Saturday, March 26, 2011

ویژگی ضد اسلامی تئوری آنارشیستی انقلاب ایران : قسمت چهارم

                               "سرمایه داری, پروتستانتیسم و تشییع"

سرمایه داری را نمی توان به دو عرصه سیاست و اقتصاد خلاصه نمود.(چرا که این سیستم یک مجموعه در هم پیوسته است. تازه درست اینست که از ' اقتصاد سیاسی' سخن برود و نه دو پدیده مجزا ازهم سیاست و اقتصاد-از من).این نظام محتاج انسان سرگشته و متشنجی است که خود را ناپاک و گناهکار میداند و از درد گناه به خود می پیچد.این شخصیت, بنوبه خود محتاج زمینه فرهنگی خاصی است که تشنج و سرگشتگی وی را در قالب ارزشها و آداب و رسوم متناسب با این روحیه, منعقد نماید.انسان مورد نیاز سرمایه محتاج داشتن است و از بودن گریزان می باشد. وی قادر نیست از امروز و لحظه حاضر لذت ببرد وازبام تا شام در پی جمع کردن و انباشتن بیشتر و بیشتر می باشد.وی را توان آرام و قرار نیست و بی تابانه و متشنج , روز را به شب می رساند. فرهنگ متناسب با این شخصیت هم عبارتست از فرهنگی مادی و شیئی پرست. فرهنگی که به همه چیز و همه کس بعنوان وسیله و ابزاری می نگرد که بایستی مورد استفاده قرار گیرد. فرهنگی که تشنج , سوءظن و عدم درک همنوع را جایگزین آرامش ,عشق ,همدردی و درک متقابل کرده و تنهائی گسترده ای را به سراپای جامعه تحمیل نموده است

فرهنگ و انسان دست پرورده سرمایه , وظیفه و انگیزه مادی را مبنای عمل فرد میدانند.در این فرهنگ خود انگیختگی نشانه عدم بلوغ و عقب ماندگی است و کنترل خویش و عمل متناسب با اراده غیر, بیانگر بلوغ فکری و اجتماعی می باشند.انسان وارسته ای که امروز را فدای فردا نمی نماید و به عوض محاسبه سود و زیان , دل به دریا می زند , به زعم بورژوازی از نظر روانی بیمارست و از نظر اجتماعی وارد
دوران مدرن نشده است

انسان غربی به کمک اصلاح/رفرم پروتستان(در مسیحیت که عمدتا توسط لوتر و کلوین در آلمان شروع و به هلند, انگلستان, آمریکا و...کشیده شد-از من) به شخصیت بیمار و سرگشته فوق دست یافت. گناه اولیه و ماهیت گناهکار انسان دستاویزی شد که پروتستانتیسم به کمک آن قادر گردد وحشت از انتقام خدا را در دل مومنین جای دهد.عدم امکان مومنین به خلاص کردن گریبان خود از احساس گناه فوق و تاکید پروتستانتیسم بر عدم امکان شخص به تغییر مشیت الهی مبنی بر قرار دادن فرد در زمره آمرزیده شدگان یا لعنت شدگان, وحشت فوق را صد چندان کرد و بر تشنج فرد افزود. بدین ترتیب انسانی بوجود آمد که نمی دانست مرتکب چه گناهی شده و فرهنگی شکل گرفت که مجازات فرد را بدون هیچگونه دلیلی مشروع و عین عدالت میدانست.این انسان و این فرهنگ مثل متهم تصویر شده در "محاکمه" کافکا, محکوم است که به وظیفه خود عمل کند,بدون اینکه از حاصل عمل خود طرفی ببیند. چرا که  بهره مند شدن از محصول کار خویش ممکن است شخص را از ادای وظیفه باز دارد و مشغول به جهان نماید

 انسان و فرهنگ مورد نیاز سرمایه , کار را صرفا بعنوان وظیفه در نظر میگیرد و بهمین جهت هم انجام آنرا نه برای ارضاء احتیاجات شخص بلکه جهت بر آوردن نیازهای نیروئی بیگانه از خود ضروری میداند. پروتستانتیسم سهم شایان توجهی در شکل دادن به این انسان و این فرهنگ بعهده داشته و به عبارت دیگر انسانی را پرورانده که قادرست به عوض دستور گرفتن از مغز و اعصاب خویش , از شخص دیگری فرمان ببرد و حرکات دست و پا و حتی احساسات و عواطف خود را متناسب با فرامین مغز و اعصاب آن شخص تنظیم نماید و در عین حال خود را آزاد و مختار نیز بپندارد. پروتستانتیسم با درونی کردن زنجیرهای بردگی ضرورت وجود عینی و خارجی این زنجیرها را از میان بر داشت و شخص را به زندانبانی خویش گمارد

در کشور ما , بخصوص از زمان صفویه ,این امر به عهده تشییع واگذار شده است. اسلام و بخصوص تشییع دو عرصه فرهنگ و شخصیت را در چنگال خویش گرفته اند و ارزشها و روان فرد را زندانی تنگ نظری خویش نموده اند. اسلام با محروم کردن افراد از هرگونه بیان عواطف و احساسات خویش , اعم از خصوصی و عمومی,انسان را به موجودی خشک و بیروح تبدیل می نماید. و تشییع با عزاداری برای احساسات و عواطف سرکوب شده زمینه فرهنگی -اجتماعی متناسب جهت تداوم و بقای شخصیت فوق را فراهم مینماید. می گوئیم عزاداری برای احساسات و عواطف سرکوب شده چرا که اسلام نه در سطح خصوصی یعنی عشق و دوستی و روابط انسانی و نه در سطح  عمومی یعنی نقاشی و مجسمه سازی و موسیقی و رقص و حتی شعر هیچگونه مفری برای بروز جنبه های لطیف و انسانی شخصیت فرد باقی نمیگذارد . روابط عاشقانه در این دین کثیف, به رابطه فیزیکی صرف تنزل یافته اند و دیگر روابط اجتماعی نیز از حد معامله تجاوز نمیکنند.پاسدار, قاتل و شکنجه گر یک روی شخصیت دست پرورده تشییع را نمایان میسازد و حاجی بازاری روی دیگر آنرا. هردو کاراکتر فوق یعنی پاسدار و حاجی بازاری اضافه بر اینکه انسان مورد نیاز سرمایه را در دوران انباشت بدوی شکل میدهند , پایه های شخصیتی لازم برای انسان بی عاطفه و حسابگر و خشک مورد نیاز سرمایه در ادوار بعدی را نیز پی ریزی میکنند. شخصیتی که با  احساسات و عواطف خویش بیگانه است و بجز استفاده از دیگران رابطه دیگری نمی شناسد و حتی قادر نیست عقل خویش را در مسیری بجز سیر استفاده جویانه(عقل ابزارگونه) بکار اندازد

خرید و فروش "آزادانه"(گیومه از من است) نیروی کار که مبنای سرمایه داری را تشکیل میدهد,چیزی نیست مگر خرید و فروش آزادانه آزادی. بدون پروتستانتیسم در غرب(که بنوبه خود مبتنی بر دو پایه قدیم تر یعنی یهودیت و برده داری یونان و روم بود).پذیرش یک چنین نظام غیر انسانی امکان پذیر نمی شد. در ایران هم بدون اسلام و تشییع , امکان نداشت که غرور انسانها را تا بدین حد لگدمال نمود و شخصیت و خود بودگیشان را تا بدین درجه در هم شکست که تن به خفت و خواری سرمایه داری و خود فروشی (خرید و فروش نیروی کار) بدهند

البته,همانطور که خواه پروتستانتیسم و خواه کل سیستم سرمایه داری قادر نشده اند حاکمیت خود را بدون مقاومت و با آسودگی خیال بر انسانها تحمیل نمایند,در مقابل اسلام و تشییع نیز شکل خاصی از مبارزه و مقاومت بوجود آمده است.اگر ما  در ایران به ویژگی این مقاومت و مبارزه توجه لازم را مبذول میداشتیم , شاید امروز در چنین وضعی نمی بودیم. ولی همین امروز هم در صورت توجه به این مهم و تشخیص محمل روانی و فرهنگی لازم برای رشد سرمایه داری,قادر خواهیم بود اسلام و سرمایه را در عین حال به خاک بسپاریم و وارستگی و عشق و انسانیت(اومانیسم) را جایگزین آنها نمائیم. برقراری سوسیالیسم (آزادیخواهانه , بخوان آنارشیسم-از من) و در هم شکستن نظام سرمایه داری در ایران بدون در هم پیچیدن طومار اسلام که محمل روانی و فرهنگی لازم جهت تولید و بازتولید این نظام و احتمالا نظامهای ضد بشری دیگری را فراهم می آورد, قابل تحقق نمی باشد. حال ببینیم در جامعه و تاریخ ما,مقاومت در مقابل اسلام به چه صورتی بروز کرده است

****************************************************************************************
ادامه دارد... (پنجمین و آخرین بخش): پیمان پایدار

No comments:

Post a Comment