"چه بیتابانه میخواهمت ای دوریات آزمونِ تلخِ زندهبهگوری!
چه بیتابانـــه تــو را طلــب میکنـــم!
بر پُشتِ سمندی ، گویـــی ، نوزیـــن
کـــه قرارش نیســـت....
و فاصله ... تجربهیی بیهوده است.
بـوی پیرهنــت، اینجا ... و اکنـون. ــ
کوههـا در فاصلــه، سردنــد.
دست ، در کوچــه و بستـر
حضورِ مأنوسِ دستِ تو را میجویـد،
و بـه راه اندیشیـــدن
یأس را ، رَج میزنـــد.
بینجــوای انگشتانـت
فقـــط. ــ و جهــان از هر سلامی خالـیست."
چه بیتابانـــه تــو را طلــب میکنـــم!
بر پُشتِ سمندی ، گویـــی ، نوزیـــن
کـــه قرارش نیســـت....
و فاصله ... تجربهیی بیهوده است.
بـوی پیرهنــت، اینجا ... و اکنـون. ــ
کوههـا در فاصلــه، سردنــد.
دست ، در کوچــه و بستـر
حضورِ مأنوسِ دستِ تو را میجویـد،
و بـه راه اندیشیـــدن
یأس را ، رَج میزنـــد.
بینجــوای انگشتانـت
فقـــط. ــ و جهــان از هر سلامی خالـیست."
No comments:
Post a Comment