اینک ادامه کتاب رفیق عزیزم ,جیمز هرود
James Herod
قسمت سیزدهم: فصل دهم
گفتگویی بیشتر در مورد موضوعات مربوط به استراتژی پیشنهادی
(3)چه کاری انجمن های اهل خانه میتوانند انجام دهند؟
در اینجا اهداف خیلی محدود میباشد .اول از همه ما میخواهیم سعی کنیم که هزینه اماکن مسکونی را کمتر کنیم و دوما چگونه زندگی کردن به شیوه تعاونی و اجتماعی را در گروههای گسترده فرا گیریم . ما میبایستی به خاطر داشته باشیم که چگونه ما را سر کیسه میکنند .اول از همه سرمایه داران , به عنوان رفاه بخشی از ثروتی را که ما تولید میکنیم به عنوان حقوق پرداخت نشده به تصاحب خود در می آورند .(ارزش اضافی -م). بعد, سرمایه داران , به عنوان بوروکرات های حکومتی, بخش بزرگی از ثروتمان را تحت عنوان مالیات غصب میکنند . در مرحله بعد سرمایه داران, به عنوان صاحبان خانه, بخشی دیگر را به عنوان اجاره خانه میگیرند, دست آخر, سرمایه داران به عنوان بازرگانان, از ورای کنترل انحصاری, تازه بخش دیگری را با قیمت های گزاف بالا میکشند . بعد از این حملات وحشیانه مقدار کمی برای هر کس میماند .
پس انجمن های اهل خانه بخش حیاتی از جنگ ما برای نابودی سرمایه داری است . به دست گرفتن کنترل اماکن مسکونی به اندازه کنترل کارخانه های مرکزی نمی باشد, اما کماکان مهم و حیاتی است . ما میبایستی در جهت روزی حرکت کنیم که توان به دست گرفتن این اماکن مسکونی را داشته باشیم .
بگذارید تا آن جائی که به شرایط زیستی-اقامتی بر میگردد مروری به کاری که به سرمان آورده اند بیاندازیم . آنها زمین انبوه و محصور اقامتی دهقانی مان را در دهات و شهرهای قرون وسطی ای نابود کردند .آنها در عوض ما را مجبور به زندگی در خانه های تک خانواده ای و یا آپارتمان کردند . بعد درون هر کدام از این اقامتگاه های کوچک خانوادگی و یا فردی آنها یک بلند گو کارگزاری کردند تا بلکه کمپانی ها و دولت بتوانند مستقیما با ما صحبت کنند .(اما ما نمی توانیم با آنها حرف بزنیم) . در طول قرنها قدمهای بیشتری برداشته شده تا به فراتر ضمانت شود که ما با همسایگانمان ارتباطی نداشته باشیم .(در حقیقت کل فرهنگ بورژوازی در این جهت کار میکند).بطور مثال, در شهرهای کوچک قرن نوزدهم در آمریکا جلوی اقامت گاههای کوچک خانوادگی ایوانی بود, حیاتی و پیاده رویی . در خانه های حومه قرن بیستم همه اینها ناپدید شده اند .هیچکس در حوالی کوچه هایشان قدم نمیزند و یا به همسایه ای سر بزند که در ایوانشان نشسته باشد . این اقامتگاههای تکی, علاوه بر نابودی ارتباط و گرد همایی نفع دیگری برای سرمایه داران بهمراه دارد و آن اینست که هر کدام از آنها باید خانه هایشان را با کالا پرکنند . فروش میلیون ها دستگاه برشته گر(توستر), میلیونها یخچال, ماشین رختشوئی, گاز, دستگاه مخلوط کن, پنکه, تخت, لامپ ,میز و صد البته رادیو و تلویزیون و حالا دستگاه سی دی, ویدئو و کامپیوتر . اهل خانه اتمیزه شده برای آنها خیلی منفعت داشته . انجمنهای اهل خانه ما تهدید مستقیمی است برای این ویژگی کلیت سرمایه داری .
(4)چگونه می توانیم چاره سازی وجود عدم توازن ثروت در بین مناطق مختلف گردیم ؟
کارکرد طبیعی سرمایه داری در طی پانصد سال گذشته موجب ایجاد مناطق فقیر و مناطق ثروتمند گردیده ,بخصوص در سطح جهانی بین کشورهای ثروتمند شمالی و فقیر جنوبی, اما به همچنین درون کشورها ,بطور مثال بین شمال و جنوب ایتالیا . طرح و پیش نویس انجمن دموکراتیک مستقل محله ای من برای پاسخ ندادن به چاره سازی این عدم توازن مورد انتقاد قرار گرفته است .هر محله میبایستی از همانجائی که هست شروع کند, اول با متوقف کردن استخراج مداوم ثروت, و دوما با سعی کردن در باز ستادن بخشی از ثروت استخراج شده .منتقدین من خواهان پخش مجدد ثروت بگونه سریع و موثر(با زور) از مناطق ثروتمند به فقیر میباشد . این فرض را بر موفقیت سوسیال دموکراسی و یا لنینیسم, بدیگر سخن, یک حکومت قوی مرکزی در دست رادیکالها با خروج سرمایه داران از صحنه قرار میدهد .این تا کنون اتفاق نیفتاده است . و دلیلی هم وجود ندارد که معتقد باشیم هرگز رخ بدهد .پس این امیدی که آنها به چاره سازی عدم توازن بگونه شدید و با زور دارند غیر واقعی است .حال آنکه انجمن توده ای آزاد بدون شک میتواند قدم های محکمی برای هم طراز کردن بردارد . و اعضای فقیر خود را به سطح بالا بکشد .
(5)منطقه گرایی(الف) در مقابل( رستگار باوری) جهان گرایی
چند سال پیش من این پیش نویس را در سر کلاس دوستی در دانشگاه ماساچوست( بوستون) ارائه دادم. دانشجویان سیاه پوست حاضر بلافاصله با ایده کنترل کومونیته مخالفت کردند,حرفشان این بود که نمیخواستند زیر چرخ اکثریت متعصب و نژاد پرست در شهر کوچکی باشند . من حدس میزنم که آنها در ذهنشان نقشی که حکومت فدرال در پیاده کردن حقوق مدنی در جنوب ایفا کرد, بوده است .(منظور در اواخر دهه سالهای شصت قرن بیستم که سفید پوستان حاضر نبودند بچه هایشان با سیاه پوستان در یک کلاس باشند و بالنتیجه حکومت فدرال ایالت ها را مجبور کرد که بچه های سیاه پوست را اجبارا با حمل و نقل عمومی به مناطق سفید پوست ها ببرند-مترجم). اما فقط یک دقیقه فکر کنید. حکومتهای مرکزی همچنین کمتر از حکومتهای محلی نژاد پرست نخواهند بود .در حقیقت این دانشجویان در مورد مقدار حفاظتی که از حکومت دریافت کردند, به شکل فجیعی کژداوری میکردند . بیشتر از هر چیز حکومت های سرمایه دار خالقان اصلی و پاسداران نژاد پرستی هستند .
اما در اینجا مسئله بزرگتری خوابیده . چه حقی نخبگان ملی دارند که ارزش و عقایدشان را بر کومونیته محلی تحمیل کنند؟ چه حقی مردم غیر مذهبی دارند که عقایدشان را بر مردم مذهبی تحمیل کنند ؟چه حقی مسیحیان بنیادگرا دارند که عقایدشان را بر دیگران تحمیل کنند؟ چه حقی ساندنیست ها (حکومت سالهای دهه 80 قرن پیش در نیکاراگوئه) دارند که فرهنگشان را به سرخپوستان میسکیتوس (ب) تحمیل کنند ؟ مطرح کردن این سئوالها به معنی دادن جوابشان نیز میباشد . هیچکس حق ندارد که شیوه زندگی خود را بر دیگری تحمیل کند, آزادی به معنی حق زندگی کردن, عمل کردن ,حرف زدن, اعتقاد داشتن, و گرد همایی کردن ما میباشد . این بحث بین منطقی گرایی و جهانی شهری, یا جهانی گرایی در مقابل خصوصیت گرایی(ج), نادرست میباشد . صعود کردنش (مطرح شدنش) فقط به خاطر این است که ما حداقل برای چهارهزار سال در جوامع هرمی (هیرارشیک)از بالا به پائین , که طبقات حاکم معمولا وانمود کرده اند که برای همه حرف میزنند, زندگی کرده ایم . طبقه بورژوازی بالاخص اصرار داشته که دیدگاهش جهانی است, زمان نمیشناسد و برای همه صادق هست . اگر, به جای جوامع طبقاتی در تمام این مدت ما در جهانی ساخته شده از کومونیته های انجمن دموکراتیک مستقل می زیستیم, مسئله ای که به آن نام جهانی داده میشود وجود نمی داشت . فقط آن ارزش ها و عقایدی وجود میداشت که توسط کومونیته هایی کوچک و بزرگی از آن پیروی میشد. نمی بایستی بگذاریم بحث های انتزاعی ای شبیه به این ما را از در آوردن دل و روده سرمایه داری و آزاد گشتن باز دارد .ما قادر خواهیم بود که مسئله اخلاقی فیمابین و روابطمان را تک به تک همین که به آن رسیدیم حل کنیم .
ادامه دارد...... پیمان پایدار
*************************************
(الف)Provincialism verses Universalism / (ب) Miskitus / (ج) Particularism
بگذارید تا آن جائی که به شرایط زیستی-اقامتی بر میگردد مروری به کاری که به سرمان آورده اند بیاندازیم . آنها زمین انبوه و محصور اقامتی دهقانی مان را در دهات و شهرهای قرون وسطی ای نابود کردند .آنها در عوض ما را مجبور به زندگی در خانه های تک خانواده ای و یا آپارتمان کردند . بعد درون هر کدام از این اقامتگاه های کوچک خانوادگی و یا فردی آنها یک بلند گو کارگزاری کردند تا بلکه کمپانی ها و دولت بتوانند مستقیما با ما صحبت کنند .(اما ما نمی توانیم با آنها حرف بزنیم) . در طول قرنها قدمهای بیشتری برداشته شده تا به فراتر ضمانت شود که ما با همسایگانمان ارتباطی نداشته باشیم .(در حقیقت کل فرهنگ بورژوازی در این جهت کار میکند).بطور مثال, در شهرهای کوچک قرن نوزدهم در آمریکا جلوی اقامت گاههای کوچک خانوادگی ایوانی بود, حیاتی و پیاده رویی . در خانه های حومه قرن بیستم همه اینها ناپدید شده اند .هیچکس در حوالی کوچه هایشان قدم نمیزند و یا به همسایه ای سر بزند که در ایوانشان نشسته باشد . این اقامتگاههای تکی, علاوه بر نابودی ارتباط و گرد همایی نفع دیگری برای سرمایه داران بهمراه دارد و آن اینست که هر کدام از آنها باید خانه هایشان را با کالا پرکنند . فروش میلیون ها دستگاه برشته گر(توستر), میلیونها یخچال, ماشین رختشوئی, گاز, دستگاه مخلوط کن, پنکه, تخت, لامپ ,میز و صد البته رادیو و تلویزیون و حالا دستگاه سی دی, ویدئو و کامپیوتر . اهل خانه اتمیزه شده برای آنها خیلی منفعت داشته . انجمنهای اهل خانه ما تهدید مستقیمی است برای این ویژگی کلیت سرمایه داری .
(4)چگونه می توانیم چاره سازی وجود عدم توازن ثروت در بین مناطق مختلف گردیم ؟
کارکرد طبیعی سرمایه داری در طی پانصد سال گذشته موجب ایجاد مناطق فقیر و مناطق ثروتمند گردیده ,بخصوص در سطح جهانی بین کشورهای ثروتمند شمالی و فقیر جنوبی, اما به همچنین درون کشورها ,بطور مثال بین شمال و جنوب ایتالیا . طرح و پیش نویس انجمن دموکراتیک مستقل محله ای من برای پاسخ ندادن به چاره سازی این عدم توازن مورد انتقاد قرار گرفته است .هر محله میبایستی از همانجائی که هست شروع کند, اول با متوقف کردن استخراج مداوم ثروت, و دوما با سعی کردن در باز ستادن بخشی از ثروت استخراج شده .منتقدین من خواهان پخش مجدد ثروت بگونه سریع و موثر(با زور) از مناطق ثروتمند به فقیر میباشد . این فرض را بر موفقیت سوسیال دموکراسی و یا لنینیسم, بدیگر سخن, یک حکومت قوی مرکزی در دست رادیکالها با خروج سرمایه داران از صحنه قرار میدهد .این تا کنون اتفاق نیفتاده است . و دلیلی هم وجود ندارد که معتقد باشیم هرگز رخ بدهد .پس این امیدی که آنها به چاره سازی عدم توازن بگونه شدید و با زور دارند غیر واقعی است .حال آنکه انجمن توده ای آزاد بدون شک میتواند قدم های محکمی برای هم طراز کردن بردارد . و اعضای فقیر خود را به سطح بالا بکشد .
(5)منطقه گرایی(الف) در مقابل( رستگار باوری) جهان گرایی
چند سال پیش من این پیش نویس را در سر کلاس دوستی در دانشگاه ماساچوست( بوستون) ارائه دادم. دانشجویان سیاه پوست حاضر بلافاصله با ایده کنترل کومونیته مخالفت کردند,حرفشان این بود که نمیخواستند زیر چرخ اکثریت متعصب و نژاد پرست در شهر کوچکی باشند . من حدس میزنم که آنها در ذهنشان نقشی که حکومت فدرال در پیاده کردن حقوق مدنی در جنوب ایفا کرد, بوده است .(منظور در اواخر دهه سالهای شصت قرن بیستم که سفید پوستان حاضر نبودند بچه هایشان با سیاه پوستان در یک کلاس باشند و بالنتیجه حکومت فدرال ایالت ها را مجبور کرد که بچه های سیاه پوست را اجبارا با حمل و نقل عمومی به مناطق سفید پوست ها ببرند-مترجم). اما فقط یک دقیقه فکر کنید. حکومتهای مرکزی همچنین کمتر از حکومتهای محلی نژاد پرست نخواهند بود .در حقیقت این دانشجویان در مورد مقدار حفاظتی که از حکومت دریافت کردند, به شکل فجیعی کژداوری میکردند . بیشتر از هر چیز حکومت های سرمایه دار خالقان اصلی و پاسداران نژاد پرستی هستند .
اما در اینجا مسئله بزرگتری خوابیده . چه حقی نخبگان ملی دارند که ارزش و عقایدشان را بر کومونیته محلی تحمیل کنند؟ چه حقی مردم غیر مذهبی دارند که عقایدشان را بر مردم مذهبی تحمیل کنند ؟چه حقی مسیحیان بنیادگرا دارند که عقایدشان را بر دیگران تحمیل کنند؟ چه حقی ساندنیست ها (حکومت سالهای دهه 80 قرن پیش در نیکاراگوئه) دارند که فرهنگشان را به سرخپوستان میسکیتوس (ب) تحمیل کنند ؟ مطرح کردن این سئوالها به معنی دادن جوابشان نیز میباشد . هیچکس حق ندارد که شیوه زندگی خود را بر دیگری تحمیل کند, آزادی به معنی حق زندگی کردن, عمل کردن ,حرف زدن, اعتقاد داشتن, و گرد همایی کردن ما میباشد . این بحث بین منطقی گرایی و جهانی شهری, یا جهانی گرایی در مقابل خصوصیت گرایی(ج), نادرست میباشد . صعود کردنش (مطرح شدنش) فقط به خاطر این است که ما حداقل برای چهارهزار سال در جوامع هرمی (هیرارشیک)از بالا به پائین , که طبقات حاکم معمولا وانمود کرده اند که برای همه حرف میزنند, زندگی کرده ایم . طبقه بورژوازی بالاخص اصرار داشته که دیدگاهش جهانی است, زمان نمیشناسد و برای همه صادق هست . اگر, به جای جوامع طبقاتی در تمام این مدت ما در جهانی ساخته شده از کومونیته های انجمن دموکراتیک مستقل می زیستیم, مسئله ای که به آن نام جهانی داده میشود وجود نمی داشت . فقط آن ارزش ها و عقایدی وجود میداشت که توسط کومونیته هایی کوچک و بزرگی از آن پیروی میشد. نمی بایستی بگذاریم بحث های انتزاعی ای شبیه به این ما را از در آوردن دل و روده سرمایه داری و آزاد گشتن باز دارد .ما قادر خواهیم بود که مسئله اخلاقی فیمابین و روابطمان را تک به تک همین که به آن رسیدیم حل کنیم .
ادامه دارد...... پیمان پایدار
*************************************
(الف)Provincialism verses Universalism / (ب) Miskitus / (ج) Particularism
No comments:
Post a Comment