سازمان, که در حقیقت پراتیک همکاری و همبستگی ست, یکی از شرایط طبیعی و مورد نیاز اجتماعی ست . یک امر مسلم و گریز ناپذیری ست که خود را بر همه تحمیل میکند , چه به طور کلی بر روی جامعه انسانی و چه بر روی هر گروه از مردمی که برای هدفی مشترک کار میکنند . از آنجایی که بشریت نه تنها علاقمند نیست بلکه نمی تواند در انزوا زندگی کند, اجتناب ناپذیر است که آن بخش از مردمی که نه امکاناتش را دارند و نه به اندازه کافی شعور اجتماعی شان رشد کرده که بهشان اجازه آن را دهد که به گونه آزاد با همطرازانی که منافع مشترک دارند ارتباط برقرار کند, توسط دیگران به سازماندهی کشیده شوند . اینان(دیگران) که عموما به طبقه ای منصوب میباشند , و یا به عنوان طبقه حاکم, هدفشان استثمار نیروهای کار دیگران(آن بخش اول) برای منافع شخصی شان میباشد .
ستم توده ها (در طول قرنها) توسط گروه کوچک ممتاز,همیشه نتیجه بی کفایتی ستمدیدگان در توافق فی مابین خودشان برای سازماندهی در تولید ,خوشی و تفریح, و نیاز دفاع از خود علیه کسانی که خواست استثمار و ستمگری برایشان را داشته اند, می باشد. آنارشیسم برای حل این اوضاع و احوال موجود می باشد !
در حال حاضر, به نظر می آید که سازمان, یا بهتر است بگوئیم انجمنی با ساختار و ابزار کافی برای دست یافتن به اهدافی مشخص , بخش مورد نیاز زندگی اجتماعی است. انسان در انزوا حتی نمیتواند به مانند یک حیوان زندگی کند, زیرا نخواهد توانست برای خود مواد غذائی تهیه کند-البته شاید به جز در مناطق حاره (استوائی) و یا وقتی که جمعیت به گونه استثنایی پراکنده باشد ! و صد البته, بدون استثنا, نخواهند توانست ورای سطح یک حیوان بلند شوند . بالنتیجه با پیوستن با دیگر انسانها, یا درست تر گفته باشیم, خود را در راستای تکاملی نوع بشر یافتن, باید تسلیم میل دیگران بکند(برده شوند) و یا دیگران را تسلیم میل خویش بکنند(در مسند قدرت باشند) و یا با دیگران به پیوندی برادر گونه برای نفع (خوبی) همگان (به انجمن اخوت)برسند .هیچ کس نمیتواند از این ضرورت فرار بکند .
اعتراف کردن به اینکه وجود کومونیته ای هست که بر اساس نبود هیچگونه اتوریته ای سازماندهی شده باشد, بدون هیچگونه اجباری - و آنارشیستها میبایستی, به چنین امکانی اعتراف کنند, و گرنه آنارشیسم معنایی نخواهد داشت- بگذارید که به بحث سازمان جنبش آنارشیستی بپردازیم .
در این مورد نیز, سازمان به نظر مفید و لازم میباشد . اگر جنبش یعنی همه -افرادی با هدفی مشترک که برای تحققش کوشا میباشند-طبیعی ست که آنها میبایستی فی مابین خود به توافق برسند, نبردهایشان را به هم بپیوندند, کارها را بین خود تقسیم کرده و تمامی قدمها را که فکر میکنند برای بدست آوردن اهدافشان بردارند . با حفظ انزوا ,هر فردی که به تنهائی بدون هماهنگی, بدون آمادگی, بدون تلاشی متواضعانه عمل کند, یعنی خود را به عجز وناتوانی محکوم کردن; تلاشهای خود را در حرکتی کوچک و بی ثمر هدر دادن, و ایمان به هدف خود را خیلی زود از دست دادن واحتمالا تقلیل یافتن به بی عملی کامل ! یک ریاضیدان, یک شیمیدان ,یک روانشناس و یا جامعه شناس شاید بگوید که برنامه ای ندارد و یا فقط مساله شان اثبات حقیقت میباشد . آنها در پی کسب معرفت میباشند ,آنها در پی عملکرد چیزی نیستند . اما آنارشیسم و سوسیالیسم علم نیستند; آنها طرح و پروژه هایی هستند که آنارشیستها و سوسیالیستها در پی تحققشان میباشند و بالنتیجه به عنوان برنامه ای مشخص میبایستی فرموله بشوند .
اگر این درست باشد که سازمان رهبر می پروراند; اگر این درست باشد که آنارشیستها قادر نیستند که به یکدیگر بپیوندند و به توافق برسند بدون اینکه خود را به اتوریته ای تسلیم گردانند, معنایش این است که آنها هنوز آنارشیستهای خوبی نیستند و قبل از اینکه فکر تاسیس جامعه ای آنارشیستی را در این جهان بکنند, می بایست به این فکر بکنند که توانائی آنارشیست وار زندگی کردن را در خود بپرورانند . علاج در نابودی سازمان نهفته نیست بلکه در رشد آگاهی هر فرد عضو ! چه در جوامع کوچک و چه بزرگ, به غیر از نیروی سنگدل(1) که برای ما نمی تواند مطرح باشد , ریشه و توجیه برای اتوریته در نابسامانی اجتماعی نهفته میباشد
وقتی که اجتماع (کومونیته) نیازهایی دارد و اعضای آن نمیدانند چگونه بطور خودانگیخته(خودجوش) آنها را برآورده کنند,فردی(اتوریته ای) میآید و با استفاده از سرویس همگان و هدایت شان به سمت علائقشان آن نیازها را ارضا خواهد نمود .اگر جاده ها ناامن اند و مردم نمیدانند چه اقدامی بکنند, نیروی پلیسی ظاهر خواهد شد که برای هر سرویسی که فراهم میکند, انتظار حمایت مادی و معنوی دارد , در ضمنی که وزنه ای میباشند ,خود را تحمیل نیز میکنند . اگر کالائی مورد نیاز باشد , و اجتماع نمیداند که چگونه با تولیدکنندگان در دوردست ها ارتباط برقرار کند تا بلکه با تبادل کالاهای منطقه خویش به آن پاسخ گوید, بازرگانی ظاهر میشود که از خرید و فروش سود خواهد برد و قیمت خود را نیز هم بر تولید کننده و هم بر خریدار تحمیل! این چیزی است که در بین ما رخ داده است ;هر چه کمتر سازماندهی داشته ایم , بیشتر مستعد تحمیل شدن توسط تعداد کمی افراد بوده ایم و این قابل فهم است .این قدر که سازمان , قبل از اینکه تولید اتوریته بکند راه حل برای آن میباشد و تنها ابزاری است که هر کدام از ما با عادت کردن به آن نقشی فعال و آگاه در کار جمعی (کلکتیو) ایفا خواهیم کرد و دیگر آلت بی اراده در دست رهبران نخواهیم بود .
اما بعضی ها میگویند, وجود سازمان پیش فرضش تعهد هماهنگی فعالیت های خود با دیگران میباشد; بالنتیجه نقض آزادی و مانع نوآوری میشود . آنگونه که ما میبینیم , ایزوله بودن چیزیست که واقعا آزادی را از بین برده و نوآوری را غیر ممکن و ما را عاجز میگرداند . آزادی یک حق انتزاعی نیست, بلکه امکان عمل کردن میباشد;این هم در بین ما و هم در جامعه به طور کل درست میباشد . و با همکاری با همنوع مان هست که ما وسیله ابراز عمل مان و قدرت نوآوری را پیدا میکنیم .
یک سازمان آنارشیستی باید به افراد و گروهها اجازه استقلال و خودمختاری کامل و از اینرو( لذا) مسئولیت تمام داده; موافقت آزاد مابین آنهایی که فکر میکنند گردهم آیی برای همکاری عمل مفید است ,برای هدفی مشترک; وظیفه اخلاقی در سرانجام رساندن قول شخصی و دست نزدن به هیچ عمل که بر خلاف برنامه مورد توافق بوده باشد . براین اساس میتوان به موجودیت سازمان با عرضه کردن شکل عملی و ابزار مناسب زندگی واقعیت بخشید;بدینگونه به گروهها, فدراسیونی از گروهها, فدراسیونی از فدراسیون ها ,گردهم آیی ها, کنگره ها , کمیته های ارتباطی و الی آخر نیز ! اما این نیز میبایستی آزادانه صورت عمل به خود بگیرد . بدانگونه که جلوگیری از فکر و نو آوری اعضا نشود, بلکه گستره (حوزه) بزرگتری برای فعالیت, چیزی که در انزوا غیر ممکن و بی ثمر خواهد بود, بدهد . از اینرو برای سازمان آنارشیستی کنگره , علی رغم تمامی عیب هایی که بعنوان نهاد انتخاباتی دارد, مبرا از هرگونه شکل و فرم مستبدانه میباشد چرا که قانون وضع نمیکند و تبادل نظرهای خود را نیز به کسی تحمیل نمیکند . آنها (کنگره) اقدام به حفظ و توسعه تماسهای شخصی در بین رفقایی که بیشتر فعال هستند میکنند, خلاصه گرداندن و تشویق برنامه های مطالعاتی برای چگونگی و ابزارعمل, آشنا گرداندن همگی به شرایط منطقه ای و به عملیاتی که نیاز مبرم میباشد; خلاصه گرداندن نظریات آنارشیستی جاری در آنزمان و فراهم کردن آماری از همگی شان . و تصمیماتشان الزام آور(اجباری)نیست, صرفا پیشنهادات و توصیه هایی ست که به همه علاقمندان میشود و فقط برای کسانی و تا مدت زمانی که قبولشان میکنند اجرائیت دارد . ارگان اداری منتخب شده ,کمیسیون ارتباطاتی , و الی آخر- قدرت دستوری نداشته, پیشقدم نخواهند شد به جز برای آنهای که مشخصا درخواست کرده وآنرا تایید کنند, و قدرت ندارند که نظرشان را تحمیل کنند . طبعا میتوانند نظراتشان را حفظ کرده و بعنوان گروهی از رفقا آنرا پخش گردانند, اما نمیتوانند بعنوان نظرات رسمی سازمان ارائه دهند . آنها قطعنامه های کنگره را در کنار نظرات و پیشنهادات رسیده توسط افراد و گروهها چاپ گردانده; و برای کسانی که میخواهند از آنها استفاده کنند فراهم می آورند, ارتباط بین گروهی را تسهیل و همکاری بین آنهایی که در مورد ابتکارات گوناگون موافقت دارند فراهم میکنند; و هر کس آزاد است با هر فردی که علاقمند باشد ارتباط مستقیم برقرار کند, و یا از دیگر کمیته ها که توسط گروههای مشخص انتخاب شده اند استفاده کنند .
در سازمان آنارشیستی افراد عضو میتوانند هر نظری را ابراز و هر تاکتیکی را, تا آنجائی که در ضدیت با اصولی که مورد قبول قرار گرفته شده نباشد, اتخاذ کنند . در ضمن نبایستی با فعالیت های دیگران مداخله کند . در هر صورت یک سازمان مشخص تا آن موقع پایدار میماند که انگیزه وحدتش بر نا هم اندیشی (نفاق) برتریت داشته باشد; در غیر اینصورت از بین رفته و راه را برای گروهی متجانس (هموژن تر) باز میکند . طبعا زندگی و ادامه یک سازمان مشروط به موفقیت در مبارزه ای طولانی ای میکند که رو در روی خویش دارد . و تازه اقتضای طبیعی هر نهاد حکم میکند که هدف وجودیش نامحدود باشد . اما دوره سازمان لیبرتارین (آنارشیستی) میبایستی نتیجه همبستگی (قرابت/نزدیکی)روحی اعضای آن و انعطاف پذیری قانون اساسی اش با تغییر شرایط مکرر باشد . وقتی دیگر نتواند پاسخگوی هدفی مفید باشد بهتر است که از بین برود/بمیرد !
البته ما خوشحال خواهیم شد اگر بتوانیم با همدیگر سازگاری داشته باشیم و تمامی نیروهای آنارشیستی را در یک جنبش وحدت دهیم; اما ما معتقد به استواری سازمانی که بر مبنای فرضیه و گذشت ساخته شده باشد نیستیم و در جائی که موافقت واقعی و سمپاتی بین اعضا وجود ندارد ,عدم اتحاد بهتر از وحدت بد (آبکی-مترجم)داشتن است . اما ما امیدواریم که هر فرد به دوستی بپیوندد و هیچ نیروئی ایزوله نماند و یا از بین نرود .
چیزی که برای ما باقی مانده تا از آن صحبت کنیم همانا سازمان طبقه کارگر و زحمتکشان ستمدیده برای مقاومت هم علیه دولت و هم علیه کارفرما میباشد . کارگران تا موقعی که در اتحاد قدرت روحی , اقتصادی و فیزیکی ای که برای مقابله با سازمان توانمند ستمگران لازم میباشد را نیابند ,هیچگاه نخواهند توانست خود را رها بخشند .
آنارشیستهایی بوده اند, و هنوز هم عده ای هستند, که هر چند نیاز به سازماندهی برای پروپگاندا و عمل را می بینند , اما با تمامی سازمانهایی که آنارشیسم را هدف قرار نداده اند و یا شیوه های آنارشیستی را دنبال نمی کنند دشمنی می ورزند . برای آن رفقا به نظر می آید که تمامی سازمانهایی که هدفی کمتر از انقلابی رادیکال را در سر میپرورانند , نیروهایی هستند که انقلاب از آنها بی بهره مانده است . حال آنکه به نظر ما, و تجربه نظر ما را تایید میکند,برخورد آن رفقا جنبش آنارشیستی را به وضعیت ملال انگیز دائمی محکوم میکند . برای تبلیغات کردن ما میبایستی در میان توده ها باشیم . در انجمن کارگران است که کارگران رفقای خود را می یابند و بخصوص آنهایی که زمینه درک و قبول ایده های ما را دارند . اما هر چند هم که امکان تبلیغات کردن در بیرون انجمن های کارگری وجود داشته باشد, این نمیتواند تاثیر قابل توجهی بر روی توده های کارگری داشته باشد . بجز تعداد کمی افراد تحصیل کرده تر که قابلیت افکار انتزاعی و شوق تئوریک دارند, کارگر نمیتواند به آنارشیسم با یک جهش برسد . برای اینکه به آنارشیست معتقد بشوند, و نه فقط در اسم, کارگران میبایستی شروع به احساس همبستگی ای که آنها را به رفقایشان پیوند میدهد بکنند و در دفاع از منافع مشترک همکاری با دیگران را فرا گیرند . و در مبارزه شان علیه کارفرماها و دولتی که ازشان حمایت میکند, به این نتیجه برسند که آنان انگل های بی فایده ای هستند و اینکه خودشان میتوانند با تلاش هایشان اقتصادی بومی(2) را بگردانند . و وقتی کارگر این را فهمید, او (چه زن و چه مرد) یک آنارشیست هست ,حتی اگر خودشان را با این نام صدا نکنند .
از سوی دیگر, ترویج سازمانهای مردمی از هر نوعش نتیجه منطقی ایده های بنیانی ما میباشد . و بالنتیجه بایستی بخش تفکیک ناپذیر از برنامه ما باشد . یک حزب خودکامه (اتوریته گر-نوع لنینی اش-مترجم) هدفش کسب قدرت هست تا ایده هایش را تحمیل کند, نفعش در این است که مردم به گونه توده ای بی شکل(3) باقی بمانند, ناتوان در حرکت برای خود, تا همیشه راحت قابل کنترل باشند . و در ادامه اش, منطقا,نمیتواند خواهان بیش از چند سازمان, تازه از آن نوع که قدرت را به دست گیرد, باشد: سازمانهای انتخاباتی اگر امیدش بدست گرفتن قدرت به شیوه قانونی باشد; سازمانی نظامی اگر متکی به عمل قهر آمیز باشد .اما ما آنارشیست ها نمی خواهیم توده ها را آزاد گردانیم;ما میخواهیم که توده ها بدست خودشان رهایی یابند . ما به اعمال نیکی که از بالا می آید و توسط قهر اعمال میشود معتقد نیستیم ;ما میخواهیم نوع جدیدی از زندگی از درون مردم ظهور کند و به شرایط پرورش آنها پاسخ گوید و با خود آنها رشد کند .از اینرو برای ما مهم است که تمامی منافع و نظرات بیان خود را در سازمانی آگاه بیابند و بر زندگی جمعی به تناسب اهمیتشان تاثیر بگذارند .
ما وظیفه مبارزه علیه سازمان اجتماعی موجود را به عهده گرفته ایم و چیره شدن به موانع برای رسیدن به جامعه ای نوین که آزادی و سعادت را برای همگان تضمین میکند ! برای رسیدن به این هدف ما به سازماندهی خود میپردازیم و سعی میکنیم به حد امکان هم به تعدادمان افزوده و هم قوی شویم . اما اگر فقط ما گروههای آنارشیستی باشیم که سازماندهی شده ایم; اگر کارگران کماکان منزوی بمانند, مثل خیلی از واحدهای دیگر بدون توجه به یکدیگر و اینکه صرفا وابستگی شان زنجیر مشترکشان باشد; اگر ما در کنار سازماندهی آنارشیستی مان در فدراسیون , بعنوان کارگر خود را با دیگر کارگران سازماندهی نکنیم, به هیچ چیز دست نخواهیم یافت . ما شاید بتوانیم خود را تحمیل کنیم ... و این دیگر پیروزی آنارشیسم نخواهد بود, فقط پیروزی ماست . ما میتوانیم کماکان خود را آنارشیست بخوانیم, اما در واقعیت- در جایی که منافع مردم مد نظر میباشد- حاکمینی بیش نخواهیم بود ,به مانند تمامی حاکمان دیگر: عاجز و ناتوان !
پایان
(+)Anarchism and Organisation
(*) اریکو مالاتستا Errico Malatesta یکی از پیگیرترین تبلیغات چی / آژیتارتوهای جنبش آنارشیستی برای شصت سال پی در پی بود. او در مناطق مختلف دنیا فعال بود و بیش از نیمی از عمر خود را در تبعید گذراند . همچنین سر دبیر چند مجله آنارشیستی در ایتالیا بود- منجمله در سالهای 1920- 1922روزنامه انسانیت جدید Umanita Nova
او در سال 1932 در رم بعد از اینکه 6 سال آخر عمرش را در حبس خانگی به سر برد, دارفانی را وداع کرد. آثاری که از او به انگلیسی ترجمه شده ,شامل 1- مالاتستا : زندگی و ایده ها ;2- انقلاب آنارشیستی : مقالات جدلی و بحث انگیز(پولمیک) 1924-31 و 3- آنارشی (مقدمه ای کلاسیک بر روی سوژه آنارشیسم) میباشند
(*+)این مقاله را اولین(و آخرین) بار در نشریه "نه خدر" شماره دوم در تابستان سال 1381 / 2002 چاپ کردم و, همانطور که قول داده بودم , در اینجا نیز برای خوانندگان " نه سخد " ارائه میگردد.
(1)Brute Force - (2) Domestic -(3) Amorphous Mass
No comments:
Post a Comment