Sunday, March 20, 2011

ویژگی ضد اسلامی انقلاب آنارشیستی در ایران: قسمت اول

همانطور که در  گفتمان نخستین این صفحه مجازی (سایت/بلاگ )به عرض
 خوانندگان رساندم, بنیان فکری من  درمبارزه بی امان با سه مقوله سرمایه ,دولت و دین خلاصه میشود. بدیگر سخن تئوری انقلابی ی" ما"(جمع بستم چرا که عمیقا معتقدم که در این راه تنها نبوده و نیستم)در ضدیت با این سه شق معنی میگیرد

بگذارید به شیوه ای دیگر و واضح تر سخن گفته باشم: رهائی ما انسانها از چنگال روابط و مناسباتی ست که ما را آلت دست نیروهائی نموده که خودمان بر پا داشته ایم.یعنی همانا ازبازار, دولت و اداره گرفته تا کارخانه ,تیمارستان و زندان. نا گفته پیداست که ما نمیتوانیم صرفا به نقد گذشته(و سیاهچال مناسبات قبلی) اکتفا کنیم و حال- سرمایه داری- را از یاد ببریم و یا بر عکس با مشغول داشتن خویش به نقد حال, آب تطهیر روی روابط, مناسبات و نظریات قبلی بریزم.این مسئله همان مشکلی ست که بارها در ایران خودمان در مقابل نیروهای انقلابی قد علم کرده و امروز نیز بگونه ای دیگر مطرح شده است.سخن کوتاه:رفقائی که (خود من   جزوشان ) دیروز با عمده کردن مبارزه با امپریالیسم و دولت دست نشانده اش(سگ زنجیری امپریالیسم) چشم خویش را بر روی پلیدیهایی اسلام بستند, امروز می کوشند(اینجا دیگر من جزوشان نیستم*!) با بر جسته کردن فاشیست اسلامی حاکم و دیکتاتوری ولایت وقیح ش مبارزه با سرمایه داری و از خود بیگانگی را از معادلات خویش حذف گردانند ! این موضع شامل اکثریت قریب باتفاق نیروهای "چپ"(بخوان سوسیال دموکرات) درداخل و خارج ایران می باشد.آنان با  عقب گرد تاریخی به رفرمیست های متعفنی تبدیل شده اند که تازه آمال شان(مدینه فاضله شان) شده همان دموکراسی غرب در 222 سال گذشته , یعنی شروع انقلاب بورژوازی در1799 فرانسه !! و آب از لب و لوچه شان آویزانه وقتی در "کنفرانس ها" در کنار "جمهوری خواهان" دم از حاکمیت قانون و....میزنند. نا گفته پیداست که سردمداران این تئوری ارتجاعی -همان بینش "حزب توده"ای-کسی نیست جز بقایای پوسیده "اکثریتی" های "سازمان فدائیان" و اشخاص فرصت طلبی چون فرخ نگهدار ها و علی کشتگر ها. ننگ تاریخ از پیشانی این حامیان چندین ساله خمینی (و باند مافیائی آن جانی قهار اسلامی) هیچگاه پاک نخواهد شد

با توجه به مسائل فوق ,تئوری انقلاب آنارشیستی(+) در رابطه با ایران دارای دو بعد مشخص می باشد:اولین همان بعد جهان شمول ضد سرمایه داری می باشد که عبارت است از نقد موسسات و نهادهای برآمده از این روابط .هرچند که این روابط درجامعه ما و در دل تاریخ و فرهنگمان زیر و بم های خاص خود را پیدا کرده است. بدیگر سخن خرید و فروش نیروی کار و سلسله مراتب درون هر کارخانه و اداره با توجه به حضور دین اسلام و مذهب تشییع, خشونت و تجاوزگری نشات گرفته از آن, بار سادیستی و حقارت آمیز بیشتری به خود گرفته است 

دومین بعد تئوری انقلاب همان ویژگی ایران است. به زبانی دیگر شکل خاص فرمانبری و فرماندهی در جامعه ما مدح نظرمی باشد. مثلا اگر به "برکت حاکمیت اسلام ناب محمدی" و حضور "هاله نور" بر روی سر رئیس جمهور منتصب ولی وقیحش و شرکت "امام زمان" در امورات اقتصادی جامعه ما(!!) بیان هر گونه عواطف و احساسات گناه شمرده میشود و ابراز عشق جای خود را به تجاوز میدهد (بخوان عشق را ندیدن و برخورد کالائی کردن با زن: گرفتن قانونی دو زن و بیشماری از زنان صیغه ای) و یا اینکه تنها مرده پرستی  و عزاداری مشروعیت میابد,طبیعتا تمایل داشتن فضا برای بیان احساسات,عواطف, شادی و بیک کلام ابراز عشق به زندگی در زمره اهداف انقلاب قرار می گیرد.انقلاب دراین بعد,در صدد تسخیر آن فضائی بر میاید که بین سیاست و اقتصاد قرار گرفته و شامل نهادهای فرهنگی, اجتماعی و روانی می باشد.در چنین زمینه ایست که موسیقی, رقص,تئاتر, شعر و عشق و دوستی و قبول عقاید متفاوت مذاهب گوناگون (و با شور و شوق فراوان به استقبال چهارشنبه سوری,شب یلدا و...رفتن) و بقول عرفا 'افسوس نامده و گذشته را نخوردن' تبدیل به برنامه عمل انقلابیون میگردد

   دراین قسمت توجه من عمدتا معطوف به بعد دوم, یعنی ویژگی ضد اسلامی تئوری انقلاب است.در جائی دیگر به ضدیت خود با سرمایه داری و نقد بی امان به نهادهائی از قبیل دولت, حقوق, بازار, پارلمان و رای گیری و سازمان(ارگانیزاسیون),که از اهمیت کمتری برخوردارنیستند,خواهم پرداخت. چرا که این دو بعد از یکدیگر جدائی ناپذیرند.به عبارت دیگر,ریشه کن کردن اسلام و سرمایه داری در ایران بایستی بعنوان روند واحدی در نظر گرفته شوند. بیگانگی از خویشتن در عرصه کار و سیاست مستلزم بیگانگی از احساسات و عواطف و ارزشهای شخص و مبتنی بر آن است.اولی عمدتا "ره آورد" سرمایه داری و دومی عمدتا حقنه کردن "دین مبین اسلام"(بخوان کثیف) می باشد و رهائی از یکی بدون رهائی از دیگری خیالیست واهی. پرخاش و ناسزاگوئی به اسلام مرگ پرست مبنای عاطفی لازم جهت مبارزه با سرمایه داری را فراهم می آورد و مبارزه با سرمایه داری زمینه اجتماعی پذیرش اسلام را از میان بر میدارد. بدون چنان مبنای عاطفی و انگیزشی قوی شور و شوق مبارزه و پایداری در امر آن از بین میرود و بدون چنین تحول ساختاری زمینه اجتماعی لازم بر پاداشتن و تحکیم و تداوم راه حل (آلترناتیو) مبتنی بر عشق, شادی و زندگی بوجود نخواهد آمد.مبارزه با اسلام یعنی مبارزه با آن خلاء عاطفی و فرهنگی است که در نتیجه گناه شمرده شدن هر گونه بیان عاطفی و هنری در فرد ایجاد میگردد و از نقطه نظر سرمایه, او را به شخصیتی ایده ال تبدیل می گرداند.فرد مذکور بجز عزاداری وقتل و غارت و تجاوز و حرص انباشت سودائی در سر ندارد.سرمایه داری, بخصوص در دوران انباشت بدوی و یا دورانهای رکود اقتصادی(مثل بحران مالی که از 2008  شروع و کماکان ادامه دارد) یکی از مناسبترین شکل بندیهای  اجتماعی جهت ارضاء احتیاجات بیمارگونه این شخصیت می باشد و راه های
 اجتماعی مشروع مورد نیاز آن را ایجاد میکند
 

ادامه دارد)-----پیمان پایدار)

 *********************************************************
(*)البته بنده, پس از هیجده سال  کجروی کودکانه ( بماند که من تازه جزو "پیشرو ترین بخش چپ نو" و حامی مشی چریکی-پیرو رفقا احمدزاده-پویان , در ایران بودم) با انتقادسازنده از خود ,از مارکسیسم -لنینیسم دست شسته و  بیش از بیست و یک سال است که به تئوری آنارشیسم کمونیستی "مفتخر و مجهز" شده ام. مواضع و عمل کردم نیز بر "همگان" آشکار و عیان 

(+)در اینجا باید نکته مهمی را باز گو کرده باشم:بعد از گسست کامل از بینش م.ل و پذیرش آنارشیسم بعنوان آلترناتیو انقلابی جهانی با پیوستن به رفقای" گروه قیام"- در سال 1990 در نیویورک- آغاز دوره جدیدی در عرصه تئوری و عمل انقلابی- پراکسس- برایم ایجاد شد.هر چند در طی حدود چهار سال فعالیت با رفقا, دستاوردهای خوبی- جه در حیطه شخصی و چه حیطه سیاسی-و رشد قابل ملاحظه ای برایم فراهم گردید , ولی بمانند هر پدیده اجتماعی-تاریخی می بایستی به سر انجام محتوم خویش میرسید:پایان و مرگ گروه.این حکم دیالکتیک تاریخی و ماتریالیستی می باشد که از آن گریزی نیست. باری, تاثیر یکسری از ایده های رفیق(عزیز و دوست داشتنی) بابک, بنیان گذار گروه , کماکان با من هست. هر چند در گذر زمان و با آغاز فعالیت نوشتاریم  در تدوین و تکثیر نشریه "نه خدر" در سال 2001 رفیق علاقه همکاری  با من را رد کرد(غیر مستقیما و لفظن از طریق رفیق آنارشیست مشترکمان)اما در اینجا و با ویراستاری این مطلب, دین خویش را به او ادا کرده ام. همین بس که عصاره این مقاله-که در چند قسمت خواهد آمد-عمدتا از نوشته رفیق از شماره سال چهاردهم" نشریه تئوریک و سیاسی  گروه قیام" در زمستان1369-1991 گرفته شده است

2 comments:

  1. طبیعتا منظور همان دین و مذهب بوده و هست.ولی از آنجاکه دین اصلی و غالب در ایران اسلام لعنتی است ,بدین جهت نام اسلام را در تیتر آورده ام.ممنون از اظهار نظر درستتون .

    ReplyDelete