Wednesday, March 19, 2014

شعری در بحبوحه های دهه خونین 60 برای خواهر زاده ام

بهار را باور کن

بهار را باور کن دختر دلتنگ
و شادی را
و مهربانی را.

می دانم
می دانم
اکنون
در دشت های سوخته ایران
تنها گل بهار
آلاله است و شقایق
- پریش و پرپر در باد
و ابرهای بهاری
چشمان اشک‌بار دختر غمگین.

اما بهار را باور کن دختر عاشق
و خشم را
و انفجار تندر را.

فردا، رگبار
- رگبارهای تند بهاری
این لکه های چرک و سیاهی را خواهد شست
و دشت
- دشت سبز
هزار گل خواهد داد
- هزار رنگ
و لک لکان مهاجر
به خانه برخواهند گشت.

فردا از آن ما خواهد بود
باور کن!

بهمن امینی
پاریس، نوروز 1363

No comments:

Post a Comment