عکس از صبا مرادی
یادی از کودک کار وحید شریفی که در سن 9 ســـالگی در حین کار( ادامس فروشی) بر اثر ...تصادف جانش را از دست داد .این آخرین جمله ی ست که پیش از مرگ به زبانش جاری شد.
مواظب باش مامان چیزی نفهمه زود خوب می شم
--------------------------------------------------------
کودکی که باید نگران همه چیز می بود حتی مرگش!!
وحید شریفی کودکی که بارزترین ویژگی اش تف کردنهایش بود، درست روز قبل از 13 فروردین اخرین سیزده عمرش را به در کرد
درحالی که همراه برادرش رمضان برای کسب درامد و خرج عید برای فروش ادامس به خیابانهای حومه عبدل اباد رفته بود با یک سواری تصادف کرد و چند دقیقه بعد ...
بی سبب نیست که بزرگترین ترس بجه های کار هراس از مرگی فجیع است. مرگی نامعلوم،
مرگی در روزمره ترین حالت زندگی!!
زندگی این بچه ها مرگ است!! منظورم مرگ کودکی نیست، مرگ لحظه ها نیست، مرگ آینده شان نیست، منظورم مرگ به معنای پایان زندگی است مرگی که درست چند لحظه پس از فروش آدامس یا فال به ما رخ می دهد.
وحید آخرین آدامس زندگی اش را به کدام مان فروخت؟
وحید 9 سالش بود و مدام تف می کرد!! هرگز نفهمیدم چرا؟ مدام به او می گفتم: وحید آنقدر تف نکن و او می خندید و ... حالا می فهمم که او روی کسانی که به او تجاوز می کردند، کتکش می زدند، تحقیرش می کردند ، خنده هایش را، گریه هایش را و خودش را نمی دیدند تف می کرد!!! کسی برای بوسیدن باقی نمانده بود پس او تف می کرد او روی زمان، روی کودکی اش، روی مسئولیت زود هنگامش، روی همه چیز تف می کرد.
او می توانست عاشق زندگی باشد اما روی آن تف می کرد!!!
محمد لطفی
-------------- http://www.koodakekar.org/news-details/p39589076.ngo
No comments:
Post a Comment