کارل مارکس و سنتهای بجا مانده از آن
در پی 130 ساله شدن مرگ کارل مارکس(1) میبایست اذعان داشت که "تجلیل" از این دانشمند پر آوازه نه آنچنان داغ و آتشین بود و نه چندان سرد و بیروح . چرا که در اوج فاز نئولیبرالیسم (سرمایه داری) افسار گسیخته, پرستیژ مارکس به حداقل رسید و حال آنکه بعد از بحران 2008- که کماکان در آن بسر میبریم ( و در حقیقت نشانه های اولیه آن از 2001 به چشم آمده بود)- مجددا, بعنوان تئوریسین شکست نهائی سرمایه داری , تمامی نگاه ها را بخود جلب نمود. در اینجا, سنتزی از سه سنت روشنفکرانه از این متفکر بحث انگیز, که به سیاستهای متفاوتی در صحنه جهانی انجامیده اند, را ارائه خواهم داد . امیدوارم با دامن زدن به بحثهائی سازنده سهمی هر چند ناچیز به درس گیریهای لازم از این اندیشمند ایفا کرده باشم .
پیمان پایدار
پیمان پایدار
**********************
اولین برداشت ,از این سه سنت , همانا نفی نابرابری بگونه خشونت آمیز و حامی تز مساوات گرائی مطلق ثروتهای اجتماعی بود . این بینش بر میگردد به شخص فرانسوا به بف و تئوری " توطئه برابر " اش(2) در دوران انقلاب فرانسه . این تز ما را به تمایلات مساوات گرایانه ای که همیشه در میان فقرا وجود داشته رجوع میدهد. این گرایش به رادیکالیسمی الهام بخشید که تبلور آنرا میتوان در
سیاستهای'مائوتسه تونگ'در چین ,'پل پات' در کامبوج و نهایتا 'ابی مائل گوزمن'(3) در پرو(رهبر اقتدارگر و بیرحم)حزب کمونیست پرو, ملقب به "راه روشنائی", جستجو کرد . گوزمن هنوز زنده میباشد و متاسفانه ,کماکان ,"رهنمود" هایش آویزه گوش بخش کوچکی از چپهای سنتی فسیل شده میباشد .
دومین برداشت, به بینشی رمانتیک, که در جنبش سیاسی سوسیالیستی در قرن نوزدهم میلادی ظهور کرد, ملقب میباشد. کارل مارکس 'جوان', خود یکی ازمتفکرین پرشور این گرایش خوانده شده است. برای مثال, اولین متن مشهورش, که دراین زمینه سر و صدا کرد," دست نوشته های اقتصادی - فلسفی", نام دارد . ایندوران را بعضا میتوان " فاز ایده آلیستی" اش , که با خود رهائی(4) کار توصیف گردیده, خواند. البته هستند "مارکسیستهائی" که خود را "اومانیست" مینامند(هواداران رایا دونافسکایا5)- و برداشتشان از نقد سرمایه داری مارکس از همین ' دست نوشته ها' نشات میگیرد. و در نقطه مقابل ,آلتوسر قرار داشت که مارکس 'جوان' را ناپخته میدانست و بین' دست نوشته' ها و کتاب سرمایه تفاوت قائل میشد و از مارکس 'پیر' تجلیل مینمود.(البته او در آخر عمر به افسردگی دچار شد,زنش را کشت و دیوانه گردید!) دست آخر ,هستند "مارکسیستهای آزادیخواه"ای که بین دو مارکس 'جوان' و'پیر' تفاوتی نمی بینند و نوشته هایش را یکدست ارزیابی میکنند .
قبل از مارکس, در خط فکری ای مشابه میتوان چارلز فوریه را یافت , بنیانگذار جنبش فه لنسته ریوس(6), که بیان سوسیالیسم هنرمند و نه لزوما , بمانند سنت اول , فقر بود . فوریه در پی(جستجو برای) یافتن آزادی مطلق انسان , بدون آنکه محدود به صاحبان پول شود, بود. البته خواهان بسط این آزادی به کارگران نیز هم بود. به بیانی سوسیالیسم ش لیبرالیسمی بود بدون نفاق, دروغ ,دو روئی , دوز و کلک. در همین راستا بود که, در همان دست نوشته ها ,مارکس استدلال کرد که انسان میتواند " ماهیگیر در صبح, شکارچی در عصر و فیلسوف در شب"باشد .این گرایش, در حقیقت, الهام بخش سوسیال دموکراسی شد و تلاشی برای هماهنگ گرداندن سوسیالیسم و آزادی. البته همانطور که تجربه تاریخی صد و اندی سال گذشته نشان داده این ' سوسیالیسم' آبکی بوده و با حفظ مالکیت خصوصی و طبعیات اجتماعیش حرفی پوچ بیش نمیباشد. بقول باکونین:سوسیالیسم بدون آزادی استبداد مطلق و آزادی بدون سوسیالیسم بی عدالتی/ نابرابریست.
سیاستهای'مائوتسه تونگ'در چین ,'پل پات' در کامبوج و نهایتا 'ابی مائل گوزمن'(3) در پرو(رهبر اقتدارگر و بیرحم)حزب کمونیست پرو, ملقب به "راه روشنائی", جستجو کرد . گوزمن هنوز زنده میباشد و متاسفانه ,کماکان ,"رهنمود" هایش آویزه گوش بخش کوچکی از چپهای سنتی فسیل شده میباشد .
دومین برداشت, به بینشی رمانتیک, که در جنبش سیاسی سوسیالیستی در قرن نوزدهم میلادی ظهور کرد, ملقب میباشد. کارل مارکس 'جوان', خود یکی ازمتفکرین پرشور این گرایش خوانده شده است. برای مثال, اولین متن مشهورش, که دراین زمینه سر و صدا کرد," دست نوشته های اقتصادی - فلسفی", نام دارد . ایندوران را بعضا میتوان " فاز ایده آلیستی" اش , که با خود رهائی(4) کار توصیف گردیده, خواند. البته هستند "مارکسیستهائی" که خود را "اومانیست" مینامند(هواداران رایا دونافسکایا5)- و برداشتشان از نقد سرمایه داری مارکس از همین ' دست نوشته ها' نشات میگیرد. و در نقطه مقابل ,آلتوسر قرار داشت که مارکس 'جوان' را ناپخته میدانست و بین' دست نوشته' ها و کتاب سرمایه تفاوت قائل میشد و از مارکس 'پیر' تجلیل مینمود.(البته او در آخر عمر به افسردگی دچار شد,زنش را کشت و دیوانه گردید!) دست آخر ,هستند "مارکسیستهای آزادیخواه"ای که بین دو مارکس 'جوان' و'پیر' تفاوتی نمی بینند و نوشته هایش را یکدست ارزیابی میکنند .
قبل از مارکس, در خط فکری ای مشابه میتوان چارلز فوریه را یافت , بنیانگذار جنبش فه لنسته ریوس(6), که بیان سوسیالیسم هنرمند و نه لزوما , بمانند سنت اول , فقر بود . فوریه در پی(جستجو برای) یافتن آزادی مطلق انسان , بدون آنکه محدود به صاحبان پول شود, بود. البته خواهان بسط این آزادی به کارگران نیز هم بود. به بیانی سوسیالیسم ش لیبرالیسمی بود بدون نفاق, دروغ ,دو روئی , دوز و کلک. در همین راستا بود که, در همان دست نوشته ها ,مارکس استدلال کرد که انسان میتواند " ماهیگیر در صبح, شکارچی در عصر و فیلسوف در شب"باشد .این گرایش, در حقیقت, الهام بخش سوسیال دموکراسی شد و تلاشی برای هماهنگ گرداندن سوسیالیسم و آزادی. البته همانطور که تجربه تاریخی صد و اندی سال گذشته نشان داده این ' سوسیالیسم' آبکی بوده و با حفظ مالکیت خصوصی و طبعیات اجتماعیش حرفی پوچ بیش نمیباشد. بقول باکونین:سوسیالیسم بدون آزادی استبداد مطلق و آزادی بدون سوسیالیسم بی عدالتی/ نابرابریست.
سومین سنت, در دوران بلوغ مارکس (مارکس 'پیر') , خود را در آرمان (اتوپی) دوران صنعتی متبلور نمود. این گرایش, بمانند دو سنت پیشین نیز,در نسخه ای از نوع خویش, قبل از مارکس وجود داشته است. سنت سیمون(7) الهام بخش این سنت بوده است.او را پیامبر سوسیالیسم برنامه ریزی شده میخوانند. بزعم سنت سیمون,
' نیاز مبرمی بود برای از بین برداشتن نتایج منفی مالکیت خصوصی'. او به این نتیجه رسیده بود:' از آنجائی که فرایند تولید باید منطقی باشد, و اگر میخواهیم منافع واقعی بشریت را ارضا کنیم, قدرت میبایست در دست " نخبگان " قرار داشته باشد ' .
' نیاز مبرمی بود برای از بین برداشتن نتایج منفی مالکیت خصوصی'. او به این نتیجه رسیده بود:' از آنجائی که فرایند تولید باید منطقی باشد, و اگر میخواهیم منافع واقعی بشریت را ارضا کنیم, قدرت میبایست در دست " نخبگان " قرار داشته باشد ' .
در آخرین سالهای زندگیش ,خود مارکس این سوسیالیسم صنعتگرایانه(سوسیالسم صنعتگر راهابی) را توسعه بخشید.استدلال او ,در حقیقت, مرحله پیچیده تری از بینش سنت سیمون بود . بزغم نویسنده سرمایه, مالکیت خصوصی حاکی از وجود بازار میباشد , که بطور منظم بواسطه تولید بیش از حد(کالا) به بحران بر میخورد چرا که اقتصاد کور میباشد. سرمایه دار به مصرف کننده و نیازهایش توجه ای ندارد, چرا که با دیگر کارخانه داران به رقابت لجام گسیخته برای سود بیشتر دست میزند . بدین صورت,سرمایه دار بازار را اشباع میکند, و فصلی(دوره ای) از نابودی نیروهای تولیدی را بدنبال خود می آورد/باعث میگردد .
مفهوم این سومین سنت از سوسیالیسم, همانا , جلوگیری کردن از بحران و دستیابی به رشد صنعتی غیر قابل توقف میباشد. بر خلاف طبیعت هرج و مرج گرایانه بازار, این سوسیالیسم "علمی" خوانده شد . و برای به اجرا گذاردن آن نیز, به کمیسیونی متشکل از برنامه ریزان خبره مارکسیست نیازمند! این گروه(کمیسیون) بعد از کسب قدرت دولتی ,طبیعتا توسط تنها حزب کمونیست متشکل(متصور شده در مانیفست کمونیست مارکس و انگلس) از صاحبان "حقیقت علمی", به تصمیم گیری اقدام خواهد نمود .
این گرایش بازتاب قوی,عینی,خویش را در به اصطلاح"اتحاد جماهیر شوروی", به عنوان چالشی در "ساختن سوسیالیسم" در کشوری عقب نگاه داشته شده و تحت نظارت بلشویکها( بخوان لنینیستها و به تبع آن, پس از مرگش , استالینیستها و ترتسکیستها که دو روی یک سکه میباشند) یافت." توسعه اقتصادی" نشات گرفته شده از مارکسیسم پیروزمند, حزب کمونیستی بود که پارامترهای آنرا تعریف میکرد. دگر احزاب "برادر"(از حزب توده ایران, بعنوان کاریکاتور حزب کمونیست در ایران گرفته تا احزاب کمونیست در اروپا , آمریکای لاتین و......) فرزندان خلف این برداشت از سوسیالیسم بودند. بهمین سبب حامی ساختن راه مسالمت آمیز سوسیالیسم گردیدن, چرا که به این باور بودند که "ا. ج . ش" در رقابت برای توسعه صنعتی با غرب پیروزمند خواهد بود . حال آنکه نتیجه مفتضحانه آنرا(در تمامی حیطه ها بخصوص نبود آزادی و خفقان مطلق سیستم تمامیت خواهانه اش), بخصوص تیکه پاره شدن اش و رشد ناسیونالیسم مریض وار را نه تنها در روسیه بلکه تک تک کشورهای "تازه تاسیس", شاهد بوده و هستیم : عضو پیمان ناتو شدن و کج دهنی به اربابان سابق کرملینشان که خود نیز گویای استهزای تاریخ پسا مدرن رایج میباشد !!
سخن کوتاه : سه گرایش سوسیالیسم مارکسیستی به سه سیاست 'رادیکال',' لیبرال' و 'توسعه یابانه' مبدل گردیدند. سومین شان همان تراژدی روسیه (و چین و....بگونه متفاوت که در اینجا جای بحثش نیست)و با کله بزمین خوردن و متلاشی گردیدن. حال آنکه دو گرایش دیگر زنده مانده اند و به انواع مختلف به زندگی انگلی شان در اروپا و آسیا و (عمدتا) درآمریکای لاتین بگونه کمدی(بخوان سوسیالیسم قرن 21 چاوز و....) ادامه میدهند .
****************************
(1)هیجده سال از زندگی ام را پیرو خط فکری مارکس و مارکسیسم سپری کردم. در این مدت "لزوم" دولت دیکتاتوری پرولتاریا بمانند شبه ای فکر و ذکرم را بخود مشغول داشته بود. حال آنکه شکست قیام پر شکوه بهمن 1357 و پیروزی "انقلاب" نیکاراگوئه(در همان اوان فوریه 1979/ بهمن 57) و به پیوست آن نابودی 'دستاوردهای' بلاانقطاع دولت 'ساندانیستا' با تهاجم وحشیانه امپریالیستی به سرکردگی ریگان و با حمایتشان از 'کنترا'...مرا بفکر فرو برد و پس از چند سال کلنجار رفتن با گذشته مبارزاتی , به لزوم بازنگری اندیشه های "علمی" مارکس و ضعف فلسفی آن نائل گرداند. به زبانی دیگر باز خوانی آثار مارکس و خواندن بحث هائی که در آندوران از یکطرف ,برای مارکسیستها,تابو مینمود(منظور جدلهای مارکس و باکونین در انترناسیونال اول و ...) و در هم کوبیدن "هاله مقدس" لنین از طرف دیگر و نهایتا ریشه یابی کجروی اولیه جنبش ضد سرمایه داری,مرا 4 سالی بخود مشغول گرداند و سرانجام به آنارشیسم رساند . کوتاه سخن : با عشق به آزادی و رهائی بشریت از قید سرمایه ,دولت و دین و برقراری آنارشی به پیش .
(2) Francois Babeuf :' Conspiracion de los iguales' / ' Conspiration d'egal
(3) Abimael (Gonzaloمعروف به گونزالو) Guzmanاین جریان ,که در سال 1980 مبارزه مسلحانه را در یکی از عقب نگاه داشته ترین استانهای کوهستانی آند بنام ' آیاکوچو' آغاز کرد ,خود را پیرو"مارکسیسم, لنینیسم, مائوئیسم و اندیشه گونزالو" می نامد!! در سال 1992 ,پس از دستگیری اکثریت کادرمرکزی,و در پی تائید 'شکست مبارزه مسلحانه' وبا امضای 'سازش' رهبر 'کاریزماتیکشان' با دولت فوجی موری ,رئیس جمهور وقت ,این جریان منحط به دو شاخه تقسیم گردید. شاخه اصلی, کماکان, توسط رهبر زندانی شده, به تبلیغ "صلح"مهر تائید زده و با فورموله گرداندنش راه مسالمت آمیز را پیشه گردانید. شاخه کوچکتر, با "خائن" خواندن "رهبر عزیز شان" , به ادامه مبارزه مسلحانه بسنده کرده اند. چند سال بعد , با دستگیری"رهبر" جایگزین شده دیگرشان (فه لی سیانو*), شاخه دوم هر چه بیشتر ایزوله گردیده و در منطقه ای (جنگلی) مرکزی به زندگی انگلی اشان ادامه میدهند. ناگفته نماند که هواداران گروه اول در خارج زندان , برهبری ' مانوئل فه خه ردو کراو رو' + یکی از دو وکیل کار کشته کادر رهبری , در چند سال اخیر به تاسیس ' سازمانی مدنی' بنام "جنبش برای عفو و حقوق ابتدائی" ('موادف'*+) اقدام نموده و با فعالیت گسترده محلی و جهانی(در پوشش جنبش مائویستی ) دست به کمپین "آزادی بی قید و شرط " برای رهبرانشان زده اند .اینان, تحت پوشش "آشتی ملی" , با بیشرمی هر چه تمامتر خواهان تعمیم "بخشش" برای فوجی موری و 'مونته سینو' ,مشاور- مامور سیا -کریه (که هر دو بخاطر نقض حقوق بشر-در پی کشتار جمعی از دانشجویان و دیگر افراد بیگناه به حکم 25 ساله در زندان محکوم شده اند) نیز میباشند!! طبیعتا این اقدام بدرستی خشم خانواده های داغدار جنگ داخلی ,(گرد هم آمده در سازمان دفاع از حقوقشان -که چه از طر ف سه رژیم بلا اونده,گارسیا و فوجی موری و چه از طرف گروه چریکی فوق الذکر ترور گردیده اند) ,را بر انگیخته و آنان را مجددا به صحنه فعالیت علیه هر گونه پایمال شدن حقوقشان و"آزادی" این جانیان از زندان واداشته است . ناگفته پیداست که ضرر اندیشه مهلک و عقب افتاده گوزمن بر بدنه جنبش رهائیبخش و آزادیخواهانه(بخوان آنارشیستی) در پرو کم نبوده و دودش بر چشم بسیاری از جوانان بیکار که در حاشیه شهر لیما و یا شهرستانهای دور افتاده زندگی میکنند میرود .
(*)Feliciano (+)Manuel Fajardo Cravero
(*+)Movadef :Movimiento Para Amnestia y Derechos Fundamentales
(4)Autoemancipacion/Auto Emacipation
(5)Raya Donafscayaپیروان این تفکر_ که جریان کوچکی را شامل میشوند - شامل چند ایرانی درشیکاگو/ ایلینویز- آمریکا نیز میشود. ماهنامه شان که بصورت روزنامه مانند بزبان انگلیسی در می آید نامش هست :
News & Letter
(6)Charles Fourier:Falansterios=کومونیته/ جامعه همزیگان سوسیالیستی
(7)Saint Simon
(2) Francois Babeuf :' Conspiracion de los iguales' / ' Conspiration d'egal
(3) Abimael (Gonzaloمعروف به گونزالو) Guzmanاین جریان ,که در سال 1980 مبارزه مسلحانه را در یکی از عقب نگاه داشته ترین استانهای کوهستانی آند بنام ' آیاکوچو' آغاز کرد ,خود را پیرو"مارکسیسم, لنینیسم, مائوئیسم و اندیشه گونزالو" می نامد!! در سال 1992 ,پس از دستگیری اکثریت کادرمرکزی,و در پی تائید 'شکست مبارزه مسلحانه' وبا امضای 'سازش' رهبر 'کاریزماتیکشان' با دولت فوجی موری ,رئیس جمهور وقت ,این جریان منحط به دو شاخه تقسیم گردید. شاخه اصلی, کماکان, توسط رهبر زندانی شده, به تبلیغ "صلح"مهر تائید زده و با فورموله گرداندنش راه مسالمت آمیز را پیشه گردانید. شاخه کوچکتر, با "خائن" خواندن "رهبر عزیز شان" , به ادامه مبارزه مسلحانه بسنده کرده اند. چند سال بعد , با دستگیری"رهبر" جایگزین شده دیگرشان (فه لی سیانو*), شاخه دوم هر چه بیشتر ایزوله گردیده و در منطقه ای (جنگلی) مرکزی به زندگی انگلی اشان ادامه میدهند. ناگفته نماند که هواداران گروه اول در خارج زندان , برهبری ' مانوئل فه خه ردو کراو رو' + یکی از دو وکیل کار کشته کادر رهبری , در چند سال اخیر به تاسیس ' سازمانی مدنی' بنام "جنبش برای عفو و حقوق ابتدائی" ('موادف'*+) اقدام نموده و با فعالیت گسترده محلی و جهانی(در پوشش جنبش مائویستی ) دست به کمپین "آزادی بی قید و شرط " برای رهبرانشان زده اند .اینان, تحت پوشش "آشتی ملی" , با بیشرمی هر چه تمامتر خواهان تعمیم "بخشش" برای فوجی موری و 'مونته سینو' ,مشاور- مامور سیا -کریه (که هر دو بخاطر نقض حقوق بشر-در پی کشتار جمعی از دانشجویان و دیگر افراد بیگناه به حکم 25 ساله در زندان محکوم شده اند) نیز میباشند!! طبیعتا این اقدام بدرستی خشم خانواده های داغدار جنگ داخلی ,(گرد هم آمده در سازمان دفاع از حقوقشان -که چه از طر ف سه رژیم بلا اونده,گارسیا و فوجی موری و چه از طرف گروه چریکی فوق الذکر ترور گردیده اند) ,را بر انگیخته و آنان را مجددا به صحنه فعالیت علیه هر گونه پایمال شدن حقوقشان و"آزادی" این جانیان از زندان واداشته است . ناگفته پیداست که ضرر اندیشه مهلک و عقب افتاده گوزمن بر بدنه جنبش رهائیبخش و آزادیخواهانه(بخوان آنارشیستی) در پرو کم نبوده و دودش بر چشم بسیاری از جوانان بیکار که در حاشیه شهر لیما و یا شهرستانهای دور افتاده زندگی میکنند میرود .
(*)Feliciano (+)Manuel Fajardo Cravero
(*+)Movadef :Movimiento Para Amnestia y Derechos Fundamentales
(4)Autoemancipacion/Auto Emacipation
(5)Raya Donafscayaپیروان این تفکر_ که جریان کوچکی را شامل میشوند - شامل چند ایرانی درشیکاگو/ ایلینویز- آمریکا نیز میشود. ماهنامه شان که بصورت روزنامه مانند بزبان انگلیسی در می آید نامش هست :
News & Letter
(6)Charles Fourier:Falansterios=کومونیته/ جامعه همزیگان سوسیالیستی
(7)Saint Simon
No comments:
Post a Comment