Saturday, March 15, 2014

شعری از شاعره فقید و آزاده عزیزمان: فروغ فرخزاد

اکنون تو اینجائی/ گسترده چون عطر اقاقی ها / در کوچه های صبح /  بر سینه ام سنگین/ در دستها یم داغ/ در گیسوانم رفته از خود, سوخته, مدهوش/ اکنون تواینجائی/ چیزی وسیع و تیره و انبوه/ چیزی مشوش چون صدای دور دست روز بر مردمکها ی پریشانم/ میچرخد و میگسترد خود را/ شاید مرا از چشمه میگیرند شاید مرا از شاخه می چینند/ شاید مرا مثل دری بر لحظه های بعد میبندند/ شاید.. دیگر نمی بینم.

No comments:

Post a Comment