Friday, November 1, 2013

مردم ایران زامبی شده‌اند



 
مردم ایران زامبی شده‌اند
 نوشته ای از فرورتيش رضوانيه

فرورتیش رضوانیه نویسنده متون طنز و سیاسی طنز در
روزنامه همشهری بود که دیگه مدتیه در روزنامه همشهری نیست
*****************
ممنون از دوست عزیزم دکتر آزاده وارسته برای ارسال این متن به نه سخد.
در زیر توجه خوانندگان را نیز به نظر انتقادی خویش  به این متن هچل هفت معطوف میدارم .
پیمان پایدار
یک چراغ جادو را مقابل مردم دنیا بگیرید و به آنها بگویید که غول داخل آن یک آرزویشان را برآورده می‌کند. هر فردی از هر کشوری آرزوی متفاوت خواهد داشت. یکی بوگاتی می‌خواهد و دیگری کشتی تفریحی دوست دارد، یکی می‌گوید هواپیمای شخصی و یکی کاخی بزرگ را طلب می‌کند و یکی هم می‌خواهد صاحب یک سایت مانند فیس‌بوک باشد و شاید کسی هم می‌خواهد نخستین فضانوردی باشد که قدم روی مریخ گذاشته است.

حالا همان چراغ جادو را مقابل مردم ایران بگیر. نفر نخست پول زیاد می‌خواهد، آن یکی پول فراوان می‌خواهد، یکی دیگر پول هنگفت می‌خواهد، آن یکی 3000 میلیارد طلب می‌کند و یکی دیگر می‌گوید می‌خواهد بین فامیل پولدارترین باشد و هرگز ثروت کسی از او بالاتر نرود.

بیشتر مردم ایران، آرزویی ندارند. آنها می‌خواهند هر مشکلی را با پول حل کنند و هر چیزی را با سرمایه‌گذاری مستقیم مالی به دست بیاورند. آنها حتی اگر سلامتی یکی از اعضای خانواده‌شان را می‌خواهند، با خدا و بزرگان معامله مالی می‌کنند: «اگر شفا پیدا کند، 500 تومن می‌گذارم کنار…». تعریف خیلی از آنها از «نذر کردن»، ارائه پیشنهاد مالی به آسمان است. کسی نذر نمی‌کند که اگر مشکلش حل شد، بعد از آن تا جایی که می‌تواند دروغ‌گویی یا غیبت کردن را کنار بگذارد. آنها برای ادای نذر خود گوسفند می‌کشند و گوشت آن را میان چند خانواده پولدارتر از خودشان تقسیم می‌کنند و کله‌پاچه‌اش را هم صبح نخستین روز تعطیل با خوشحالی و سنگک تازه میل می‌کنند.

اگر می‌خواهند بقیه دوست‌شان داشته باشند، خودشان را پولدار جلوه می‌دهند و اتومبیل‌های مدل بالا سوار می‌شوند تا دیگران عاشق‌شان شوند. آنها می‌دانند اگر دوست و فامیل احساس کنند که وضع‌شان مناسب نیست، طردشان می‌کنند؛ پس وانمود می‌کنند که دغدغه مالی ندارند. وقتی توی میهمانی می‌نشینند، درباره قیمت جدید خودروها می‌پرسند و می‌گویند که قصد دارند یکی بخرند، اما این در حالی است که هرگز پولی برای این کار ندارند. آنها چنان در پی چشم‌وهم‌چشمی هستند که یک کارگر ساده کارخانه خانه پدری خود را می‌فروشد و به اجاره‌نشینی روی می‌آورد تا همسرش بتواند به فامیل خود بگوید که سانتافه سوار می‌شوند.

بیشتر مردم ایران تاجران خانگی هستند. آنها طلای اندوخته دارند، دلار و یورو خریده‌اند یا در پی افزایش سود حساب بانکی خود هستند، پس هر روز در سه نوبت صبح، ظهر و عصر، قیمت ارز و سکه را پیگیری می‌کنند و با شنیدن آن سوت می‌کشند و نچ‌نچ می‌کنند، چون نگران سرمایه خود هستند.

مردم ایران آرامش ندارند. آنها به این اعتقاد ندارند که هر کسی باید هماهنگ با درآمد خود زندگی کند. آنها ابتدا یخچال سایدبای ساید را نمادی از ثروت می‌دانستند و سپس به تلویزیون‌های تخت روی آوردند.

بسیاری از مردم ایران ماهانه قسط خانه و اتومبیل و وسایل الکترونیکی را می‌پردازند که به آن نیازی ندارند. آنها پارکینگ ندارند، اما اتومبیل گران‌قیمت می‌خرند و نیمه‌شب با شنیدن صدای آژیر دزدگیر از خواب می‌پرند و با عجله خودشان را به پشت پنجره می‌رسانند و پایین را نگاه می‌کنند.

مردم ایران، ثروتمندترین ملت جهان هستند، اما همیشه ناله می‌کنند که پول ندارند. آن‌ها خودروهای مدرن را به دو برابر قیمت آن در جهان می‌خرند و جدیدترین گوشی‌های موبایل و تبلت‌ها را به دست می‌گیرند. در عسلویه، گوشی‌های کارگران از موبایل مهندسان جدیدتر و گران‌تر است.

مردم ایران مانند زامبی‌ها زندگی می‌کنند. زامبی، انسانی است که هدف و آرزو ندارد و فقط صبح را به شب می‌رساند و شب خود را به صبح روز بعد پیوند می‌زند. زامبی، معنای عشق و دوست داشتن را نمی‌فهمد. همان زامبی‌ها پشت میز می‌نشینند تا برای دیگران تصمیم بگیرند.

چیزی که مردم ایران آن را «زندگی» معنی کرده‌اند، زندگی نیست. آنها یکدیگر را دوست ندارد. بیشتر آنها زامبی هستند. زامبی‌ها، پول‌پرست‌هایی هستند که روی هر چیزی قیمت می‌گذارند و زندگی را فقط از زیر گلو تا سر زانوهایشان می‌بینند.

فقط زامبی‌ها هستند که در استادیوم و پارک به تماشای اعدام می‌نشینند. زامبی‌ها هستند که وقتی پشت فرمان اتومبیل می‌نشینند وحشی می‌شوند و با خوی حیوانی خود رانندگی می‌کنند. تنها زامبی‌ها هستند که کارخانه تاسیس می‌کنند و آب کاه را داخل شیشه می‌ریزند و به جای آبلیمو روانه بازار می‌کنند. زامبی‌ها هستند که پراید را تولید می‌کنند و می‌خرند و سوار می‌شوند و خودشان و دیگران را می‌کشند. زامبی‌ها، کودکان را نمی‌بینند و نمی‌خواهند به این اهمیت بدهند که فکر و شعور و استعداد فرزندان‌شان چطور رشد خواهد کرد.

بعد از 14 سال خبرنگاری، از کشتن بزرگسالان زامبی خسته شده‌ام. می‌خواهم تلاش کنم تا کودکان امروز، زامبی‌های آینده نباشند. به همین دلیل شغلم را تغییر می‌دهم تا بتوانم با تمام توان و انرژی که دارم، برای بچه‌ها وقت بگذارم. تمام تجربیاتی که در این سال‌ها کسب کردم را در این راه به کار می‌گیرم تا کودکان زامبی نشوند.

می‌دانم که زامبی‌ها مقابل من ایستادگی خواهند کرد، اما شات‌گان برای همین مواقع ساخته شده است.

فرورتيش رضوانيه

پی نوشت :
زامبی یا مرده متحرک به جسدهای متحرکی گفته می‌شود که روح ندارند. مرده‌های متحرک امروزه در فیلم‌های ترسناک غربی زیاد دیده می‌شوند.

******************************

جناب فرورتیش رضوانیه به نظر من یکی از کودن ترین روزنامه نگارانی میباشد که در جهان وجود دارد.(1) الفبای روزنامه نگاری حکم میکند که جامعه طبقاتی را یکدست نه انگاشته و در آن از فقیر گرفته تا طبقه متوسط و ثروتمند اثری وجود داشته باشد. برای ایشان همه هفتاد و اندی میلیون نفر شهروند در ایران جزو طبقه متوسط (تازه متوسط رو به بالا) به حساب می آیند!!(2) و بعد احکامی کلی, بی معنی و غیر علمی صادر میکند که کفر هر کسی که یه جو علم و دانش داشته باشد رو در می آورد.
مثلا, (الف): اینکه تمامی مردم را مذهبی و خرافاتی و "نذر کن" و با "خدا معامله کن"....قلمداد کردن هم از اون حرفاست. البته در اینکه مذهب کثیف اسلام و قربانی کردن گوسفند بی زبون(به مناسبتهای گوناگون) و نذر کردن گوشت آن در ایران ریشه داشته و با آمدن سرمایه داری ملائی رواج بیشتری یافته را کسی منکر نمیتواند بشود.ولی آنرا مختص طبقه مرفه دانستن و گفتن اینکه اینان (که از نظر ایشون شامل 70 میلیون جمعیت ایران میشود!!) گوشت آنرا  بین " چند خانواده پولدارتر از خودشان تقسیم میکنند" هم از اون خزعبلات بی ربط نویسنده میباشد.(ب): در کشوری که حداقل بیش ازپنجاه در صد از جمعیتش (و شاید بیشتر) سئو تغذیه دارند ,و اگر این افراد مریض شوند(که میشوند) پول  دوا و درمان ندارند که باهاش سودا کنند را انکار کردن و چشم بصیرت نداشتن فقط از مخیله ایشون تراوش میکنه وبس. (ج):تازه "بیشتر مردم ایران را تاجران خانگی" خواندن که "طلا و دلار و یورو خریده اند" نیز جزو احکام آدم بیسواد و نادانی هست که خودش رو حتمن  "محقق" هم میخونه !!(د) اینگار فقط مردم ایران هستند که "آرامش ندارند" و با فرهنگ تا به مغز استخوان مصرفی جهان سرمایه داری  دست و پنجه نرم میکنند.مگر تو اروپا و آمریکا "زامبی" ها شب تا صبح پشت در مغازه های زنجیره ای چادر نمیزنند که آخرین دستاوردهای تکنولوژیک رو بخرند و بهم فخر بفروشند!؟ (ر) یا اینگار فقط مردم ایران هستند که "یکدیگر را دوست ندارند" و  در "استادیوم و پارک به تماشای اعدام می نشینند". اصلا به مخیله ایشون خطور نکرده که که در 42 ایالت در آمریکا حکم اعدام وجود داره و خانواده های مقتول در اتاق مجاور و پشت شیشه هائی که میتوانند ببینند که چگونه حکم تزریق سم به بدن قاتل جانش را میگیرد را ثانیه شماری میکنند!؟از چین و ....فاکتور میگیرم در اینجا. (ز) یا اینکه فقط در ایرانه که "پشت فرمون اتومبیل وحشی وار و با خوی حیوانی رانندگی میکنند".زهی کوته فکری و فقط دو وجب جلوی دماغ رو دیدن!! (س) آیا این فقط "مردم ایران"(تازه نمیگه سرمایه داران قالتاق و جمع میبنده) هستند که اجناس قلابی "روانه بازار میکنند" !؟ پس در چین و پرو و بولیوی و فیلیپین و اندونزی  و دیگر کشورهای آفریقائی و ...چی آیا همه درست کار و با انصاف و عاشقان "کودکان" اند!؟

***************************************

خیر جناب!! خصلتهای (فرهنگ بازار و تولیدات بنجل جامعه مصرفی توام با بیکاری مزمن و دزدی و جنایت و از خود بیگانگی و استرس و ....)جامعه مدرن سرمایه داری را عمومیت بخشیدن و به اکثریت جامعه ایران نسبت دادن و جهانی ندیدن این سیستم "زامبی" صفت  همانا و چرندیاتی اینچنینی بلغور کردن همان.این گونه احکام عام صادر کردن بدرد اون قشراز طبقه خرده بورژوائی میخوره که نه تنها توان فکری تحقیق جامعه شناسانه رو نداره بلکه علاقه اش نیز در حیطه مطالعاتی مجله های زرد گیشه های خیابونهای تهران و لیما و نایروبی و حتی بوستون و فرانکفورت و لندن  و...فراتر نمیره.

پیمان پایدار

No comments:

Post a Comment