Monday, November 10, 2014

موسیقی ایرانی مکتب تبریز ; نوشته ای از : اصغر فردی

موسیقی ایرانی مکتب تبریز
نوشته شده توسط : اصغر فردی
 


 

 

     

            
 دهم آبانماه 1393   
اگر در کشورهای دیگر پایتخت را شرفی بر دیگر شهرها نیست و نیویورک و شیکاگو کم از سطح واشنگتن ندارند یا آنکارا را بر استامبول ترجیحی نیست و پاریس را بر نیس ، اما در مملکت ما تهران و تهران نشین را همواره بر همه ی آفاق و اکناف کشور چندان ترجیهی بوده است که غلام حسین بیگجه خانی را باید "آذر " در هفتاد سالگی پای آواز شجریان می آورد تا چند کس ،نامی و دقایقی ، سازی از او را می شنیدند .
 روزی بوده که از دلنوازان تبریز، جز جمعی ، ساز " محمد حسن عذاری " تاری را نمی پسندید ، چرا که : از تهران آموخته و آمده و حلاوت تار تبریز را در دست و پنجه ندارد و به اصطلاح ساز زنان آن عهد "دستش نمک ندارد"، با تار سر ستیز دارد و چه و چه . . .
در حالی که اگر کسی نواری از تار "عذاری" داشته باشد و به معرکه اش بنشاند ، آن گاه است که پهلوانی او در تار آشکار می شود . این از ان گفتم که چه تارهایی در گوش و گوشرس نغمه بازان تبریز بود که "عذاری" با آن همه عظمتش ، خاطر پسندشان نمی شد
اوازوموسیقی ایرانی مکتب تبریز در چند قعده و حلقه ی زیرین بالیده بود:
1.  دربار ولیعهد ( تا بود و تبریز دار ولایتعهدی بود ) محل تجمع مرغان موسیقار بود . در هر دوره ای از ولیعهدان ، وجود این مرغان استمرار داشت که فقط در دوره ی ولایت عهد مظفری ، نام بدل کرده و با عنوان روضه خوان اندرونی می بودند ، چون که ولیعهد ذوق موسیقی ایرانی را با عقیده بر حرمت غنا به همراه داشت . این دستگان اغلب خوانندگان بودند و در دوره ی طولانی ولیعهدی مظفرالدین میرزا ساز زنان در دربار نبالیدند و البته که برخی عنوان و لبی از دربخانه داشتند و پاره دیهاتی و مشفول تعلیم بچه های دربار . چز این دوره ، اصحاب دست و پنجه و حنجر مخصوص دبار فراوان بودند .
 جوان ترها با لقب "غلام بچه" در کنار ولیعهد و هم بازی او بودند و سالخورده ترها با عنوان معلم و مربی ولیعد ایام می گذراندند . از این زمره ، حاجی ملا کریم جناب قزوینی و ابوالحسن اقبال السلطان و حسین خان صادالملک تبریزی بودند .
2.  در تبریز خانه ی چند تن از اشراف خوش ذوق که نان شب را نه همین برای خود ، که برای احفادشان هم اندوخته بودند و فقط ساز شام و عیش مدام شان کم بود ، محل اجتماع دوره ای ساز زنان و آوازخوانان بود که صاحب البیت ، آن ها را با ادای احترام فراهم می آورد و نجبای شهر را و خود را عشرتی می بخشید . کریم آقا صافی تبریزی _ تارزن هنگامه ساز ، شاعر و نوحه سرای بعدی _ ، میرعلی اصغر صادق الوعد (فشنگچی) ، جوادآقا اردوبادی و سید حسن طلوعی (سیدحسن آقادودانگه) زینت این مجالس بوده اند.
3.  دسته ای دیگر از ارباب موسیقی ایرانی و آواز تبریز، قضا را خود از اشراف و نجبا بودند که حلقه و لجنه ای رای خود داشتند و دیگران که اغلب امثال خود می بودند در خانه ی آن ها گرده می کردند که مهدی خان صوتی تبریزی ، حاجی تاج تبریزی (روضه خوان ) ، مجدالدین ذاکری ، حسن یکرنگی ، و در دوره ی ما _ یعنی آخرین دوره ی شکوه تبریز _ حاجی غلام رضا قیطانچیان از آن دسته بود که خود در خانه حلقه ای می داشت و سازندگانی مانند حاجی محمود فرنام و غلام حسین بیگجه خانی و خوانندگانی مانند آقامیر حبیب، آقامیرزاعلی نقاش ، کاظم آقا مارالان لی ، حاجی حسین عمی تنباکوچی ، حاجی عمی اوغلی سرده ری لی . مرحوم جواد آذر در مرثیت"قیطانچیان" سروده و شأن او را چنین ستوده است :
ای بلبل مست نغمه پرداز               با ساز غم دلم هم آواز
در نای تو با هوای گلشن                هر نغمه به خون کشیده دامن
در سوگ تو ای زبان هرساز             شد چنگی چرخ نوحه پرداز
در ملک هنر ز بعد اقبال                   بر نام تو بود قرعه ی فال
سر از دل خاک تیره برکن                 برخیز و دوباره نغمه سرکن
دیگر از این اشراف ، کسانی که حلقه نداشتند ، اما با ملاحظات فراوانی که مبادا لکه ای ! به شوکت شان بیفتد ، در بعضی از این جلسات دیده می شدند ، یا صدایی داشتند و خوب شنیده می شدند و یا صدایی نداشتند و در عوض موسیقی دان و مقام شناس بودند و کم می خواندند و به قول مشهور نمکی بر دیگجوش تفنیات می افکندند . از آن ها مرحوم اکبرآقا هریسچی بود که تجارتخانه ی فرش داشت ، ولی متجدد بود و ته صدایی و ذوقی و چشم اشکریزی و معاشرت با شهریار شاعر که خود استادی در ساز و آواز بود .
4.  نمی دانم که شهریار را در کدام زمره بیاورم که او به تنهایی زمره ای بود . درباره ی شهریار و موسیقی ایرانی ، فصل مفصلی نوشته ام که در فرصتی ارائه می شود ، اما مختصر این که او ساز را یعنی سه تار را بسیار استادانه می نواخت . من نگویم و مقام شناس شاعر ، ه.ا.سایه، گفت که : "شهریار سه تار را کم از صبا نمی زد ." و خود صبا که  : "شهریار ، شهریار ساز تو سوزی دارد که همیشه هوس شنفتنش دارم". گرچه سه تار را از صبا آموخته بود، اما چندان عاشق سازش بود که می گفت : سه تار دیگر به بزرگ ترین تعلق من بر دنیا درآمده بود و به اندازه ی معشوقم می خواستمش . او ردیف ها را نیز به دو گونه می دانست ، هم ردیف آوازی و هم ردیف سازی و چیزهایی از ردیف در خاطر گرد آورده بود که شاید امروز کسی را به خاطر نباشد . زبده خوانان و زبده سازان شهر _ از سالی که او دیگر تبریز را برای محل زنده ماندن برگزیده بود _ با کمال مماشات و مدارا و احترام به خانه اش میآمدند. اقبال السلطان _ که "عمو مقامی " اش می خواند و خاطرش را عزیز می داشت _ پای دائم و ثابت حلقه اش بود و از دیگران آقا میرعلی اصغر صادق الوعد و حسن یکرنگی که درباره ی او سروده است :
به هم ماند دل و دلتنگی ما                           به بی بالی بلندآهنگی ما
مرا هم دل دورنگی ها شکسته است  سلام ای عالم یکرنگی ما
و آقا میرزاعلی نقاش که درباره ی او سرود :
پیر دیری قید ما زد کو علی نقاش بود                 خاطری خوشگل که یک تبریز خاطرخواش بود
بلبل موسیقی و گنجینه ی ذوق وهنر               هم مذهب بود و هم صورتگر و نقاش بود
هم به شعر و موسقی گلچین وبا ذوقی لطیف   هم مناسب خوان یکی خواننده ی قلاش بود
 تالی اقبال آذر اوستاد موسقی                         با اساتید هنر در شور و در کنکاش بور
اردوبادی بود و عذاری و دشتی لیکن او              شمع مجلس بود و هم بر صدر مجلس جاش بود
تیر آخر بود و بی او ترکش از ما شد تهی            چون کماندار فلک با ما پر از پرخاش بود
و آقا میرزا جعفر بدایعی (کلامی)که باز شهریار چنین توصیفش کرد:
استاد فن ساعت وشعر است وموسی           وین هر سه حز به ساز طبیعت تمام نیست
و حاجی غلامرضا قیطانچیان و چند تن دیگر و از جمله آقا غلام حسین بیگجه خانی .
 شهریار در اواخر عمر ساز هیچ نمی زد ، اما آواز هر روز می خواند ، یعنی زمزمه ای می کرد و گویا با خواندن هر گوشه ای ، خاطره ای به خاطرش می زد و گریه ای سوزناک و ْواز به ناله ای تبدیل می شد که : این را "پروانه" غوغایی می خواند و این یک را "قمر" شبی چه کرد و آن دیگری را رضاخان هندی که می خواند،کربلا می کرد و دیگری را درویش خان عجب زد و اغلب تلخ یاد حبیب سماعی و صبا و غم شهریار از جوانمردگی شان و حسرت ها . . . .
اگر دستم نگیرد دسته ی ساز                      هنوززم سینه هست و سوز آواز
اگر شیرین به ناز و دل گرفته است                خدا از ما نگیرد شور و شهناز
5. جز این ها که در خانه های اشراف شان می یافتی ، جمعی دیگر در قهوه خانه ی خوانندگان (اوخویان لار قهوه سی ) گرد می مدند . در هر دوره ای قهوه خانه ای دیگر بود که در روزگار ما قهوه خانه را دده غلام علی پرتوی می داشت . اداره ی قهوه خانه ی خوانندگان خود هنری دیگر می طلبید ، چرا که مشتریانش بنایان و معماران و نواکشان نه ، که تاری ها و کمان کش ها نواخانان بودند و با ذائقه ای غریب .
موسیقی ایرانی مکتب تبریز
 این قهوه خانه اعضای زیادی داشت ، چرا که در تبریز هر کسی ذوق و سودای داشت ، صدای دودانگی هم داشت و دانش و ردیف و مقام و دستگاهی . مثلا" آقا میرزاعلی حقانی که حقا از قلندران تبریز بود ، جزو خوانندگان به شمار نبود ، اما در ردیف و گوشه های غریب هیچ کم از خوانندگان پیرامونی خود نداشت و صدای سوخته ای که از سینه ای سوخته تر برمی خاسن . در این هوه خانه ها مردانی جمع می شدند و گوشه گوشه آواز را به همدیگر تحویل می کردند . یعنی شبی که نوبت سه گاه خوانی بود ، استاد و پیر مجلس ، اول "مایه" می داد و هر کس به ترتیب گوشه ای را می خواند و گوشه ی بعدی را به دیگری می داد :
 کاضم آقا مارالان لی جاوید،حاجی حسین عمی تنباکوچی ، آقا میرحبیب ، میرزاعلی نقاش ، سیدحسن زوضه خوان ، محمدخان اوغلی نجار ، خان عمی ، حسن آقا بخشایشی ، صادق عهدی (شخته صادق ) ، اکبر سراج و برادرزاده اش کریم رهبر تبریزی (کریم قناره ) ، مشهدی مجید چورکچی، حبیب الله فخیم فارابی ، مشهدی حسن قهوه چی ، عباس قلی دلکش و برادرش میرزاعلی اصغر روضه خوان، میرزا احمد خیابانی، سیدمهدی چهره پرداز شاگرد اقبال آذر) و نیز چند تن دیگر از خوانندگان استاد و توانای تبریز .
حاج حسین عمی تنباکوچی نی         گوژه یدین دشتی اوخوبان زمان
اودووروب جانلاری یاندیراردی              او عشق اودوندا جانی یاخیلان
"سیدحسن روضه خوان"بلبل تک        اورک ده عشقی باشینداشوری
گلشن لر آرا خوش نوا ایله                  اوخوردو مین سوز ایله ماهوری
مارالان مارالی "کاظم آقا"                   کیمی گلشن ده بیر بلبل اولماز
گلشن لر آرامین بلبل اولسا               اونون تک صفالی بیرگل اولماز
" آقامیرحبیب " سید تاج دار               عشق شاهی نین باشا تاجی ایدی
فقر مولکونده قلندر درویش                مقامات بزمی نین سراجی ایدی
در همین حلقانی که قسما" گفته شد ، آن همه شوکت ، بی ساز راست نمی آمد. ذوق غالب در این مجالس ، تار را می پسندید. عجیب است که اثری از وجود سه تار در آن روزگاران نه خوانده و نه شنیده ام . کمانچه در تبریز محدود به یک _دو نفر بود که در این اواخر مرحوم عادل آرمیون تنها کمانچه کش بود .
 مرحوم جعفر ارمغانی ویولونیست بود و آموزشگاه موسیقی داشت و جز این ها زاون ، میولونیست ، آشوت بابانس ، نوازنده ی کلارینت ، خانم باگرامیان ، نوازنده ی پیانو و دیگران مخصوصا" از ارامنه وجود داشتند ، لیکن به ساز و نواز ایرانی نمی گراییرند .
 بنابراین تقریبا" جز تار ساز دیگری در محافل ذوقی و موسیقی تبریز رایج نبود . تار را نیز فقط قاوال همراهی می کرد که حاجی محمود فرنام یک تنه هفتاد سال تبریز را از قاوال کوب بی نیاز کرده بود .
همچنان که در مقاله ی ویژه ی مرحوم بیگجه خانی نیز به همین قلم نوشته شده است ، خاندان بیگجه خانی دویست سال در تبریز عهده ی نوازندگی تار را به گردن خود داشتند . پدر مرحوم بیگحه خانی که آقاحسین قلی نام داشت ، از استادان بلامنازع تار بوده که ذکرش در منبع پیشین رفته است . او در سال 1310 در اثر سرطان حنجره درگذشته است، اما عموزادگان ، اولاد و اقارب خاندانی او همواره نوازندگان برجسته ای بودند .
جز این خاندان ناگزیرم از چند نوازنده ی تار نام ببریم که به این حلقات رفت و آمد داشتند . تارنوازان نیز کما بیش در مراتب خوانندگان جای می گیرند ، چرا که در این گروه ، اوایل و اواخر عمر یک نفر گاه چنان رنگارنگ بوده است که یک نفر در یک لجنه نمی گنجد .
جواد آقا منشی حضور که عکسهایی از او در دست است ، در آغاز جوانی فراش خلوت محمد علی میرزا ولیعهد (محمد علی شاه بعدی ) بود . تار را در تهران نزد آقا غلام حسین عمو (برادر جد حاجی علی اکبر خان شهنازی) تکمیل کرده ، به دربار تبرز راه یافته بود . با فحل ترین خواننده ی آن روزگار تبریز تار نمی زد که صدایش وحشی است و خودش وحشی تر .
 افراط در قلندری و می آلوده به افیون در ساغر کردن ها عاقبت از او بی نوایی ساخت که در شصت سالگی نیم شبی سرد در مراغه به قناتی می افتد و همان جا می ماند تا فردا یخ زده اش را می یابند . پسگردش جوادآقا از محافل شاهی تا قهوه خانه ها و حلقه های فرودست جامعه بود . باز از اشراف ، مرحوم اقبال رفیعی شاگرد آقا حسین قلی در تهران بود که خود اقبال رفیعی شاگردی به نام عبدالعلی خان ساعد تربیت کرده بود که بسیار خوب تار می زده است . از طایفه ی گوران های آذربایجان نیز نوازندگان پهلوانی درآمده اند که بزرگ ترین آن ها میرزاعلی خان عادلی بود . او نیز تار را در تهران از آقا حسین قلی آموخته بود .
حسن آقا سلمانی فروتن ، دکتر محمدیه ، صاحب داروخانه ی محمدیه و کیمیا که خود شاگرد جوادآقا منشی حضور بود ، میرزا ابراهیم ، اسماعیل نادری ، صدیقی ، ابراهیم طلوعیان ، فرهنجی ، حسن هاتف ، شهنازی مراغه ، میرجواد سهامی ، حسن جوان ، محمد حسن خان ، بورون (دماغ ) ، حسن آقا دشتی ، نام کسانی است که تحقیق درباره ی آن ها را به آینده و اینده ای ها واگذار می کنیم که فعلا" نام شان را بدانیم تا گردآوری اطلاعات دیگر درباره ی این ثروت های موسیقایی ایرانی در پاذربایجان و تبریز .
از وضعیت نغمه زارهای تبریز مه بگذریم ، دو سطری از موسیقی ایرانی و آواز مکتب تبریز بگوییم ، آن قدر که بتوانیم و آن مایه که توصیف یک موسیقی ایرانی در کلام آید :
موسیقی ایرانی مکتب تبریز _ مقامات سازی و آوازی _ اصیل ترین و بکرترین نسخه ی راستین این موسیقی ایرانی است . همان طور که طبان کردی و موسیقی آن ، باستانی ترین وجه موجود فرهنگ مادی _ آریانی است ، که اگر روزی پارسی گم شود می توان از روی مدل کردی باز سازی اش کرد و اگر کسی بخواهد نوار ترنم و تغنی ایرانیان در هزار سال پیش را بشنود ، امروز در موسیقی کردی و هوره های آن می توان شنود ، صورت دست نخورده ی موسیقی ایرانی را نیز می شود از سیاق موسیقیای تبریز باز جست . نخستین دلیل ، بدوی بودن نوع ایفا و اجرای موسیقی ایرانی در مکتب تبریز است که عطر قدمت و رنگ باستانی اش دل و دماغ را می نوازد . مقایسه ی موسیقی ایرانی و مکتب تبریز با فولک موزیک های ملل دیگر و جستار نشانه های فولکلوریک و مردمی و فرایندهای موسیقی قومی سرشار در این سیاق ، نشانگر این است که اوازو موسیقی ایرانی در مکتب تبریز وجه و فرم دست نخورده ، نپالوده و نیالوده ی موسیقی ایرانی است که اگر توسط موسیقی شناسان و عالمان موسیقی تطبیقی مطالعه شود ، اثبات علمی این نظریه استبعادی ندارد و این رأی به اعتبار این که قائل آن فاقد دانش مربوط است ، فعلا" در محدوده ی یک نظر خام می ماند تا مورد ملاحظه ی صاحبان صلاحیت قرار گیرد .
موسیقی ایرانی در مکتب تبریز در صده ی اخیر توسط راویان ردیف و گردآوران گوشه ها زیر و رو نشده و معروض دگرگونی ها و تغییر و تطورات نیامده است . روشن است که هیچ یک از اقوام ایرانی _جز آذربایجان و عراق عجم _ موسیقی ردیفی و مقامی مدونی که امروز عبارت موسیقی ایرانی بر آن اطلاق می شود ، نداشته اند و موسیقی این اقوام ، البته بی آن که فاقد ارتباط با موسیقی ملی ایران باشند ، دارای ویژگی های مخصوص آن قوم است .
 آنچه که امروزه " موسیقی ردیفی ایران " نام دارد ، ضمن احتوای ثقل و سهم بزرگی از موسیقی مقامی اصیل ایران ، با ابتکار راویان ردیف _مشخصا" میرزا عبدالله _ معجون و مخلوظی از موسیقی های محلی گروخ خای متنوع قومی ایران است .
 گوشه های اخیر الاضافه ای مانند "آذربایجانی " ، "دیلمان" ، "کوراوغلی" ، "بختیاری"، "اصفهانک" ، کل "نغمه ی دشتی" و . . . افزوده هایی است که موسیقی مکتب تبریز از این آمیزه ها مبرا و خالص است و آنچه که در موسیقی ایرانی مکتب تبریز است موسیقی ناب ایران است .
 اما این ، نافی خلوص ایرانیت " مکتب اصفهان " نیست و مکتب اصفهان برادر خونی و تنی مکتب تبریز است که پس از انتقال مرکزیت رسمی ایران به اصفهان و گسیل طبقات صنعتگر و فن مند و هنرور "تبارزه" به اصفهان به تدبیر شاه عباس کبیر ، فن شریف موسیقی ایرانی نیز مانند شعر و معماری و نقاشی و خط به اصفهان تسری یافت و اصفهان با خصوصیات خود ، آن را شکلی دیگر و حیات و موجودیتی متفاوت داد .
آواز سیاق اصفهانی ، برای ذوق یک تبریزی _ که گوشش به سبک آواز مکتب تبریز گشاده و معتاد است _ حس و حال نازکی را القا می کند . نرمشی کویری و رامشی زاینده رودی ، جای غرش ارسی را می گیرد . در آن اگر زنگله های چکشی و تحریرهای طبیعت کوهستانی و فراز و فراوردهای هندسی را نشنوی ، نواهای ملایم و رام و رقصه ها و چرخه های اسلیمی را می بینی .
 درست گویی که انتظام نرم نقش های گنبد لطف الله و مسجد شاه را می پایی . ششدانگ هم که خوانده شود ، خود را در آغوش تلاطمی از نشاط چهچهه های طولانی درمی یابی ، و تعریف سیاق اصفهان اینهمه نیست که تنها مجرد و منتزع یک ذوق مخاطب آن است و بسا که در هر ذائقه و سائقه ای رنگی دیگر پذیرد .
به هر حال موسیقی آوازی این ملکت کیان کلان ، در دوره ی اخیر ، حدود ملک ، به دو و با اغماضی به سه ناحیه می برد . یکی مکتب تبریز که نتیجه ی شوکت خوانندگانی چون حسین خان صادالملک تبریزی ، مهدی خان صوتی تبریزی ، میرعلی اصغر صادق الوعد(فشنگچی)، حاجی تاج تبریزی(روضه خوان) ، مجدالدین ذاکری ، ناصر ذاکری ، سیدحسن طلوعی(سیدحسن دودانگه ) به ابوالحسن خان اقبال آذر رسید و سکه ی سلطنت آواز این حدود به نام او خورده و تأثیر به من تبع چندی مانند رضاقلی ظلی ، حاجی غلام رضا قیطانچیان ، ابراهیم بوذری ، ملوک ضرابی و سرتیپ برد .
دو دیگر مکتب   اصفهان که کشته های بزرگان متقدمی مانند شهاب چشم دریده ، بحرالعلوم اصفهانی ، تاج الواعظین ، سید عبدالرحیم اصفهانی ، حاج عندلیب ، میرزاحسین ساعت ساز ، میرزا حبیب شاطر حاجی _ که فضلیت آن ها راست _ در بالا و اندام حنجره های حریری سید حسن طاهرزاده و تلج و ادیب خوانساری رویید .
در میان این دو ملک ، مرغان چمن تهرانی پلی زدند و سیاق شیرینی پدید آوردند که ثمره ی مبارک معماران بزرگی مانند جناب دماوندی ، علی خان نایب السلطنه ، سید احمدخان تعزیه خوان ، حسین شمیرانی ، قمرالملوک وزیری ، حاجی محمد ایرانی مجرد ، عبدالله دوامی(دودانگه) ، سید حسین میرخانی و نورعلی برومند نگینی است که بر انگشت محمد رضا شجریان جای دارد . این سیاق آخری فزونی های آن و کاستی های این را حد اعتدالی بخشیده و زیبایی های هر دو را به درجی درج کرده ، ظرایفی نیز بر آنها افزوده است.
اما سخن از آواز دوره ی متأخر ایران که به میان آید ، ناگه نام این پنجه ی تنتره _اقبال آذر و ظلی و طاهر زاده و تاج و ادیب _ بر خاطر گذرد و حتی تمثیل بدخواندن نیز از اینان گزیده شود ، چندان که رنداد به کسی که خوش نمی خواند می گفتند : فری ! که مانند "تاج" و اواخر "ظلی" می خوانی .
موسیقی سازی ایران نیز همین سرنوشت آواز را در تعقیب آن داشته است . هر شاخصه ای که برای موسیقی ایرانی مکتب تبریز و دیگر سائقه ها گفته شد ، برای موسیقی سازی نیز صادق است ریال به این معنا که هر چه آواز و موسیقی ایرانی در مکتب تبریز شلاله ای تحریرها و زنگله های نشاط بار و شاداب است ، موسقی سازی مکتب تبریز نیز _ مخصوصا"تار پر از دراب و شتاب صاف و شفاف است . هر چه سرعت مضراب و پنجه را در تار ایرانی بیفزایی و پیچیدگی های ملودیک بر آن باز بخشی ، فرم به موسیقی مکتب تبریز می گراید . فریادهای اگزوتیک انسان باستان را از آن ، بی پیرایه تر و ناب تر می شنوی و اگر حسرت می خوری که کاشکی نوا و نغمه های موسیقی هار سال پیش ایران را _از "تخت طاقدیس" و "شبدیز " و " گنج بادآورد " _ می شنودی ، با گوش خواباندن بر گوشه های جاری از افق های دوردست تاریخ مکتب تبریز ، می توانی با کم ترین تغییرات آن را بازیابی . موسیقی ایرانی  مکتب تبریز همواره به دو زبان بالیده است .
 فارسی و ترکی بستر مهربان آواز و تصانیف ایرانی مکتب تبریز بوده است ، چون تبریزی هزار سال این دو زبان را دوشادوش هم پیش برده و گاه به ترکی نوشته و گاه به فارسی ، اما موسیقی که حاجتی به نوشتن نداشت ، فارسی و ترکی در آن تعطیل نمی ورزید . "کوچه لره صوسپمیشم" (بیات شیراز) "قره گیله" (ابوعطا ) ، " یئری هایئری ها کوسموشم سندن " (بیات ترک ) و سدها تصنیف و ترانه از نمودهای زیبای مکتب تبریز است .

No comments:

Post a Comment