Sunday, March 27, 2011

آواز خوان خون [برای کفر قاسم(1)] : شعری* از محمود درویش

آواز خوان تو
پنجاه زه بر زیتون دارد
آواز خوان تو
اسیر طوفان بود و بندهء باران
آواز خوان تو
کز خواب توبه کرد و به بیخوابی دل سپرد

غنچهء گل را
آنچنانکه تو میخواهی
شعله می نامد

جنگل زیتون را
در چشمانت
میلاد سحر می نامد

خواهد گریست
اگر نسیم بر پنجاه زه وزد
اینچنین عادت کرد

آه
ای پنجاه آهنگ خونین
چگونه برکهء خون
ستارگان و درختان شد؟

ای تار من قاتل فانی است
!و آواز خوان تو پیروز
!ای روستایمان
دروازه ها را بگشا
برای طوفانهای چهارگانه بگشا  
و بگذار
پنجاه زخم شعله ور شود
کفر قاسم...
روستایی که خواب گندم می بیند
و گلهای بنفشه را
و عروسیهای کبوتران را
 ..... ..... .....
-یکدفعه آنها را درو کنید
آنها را درو کنید
.... .... ....
... ... آنها را درو کنید...
.... .... ....
آه
ای خوشهء گندم بر سینه گندمزار
:آواز خوان تو می گوید
ایکاش راز درخت را میدانستم
ایکاش تمام کلمات را دفن میکردم
ایکاش قدرت سکوت گورستان را داشتم
ای دستی که می نوازد ! ای ننگ
!پنچاه زه
ایکاش تاریخم را با داس می نوشتم
و زندگیم را با چکش
و بال چکاوک
.... .... ....
کفر قاسم
من از مرگ بر گشته ام
!که زنده بمانم
بخوانم
بگذار صدایم را
از زخم آتشین
شعله ور سازد

من نمایندهء زخمی هستم
که سازشکار نیست
ضربهء دژخیم به من آموخت
که بر زخمم قدم بردارم
!و بروم...بازبروم...و مقاومت کنم

*********************************************************
(1)کفر قاسم-دهکده ای در شمال فلسطین! در اکتبر سال 1956 سربازان صهیونیست
بیش از پنجاه تن از پیران و زنان و کودکان را در این دهکده قتل عام کردند.مترجم

* گزیده شعر معاصر عرب(2) "آواز خوان خون"-ترجمه ی یوسف عزیزی بنی طرف
انتشارات شباهنگ -چاپ اول بهار 2537 چاپخانه دیبا- 100 صفحه
=================================================
پیمان پایدار

No comments:

Post a Comment