Monday, May 28, 2012

فرهنگ سرگرمی
La Cultura del entretenimiento 
مقاله ای از سزار هیلده برن
Cesar Hildebrandt
از هفته نامه 'هیلده برن در سنگر', جمعه 11 ماه می 2012, لیما-پرو
Hildebrandt en sus trece
سال سوم شماره 106 از 11تا 17 ماه می 2012

برای دیدن حتمی عکسهای وارگاس یوسا در موقعیتهای گوناگون, در کنار
 عکسی از جلد کتابش, به رابط زیر رجوع کنید
www.facebook.com/semanariohildebrandtensustrece

ترجمه: پیمان پایدار
 *********************************************

 در آخرین کتاب ماریو وارگاس یوسا (1)  او , با وحشت ,از مرگ اتوریته ای سخن میگوید که دنیای رسانه و ارتباطات با موفقیت اختراع کرده بود و در قرن نوزدهم و بیستم با شدت به تقدیس آن نیز همت بخشیده بود: روشنفکری(انتلکتوالی) از قماش ژولین بندا(2) ,جادوگر فرهنگی ای که میتوانست مردم را هدایت کند , مراجعات را با خوش ذوقی دیکته کند, و تصمیم گیری ترفندهای فلسفی موجود را نیز. و تحت پوشش تمامی این افتخارات، بنابراین، به اخراج کردن از بهشت شهرت کسانی را که پیشنهاد بی پروائی و بیمورد میکردند . این روشنفکران, با گردهمآیی در شرکتها (کمپانی ها) , دانشکده ها (آکادمی ها) را گسترش دادند , و تبدیل گردیدند به دادگاه لاهه هنر و ادبیات

 تنش بین این سانسورها و پیشرفت مزمن بود. و شکست"دانشگاه" اجازه داد, خوشبختانه, که  گوگن یا ون گوگ, براک یا پی سه رو, پیکاسویا  میرو, ده گاس یا  مودیگلیانی(3 )جسارت خود را به همان روش سابق تحمیل گردانند,هنگامی که دادگاه ها و کلیساها خود را به مثابه داورهنر می پنداشتند, بودند کسانی که, با مهارتی کم و بیش,این نظارتها را طفره روند و نقاشی های قاطعانه شرک آمیز و زیبائی را بکشند .

شورش های دیروز کلاسیک گرایی فردا را بدنبال داشت. و امپرسیونیست های، جذب شده به سیستم، میبایست نظاره گر پسا امپرسیونیست هائی شوند ، با سزان بعنوان سردسته، که به اتخاذ نقش هرزه میپردازند . و تمامی اینان, با هم و درهم آمیخته ،  حضور بهم رساندند در قیام متعاقب پیروزمندانه اکسپرسیونیستها ها, فائویستها ,ما قبل کوبیسم گراها , کوبیسم گرا ها(4) و , کمی دیرتر،آنهانی که با پیشنهاد زیرورو کردن تمامی معیارها به اکسپرسیونیسم انتزاعی رسیدند(امروزه ,آنطور که از اسناد غیر محرمانه مطلع شده ایم ,بگونه ای کمیاب توسط نهادی ذاتا محافظه کارانه حمایت گردیده شده است : سازمان جاسوسی سیا )

آیا چیزی فراتراز نقاشی عمل پولاک میتوانست وجود داشته باشد؟ صد البته. استهزا/طنز صنعتی-تمثیلی(5)  وارهول و یا همیلتون (6) چنین پاسخی بودند. هنر پاپ، مسخره ای بیش نبود، اما در ضمن نقطه ای بدون بازگشت نیز هم

و چنین بوده است .چرا که هنر, به طور کلی , در ضمن مقوله ای است از بازار، با عوامل ادبی و فروشندگان زیرکی با دفترچه تلفنهائی چاق و چله .
و, علاوه برآن ,مدل اقتصادی واجتماعی ای که به دنیا تحمیل شده,دقیقا, از آن دسته میباشد, که به قانون عرضه و تقاضا اجازه میدهد که حکم نهائی , پیرامون موفقیت چیزهائی که باید در گالری ها و کتابخانه ها بفروش روند, را صادر کند .

و برای من کمال تعجب است که مدافع  و حامی لیبرالیسم افسار گسیخته (منظور وارگاس یوسای مرتجع است -از منست) در حال حاضر شکایت می کند که زیبا و زشت یک چیز قلمداد میشوند و اینکه مردم عادی قطب نما(استاندارد) برای انتخاب صحیح و " پایدار" را از دست داده اند . خوب, مساله دقیقا همین است که درعصر کنونی بازار خداست و پیامبرش نیزاسمیت ه (آدم,نه مال مورمون ها). حکم پیامبرش این است, که در ابتدا مردم را وحشی و بی تربیت میبایست بار آورد (چرا که فرهنگ و اطلاعات می تواند تیفوس آشوب به پا کند) و بعد به آنان همانی را که میطلبند داد. و درآنجا هستند جسدهائی که بجای مجسمه جا زده میشوند, مدفونهائی که در میان ساختمانها در گذرانند, برصندلی نشستگان گره خورده که فقط بر صندلی نشستگان گره خورده اند اما خواهان نمایندگی کردن , درراهی پرمدعا ولی مسخره ,حد و حصر تمامی سرنوشت بشر را .

اما، مهمتر از همه, وجود دارد، سینمای احمقانه ای که هالیوود به تولید بیشماری از آن میپردازد و تلویزیون وخیم و ورشکسته ای را که به تقلید ازهالیوود بر روی صفحه نمایش هرچند مسطح تر مشغول .اما این سینما و این تلویزیون بجزاطاعت کردن از قوانین سیستم کاری دگر نمیکنند , همانی را که وارگاس یوسا با چنگ و دندان از آن  دفاع میکند و مافیای همگان خانواده مورداک (7)  که تصمیم می گیرد چه میبایست خوانده شود ، که جاسوسی میکند، که آن را باید بمانند طوطی تکرار کرد,که چه سوژه های قدغن هست و نمیبایست به سراغشان رفت, و به کدام یک از فاحشه های برلوسکینی میبایست توجه کرد .

ماریوی عزیز: چیزی که تو را به وحشت انداخته همانی است که سیستم تو تولید کننده اش بوده . آنچیزی را که برایت تهوع آوراست ,و حقم داری, همانی است
 که لیبرالیسم به گونه قطره وار چکه چکه ترشح میکند . یا اینکه از قرار میشود آرزوی هنری "والا" را داشت در دنیائی که هر بوش(ی) با توسل به دروغ اعلان جنگ میکند و هر نتانیاهوئی که میتواند تصمیم بر بمباران تسلیحات اتمی ای که ایران ندارد و اسرائیل دارد بکند؟

از سوی دیگر, در این بخشهای که بزعم تو در حیطه "مدینه فاضله کهنه "(8) قرار داشته و مورد تحقیرت هنر مردمی هنوز میتواند با وفاداریش به اجداد و نوسازی در تکنیک هایش ما را به تعجب وادارد  . 

از جانب دیگر ,چراهرچیز نوئی میبایست زشت باشد؟ آیا گرافیتی یک خدمت به "باروک آخرالزمانی"(9) نمیباشد و نیاز به رنگ آمیزی کردن آرامگاه بتن که له 
کرده شهرها را؟ عمل زشت صمیمانه  امی نم (10) او را از صحنه موسیقی میبایست  طرد کند؟ و اگر موتزارت زنده بود آیا دکتر ده ره میبود (11) یا  ایمی واینهاوس ؟ 

خلاصه کرده باشم, همه چیز بازاریابی دروغین نیست. وجود دارد هنری شورشگر که نمیخواهد جزئی از مافیائیهای باشد که مسئول بزرگ جلوه دادن پدیده های مبتذل اند. کافی هست سری به صفحات مجازی بعضی از تهیه کنندگان هنرهای دیجیتال بزنی تا گوشی دستت بیاد که هستند شورشگران جدیدی که مشتاق اند که هنری پایداربمانند . و هستند نقاشانی در کشورهای پیرامونی(نه در پاریس هستند و نه در نیویورک)که با وجود سکوت بحرانی که خواهان پاک کردنشان ازصحنه روزگارند,در گیر کارهای خودشان میباشند . ابتذال , بهر صورت ,حاشیه جهان متکبر و پر از بدبختی ای هست که امروز کمپانی های بزرگ آنرا مدیریت میکنند و تو, ماریوی عزیز و نابغه ,از آن سپری کرده ای با نوشتن مقالات و اظهار نظراتت .

دست آخر, ماریو : اگر تمدنی نمایشی وجود داشته باشد ,آنطور که تو به آن اشاره کرده ای , همچنین فرهنگ سرگرمی نیز وجود دارد. و در آن تو ناخواسته چندین بار (می خواهم بر این باور باشم )،بازیگر عمده و سر سختی(خود رای) بوده ای .

 اگر روشنفکران قدرتی را که از آن لذت میبردند از دست دادند برای این است که, دقیقا,همه کار ممکن را انجام داده اند تا شایسته چنین سرنوشتی(سلب صلاحیت-مترجم )شوند .این برایشان کافی نبود که بر روی برنده شرط بندی کنند بلکه بر تقویت دولت نیز,بطوری که  در این پروسه میلیون ها نفررا به گرسنگی و محرومیت محکوم گرداندند. اضافه برآن,از پوچی و بطالت آلبومی پایان ناپذیری ازعکس فراهم کردند,مجموعه ای ('پورت فولیو' ئی)از افراد مشهور، شایع به کیش شخصیت. در کنار و به فاصله خیلی دورازبصیرت پیکرنگاری که کامو(12) پرورش داد, وازکمرویی ای که از سیوران(13) شخصیتی بزرگ ساخت وازکیمیای بس جالبی چون سالینجر(14) , بوده اند روشنفکرانی که هرگز توان رد کردن عضویت در جمعی، دریافت یک قدردانی، و حتی گرفتن یک مدالی-با وجود اینکه ازدست فلیپه کالدرون'په نیستا'(15)-آویخته شده بر گردن-(مشخصا منظور وارگاس یوسا میباشد-رجوع شود به عکسهای مندرج در متن- مترجم) - را نداشته اند . و نشان داده اند که کم هستند کسانی که عشق ورزن به چنین جمعیتی که سپس میبایست غربال کنند با توجه به نداشتن ظرفیت-بزعم ایشان- انتخاب خوبی را در زمینه هنر، ادبیات، و ارتباطات . یا که آن جمعیت آنقدرها هم گیج نیستند وقتی که مخاطبان تندی از منافع خود ما میباشند ؟

کسی که از زندگی اجتماعی خود , با تمام لیاقتهای ممکن,  رژه ای از اقتدار روشنفکرانه (معنوی-مترجم) و تفویض ساخته میبایست فکر کند، با حدی از ظرافت انتقاد از خود، که شیطانی قلمداد کردن دقیق ابتذال مفهومی است که بنوعی به خود او نیزمرتبط می گردد . 

پایان

***********************************

(1)Mario Vargas Llosa  متولد پرو و مقیم مادرید :' La civilizacion del espectaculo' تمدن نمایشی
 مهارت او در نویسندگی حرف ندارد!! حال آنکه چند دهه است که هوادار سرسخت نئو لیبرالیسم (ریگان - تاچر),یا همان ایدئولوژی عصر پسا مدرن سرمایه دارانه, گردیده و مجیز گوی یانکی ها در دفاع از حمله وحشیانه امپریالیستی و اشغال عراق و افغانستان و.....!! ننگت باد.

(2) Julien Benda (1867-1956)فیلسوف و نویسنده  متعهد و راسیونالیست(عقل گرا) فرانسوی
در اواخر عمرش به هواداری از کمونیسم گروید.

(3)Gauguin o Van Gogh , Braque o Pissarro , Picasso o Miro , Degas o Modigliani

(4) los Fauvistas, los precubistas, los cubistas / (5)Industrial-figurativa
(6) Pollock, Warhol & Hamilton

(7) Robert Murdoch صاحب انحصارات جراید و کانالهای تلویزیون ماهواره ای در دنیا
  صهیونیست استرالیائی اصل مقیم انگلستان که اخیر خبر گند جاسوس تلفنی اش به مجلس انگستان نیز رسید و سردبیر زن آن مجبور به استعفا شد و شاشیده شد به  "" آبرو " ی نخست وزیر فاشیست کشور, دلقک معروف, جناب کامرون ! .چقدر لذت بخش بود دیدن چهره کریه اش در تلویزیون. جاتون خالی کلی خندیدم  .

(8) این در ضمن نام یک کتاب جنجالی از وارگاس یوسا  نیز میباشد. در آن کتاب او علیه بینش رمان نویس و مردم شناس خلقی پروئی, خوزه ماریا آرگه داس(الف) ,به لجن پراکنی پرداخته است. چرا که آرگه داس نه تنها زادگاهش در میان کوههای آند بود[استان مرکزی و زیبای آپوریماک (ب) ] و طبعا بزبان و فرهنگ بومیان سرخپوست آشنا بلکه در دفاع و حفظ "دنیای آند ها " و علیه راسیسم لیمائی های خود شیفته در تمامی کتابهایش قلم زده !! و وارگاس یوسا در نقطه مقابل او این بینش را "کهنه و عقب گرا "میخواند . او بارها به بومیان نقب میزند که میبایست زبان و فرهنگ شان را بکناری گذارده و به ستایش از غرب و زبان اسپانیائی و....همت گمارند. بهمین مناسبت و مناسبتهای دیگر(بخشا ادبی وعمدتا متانت و وقار, توام باعشق بیکرانش به بومیان) آرگه داس در میان روشنفکران پروئی کماکان بهترین و وارگاس یوسا سومین نویسنده خوب محسوب میشود(دومین سیرو الگریا * میباشد) . برای نویسنده این سطور آر گه داس (ذاتا) آنارشیست ,حساس و خوش قلب  بود. او نیز(در58سالگی در سال 1969) بمانند صادق هدایت خودمان دست به خودکشی زد . یادش گرامی و راهش پررهرو باد
(الف)Jose Maria Arguedas  / ( ب Apurimac   / (*)Ciro Alegria  / (9) barroco apocaliptico

(10)Eminem مشهورترین جوان باذوق و خوب سفید پوست آمریکائی که موسیقی رپ میخواند

11)Dr Dre (Andre Romelle Young) متولد1965 , رپ خوان و هنرپیشه آمریکائی
 Amy Winehouse(14 Septembre 1983- 23 July 2011)دخترهنرمند انگلیسی که سبکهای متعددی را اجرا کرد(منجمله جاز, آر اند بی و سول) .او نیز بمانند کلی دیگر از هم کیشانش ,درعنفوان جوانی ,از اعتیاد جان خود را از دست داد

(12)Albert Camus  / (13)Cioran  / (14) Salinger
  
(15)Partido Accion Nacionalista(P.A.N)"حزب دست راستی   " عمل ملی
  ناگفته نماند که یکی از دو باند پرقدرت مواد مخدر(مافیائی) کشور مکزیک, بنام سالینا, از طرف دولت کنونی (کالدرون) و امپریالیسم یانکی حمایت میشود. و کشتار هر روز وحشیانه تر فی مابین ایندو باند روزانه جان دهها نفر را میگیرد. 


No comments:

Post a Comment