کتاب شعری از"اریش فرید"(*) بنام: شعرعاشقانه برای آزادی
برگردان : ژیلا مشعشی و محمد خلیلی
قسمت هفتم
*******************************************
سفر کوتاه ذهن
1
نگاره های روشن یادها
و اشتیاق ها.
دست های منتظرت
حرف های چشمانت
و طره های گیسویت
که نیم رخت را پر هیبی ست.
درختان,
درختان دو سوی پل "ماین"
-ماین ما-
انگار که در میانه "ماین" ایستاده اند
(و در جزیره نزدیک
پا سفت کرده اند .)
2
من در میانه مسافت هجران
به قرب تو می اندیشم
و به نفس هایت
و نیز
به زندگی ام
که در درونه آب است,
روی جزیره ای که
نه از من است و
نه از "ماین"
و اشتیاق ها.
دست های منتظرت
حرف های چشمانت
و طره های گیسویت
که نیم رخت را پر هیبی ست.
درختان,
درختان دو سوی پل "ماین"
-ماین ما-
انگار که در میانه "ماین" ایستاده اند
(و در جزیره نزدیک
پا سفت کرده اند .)
2
من در میانه مسافت هجران
به قرب تو می اندیشم
و به نفس هایت
و نیز
به زندگی ام
که در درونه آب است,
روی جزیره ای که
نه از من است و
نه از "ماین"
خطوط دستانم را بگو :
رد بازارهای مکاره
معبر انسان های بسیار
کارها و
نا بهنجاری ها
ایز زمان های بی تو بودن .
رد بازارهای مکاره
معبر انسان های بسیار
کارها و
نا بهنجاری ها
ایز زمان های بی تو بودن .
3
آفتاب پاییزی
آیینه ای ست
آفتاب پاییزی
آیینه ای ست
در "نکار", بی حضور تو .
پولک های درخشان
در گردش اند
از ساعتی به ساعت دیگر ,
و چراغان می کنند
در نشیب کوهساران
جریان رود را .
در گردش اند
از ساعتی به ساعت دیگر ,
و چراغان می کنند
در نشیب کوهساران
جریان رود را .
نور کم جان و آرام
روی مهتابی
بی تو .
اتاق کتابخانه
قهوه جوش آشپزخانه
بی تو .
روی مهتابی
بی تو .
اتاق کتابخانه
قهوه جوش آشپزخانه
بی تو .
سنگفرش سرخ فام را
در رخشش دانه های رنگین شن
می پیمایم
در رخشش دانه های رنگین شن
می پیمایم
از فراز و فرود
در ساحت خانه
بی تو .
به اتاق می روم
می مانم
به تو می اندیشم
بی تو .
اندوه را می آموزم
پاییز را و
تلاطم را می آموزم
به دره چشم می دوزم
بی تو .
در ساحت خانه
بی تو .
به اتاق می روم
می مانم
به تو می اندیشم
بی تو .
اندوه را می آموزم
پاییز را و
تلاطم را می آموزم
به دره چشم می دوزم
بی تو .
خواهش
خواهش با تو بودن
دور شدن از روزمرگی
و تو را خواستن
در تو گم شدن .
نزدیک تر از هر چه
نزدیک تر از دست های در هم
تنگ تر
دهان بر دهان
با تو بودن
در تو بودن
بوسیدن
بوسیدن از برون
نوشیدن از درون
و هرچه و ,چگونه و, به هر مقدار,
تو را به کام در کشیدن
مثل نفس هایم
تا ژرفاها
بی هیچ بازدمی .
و در دقایق فرجامین
به فاصله ایستادن
تو را تماشا کردن
و باز بوسیدن .
ادامه دارد: پیمان پایدار
********************************
(*)Fried Erich / انتشارات مازیار-تهران- چاپ اول 1382
No comments:
Post a Comment