بهار را باور کن
بهار را باور کن دختر دلتنگ
و شادی را
و مهربانی را.
می دانم
می دانم
اکنون
در دشت های سوخته ایران
تنها گل بهار
آلاله است و شقایق
- پریش و پرپر در باد
و ابرهای بهاری
چشمان اشکبار دختر غمگین.
اما بهار را باور کن دختر عاشق
و خشم را
و انفجار تندر را.
فردا، رگبار
- رگبارهای تند بهاری
این لکه های چرک و سیاهی را خواهد شست
و دشت
- دشت سبز
هزار گل خواهد داد
- هزار رنگ
و لک لکان مهاجر
به خانه برخواهند گشت.
فردا از آن ما خواهد بود
باور کن!
بهار را باور کن دختر دلتنگ
و شادی را
و مهربانی را.
می دانم
می دانم
اکنون
در دشت های سوخته ایران
تنها گل بهار
آلاله است و شقایق
- پریش و پرپر در باد
و ابرهای بهاری
چشمان اشکبار دختر غمگین.
اما بهار را باور کن دختر عاشق
و خشم را
و انفجار تندر را.
فردا، رگبار
- رگبارهای تند بهاری
این لکه های چرک و سیاهی را خواهد شست
و دشت
- دشت سبز
هزار گل خواهد داد
- هزار رنگ
و لک لکان مهاجر
به خانه برخواهند گشت.
فردا از آن ما خواهد بود
باور کن!
بهمن امینی
پاریس، نوروز 1363
پاریس، نوروز 1363
No comments:
Post a Comment