Saturday, January 30, 2016


وصیتنامه* / جورج هالداس**
ترجمه از : بتول عزیزپور
1
بامدادان بی رنگ را به فرزندانم وا می گذارم

نان بی رونق و خیابان ها را،
جایی که چند پاره می شدم
چشمه ها و آبنماها را
که شب هایم را زمزمه می کردند
واگن های خالی
نارون های گردن زده شده
کـــُــنج و کـِنارهای متروک و گمنام
رؤیای ِ سعادتی همیشه در هم شکسته
ریل ها با زنگ خوردگی سال ها را
برای آنان به ارث می گذارم
چنان که قطارهای بی سرنشین
و ایستگاه های فراموش شده را
پس از این همه
شادی را برای فرزندانم به امانت می گذارم
و منزلگاهی با چهره ای دیگر
مانند کسی که گمان می کرد همه چیز را دوست می دارد
برای فرزندانم "خود باوری" را به ارث می گذارم
...
و ضرورت ِ وظیفهء پایداری را. ***
* از دفتر " زخم آغازین " La blessure essentielle ، چاپ اول/ Éditions l’Âge d’Homme / 1990 .
**جورج هالداس شاعر و نویسندهء معترض سویسی- یونانی متولد 1917 ژنو/ درگذشت سال 2010 لوزان سوئیس.
از این شاعر و نویسنده 14 دفتر شعر و ده ها اثر به نثر به زبان فرانسه بر جای مانده است. جورج هالداس از دوستداران آثار هومر، شاعر یونانی، سروانتس، دیکنز، ویلیام فاکنر و نویسندگان سده نوزده روسیه تزاری بود.
*** در سطری از این شعر برای یک واژه، از معادل ِ "مفهومی" در فارسی استفاده کردم

No comments:

Post a Comment