراکسس روزمره اش قرار داده باشد ;  مبارزه با فرهنگ استبدادگرایانه را هدف غائی خویش بر شمرده باشد; و در نهایت , به شیوه صادقانه و بدون هیچگونه شیله- پیله ای, بر خلاف تمامی دیگر بینشهای(یا بهتره بگیم دکانهای) سیاسی- از راست گرفته تا چپ ,از لیبرال گرفته تا محافظه کار- که نان را به نرخ روز میخورند و به شیوه مایکیاویلی برای کسب قدرت و رسیدن به مال و منال سر همدیگر را زیر آب میکنند; برای جهانی عاری از دولت(با هر نام و نشانی -از سلطنت گرفته تا جمهوری, از دیکتاتوری نظامی گرفته تا استبداد مذهبی توان با خرافات عهد بوق ...-و علیه تمامی قوانین آمرانه و نهادهای سرکوبگرایانه ای چون زندان و شکنجه و اعدام ...), سرمایه داری ( کالائی کردن انسانها و از خود بیگانگی فردی و جمعی ) و دین/مذهب (بخوان افیون فوق العاده قوی چند هزار ساله که رسالتش عقب نگاه داشتن جامعه بشری - بخصوص زنان بعنوان نیمی از این جوامع  ...) مبارزه کرده و میکند; آن فلسفه سیاسی- ایدئولوژیک آنارشیسم میباشد و بس!! در این راستا طبیعتا رشد فرهنگی تک تک افراد هر جامعه میبایست مدح نظر بوده باشد, چرا که صرفا با دادن شعار 'امر به معروف و نهی از منکر'  نه میتوان و نه با "قانونگذاری" میشود جامعه ای سالم را توام با عشق و همبستگی و کمک متقابل - به عنوان سه رکن اساسی آنارشی - بنا نهاد. بدیگر سخن : فقط و فقط با بحث و جدل اقناع گرایانه است که میتوان پیوندی آزادانه بین تمامی افراد یک جامعه برقرار نمود و برعلیه تئوری ارتجاعی تبعیت سرکوب گرایانه اقلیت از اکثریت , یا همان لیبرالیسم تعفن انگیز بورژوائی / یا مارکسیستی ,جنگید . 
سخن کوتاه : بر خلاف ادعای پوچی که شاهین نجفی یکبار در مصاحبه ای خود را "آنارشیست" خواند و یا متن فوق الذکر که محسن نامجو را مفتخر به داشتن این ایدئولوژی قلمداد میکند در اینجا میبایست یک چیز گفت و آنهم فقط یک چیز: عمل انسانها (در اینجا منظور سرودن ترانه های بعضا هچل هفت و خوانندگان سست عنصری چون ایندو) میبایست ملاک قرار گیرد و نه ادعای شخصی . بزبان دیگر ایندو خواننده, هر چند در مجموع خلاق و فعال درهنرشان,هیچ بوئی از آنارشیسم نبرده اند و لومپن تشریف دارند .
 
(2)    اینکه شخصیت دیکتاتور مآب , لومپن صفت و جاهلی چون رضا قلدر, که با کمک کودتائی انگلیسی به تخت سلطنت جلوس میکند(و وقتی کارشون باهاش تموم شد ,بخاطرگرایش به هیتلر و فاشیسم آریائی اش و چشمک زدنهای "خطرناکش" به او, دمش را گرفتن و به آفریقای جنوبی تبعید کردند!!!) و بزور از سر زنان چادر بر میدارد, برای شاه الهی ها "پدر مدرنیته" نامیده میشود صد البته چیز جدیدی نیست !! زورچپان نمودن هر اصلی , نه تنها بی فایده و ارتجاعی میباشد, و نه تنها مهم نیست که با لباس نظامی قزاق منشانه صورت پذیرد یا در پوشش لباس کریه ملایان اسلام ناب کثیف محمدی , سرو ته یک کرباس میباشد و مورد تقبیح انقلابیون آنارشیست نیز هم . در ضمن ساخت "اولین دانشگاه و راه آهن"ی را که به شخص رضا شاه نسبت داده و آنرا ملاک "مدرنیته" نیز میخوانند نیز برای ما آنارشیستها پشیزی ارزش انسانی نداشته و ندارد(در حقیقت جامعه نیمه فئودال نیمه مستعمره ایران در آن دوران با برنامه ریزی امپریالیسم انگلیس نیاز به گسترش اینگونه زیر ساختارها داشت تا بتواند با کشاندن ایران در زیر چتر نفوذ اقتصادی- سیاسی اش بهترین سود را برایشان در بر داشته باشد . بدیگر سخن نمیبایست این ساختارها را به حساب "نبوغ" نوکر مآبانه رضا شاه دیکتاتور و جانی و دزد گذارد. کما اینکه همزمان در ترکیه آتاتورک هم -بعنوان حکم تاریخ نو استعمارانه- فعله چنین زیر ساختارهای بود.) چرا که برای  ما ملاک "مدرنیته" در درجه اول نه در ساخت پل, دانشگاه, راه آهن... و در یک کلام شهر سازی خلاصه میشود بلکه عمدتا در رشد شعور فرهنگی - سیاسی یک ملت مورد کنگاش قرار میگیرد. تازه, اگر مدرنیته اینی هست که این حضرات با دیدن و داشتنش آب دهانشان جاری میشود و پسا مدرنیته نیز با داشتن آی فون و تلفن هوشمند....ارزیابی میشود بطوری که انسانها روزبروز از همدیگر بیگانه تر میگردند و....حتی وقتی در کنار همدیگر هم که مینشینند ,بجای درد دل و کپ زدن  با همدیگر ,همش زل زده به صفحه مانیتورهایشان و مشغول به ور رفتن با اسباب بازیهای مسخره شان میباشند; می بایست گفت : واقعا گند بزنه به این تمدن پسا مدرن مزخرف!! بیک کلام : تا موقعی که این جامعه پسا مدرن جهان سرمایه داری پا بر جاست و دولتهای کارگزارشان با سرگرم کردن توده ها از یکطرف با فرهنگ کالائی و خرید و فروش بنجلهای فتیششان در بازارهای مدرن چندین طبقه ....و از طرف دیگر با گرد آوردنشان پیرامون احزاب فاسد و عاشق قدرت هر چهار- پنج سال یکبار به صندوقهای رای کشانده و به خیمه شب بازی انتصابات تداوم میبخشند نمیتوان انتظار جامعه ای آزاد با عاشق به فرهنگ انسانی و بشریتی وارسته داشت .
سرنگون باد سرمایه داری و دولتهای رنگارنگشان
زنده باد آزادی و آنارشی
پیمان پایدار       
 

No comments:

Post a Comment