فرانسه زبانان و فلا ندر ها (*),دو "قوم" تشکیل دهنده کشور بلژیک, که به دولت های ائتلافی و سنگ اندازیهای متداول در صحنه سیاسی عادت کرده اند, کماکان بدون توافق وسازش ,از 13 ژوئن سال قبل تا به امروز, یعنی با بیش از یکسال ,در محیطی پر از بیعلاقگی مردمی ,رکورد جهانی نداشتن حکومت رو پس از انتخاباتشان شکستند!!
****************
کشور بلژیک ازاتحاد چندین شهر اروپایی, که توسط امپراتوری های مختلف کنترل می شدند,سربرکشید و تاسیس گردید. و پس از انقلابی در سال 1830,ساکنان فلاندر و والونیا از هلند مستقل شدند وسلطنت کنونی را تاسیس کردند . از آن زمان به بعد ،ساکنان شمالی" فلاندرز"-هلندی زبان- با " والونیا" های جنوبی- فرانسه زبان- با یکدیگر زندگی کرده اند .از10 میلیون بلژیکی،حدود 60 درصد فلامنکو -هستند, بقیه والون و با یک جامعه کوچک آلمانی زبان .
بیش از یکسال هست که حزب استقلال فلاندر-که نمایند اکثریت شهروندان شمال کشور میباشد-نتوانسته است موفق به تشکیل ائتلافی برای بدست گرفتن بیش از نیمی از کرسی های پارلمان گردد. تا بلکه به تبع آن به برقراری حکومت در یک دموکراسی بورژوائی, که تا همین اواخر، نمونه ای از "بهره وری" و" رفاه" در همزیستی میان دو گروه دو زبانه بوده, دست یابد.
در طی گذر زمان, اختلاف بین این دو جامعه بلژیک تشدید گردید و در دهه هشتاد قرن بیستم تلاشی برای بهبود بخشیدن به این جو تنش صورت گرفت: تشکیل یک سیستم جدید فدراتیو و مقرر گرداندن تعادل بیشتر برای احترام گذاردن به حقوق زبانشناسی دو ملت .
حال آنکه, کسی که خشم خود را با وضعیت نا بسامان نشان داده است همانا متصدی موقت(یا کفیل) نخست وزیر," ایو له ترمه "(+) است که صدای معترضانه اش را برعلیه وضعیت کنونی بلند کرده. شرایطی که, با توجه به مصاحبه منتشر شده در روزنامه تروو(*+) ,درآن دولت غیر سرپرستش"رهبری کشور را بعهده دارد" در حالی که دیگران"افتخارات " را میبرند.
کشور بلژیک ازاتحاد چندین شهر اروپایی, که توسط امپراتوری های مختلف کنترل می شدند,سربرکشید و تاسیس گردید. و پس از انقلابی در سال 1830,ساکنان فلاندر و والونیا از هلند مستقل شدند وسلطنت کنونی را تاسیس کردند . از آن زمان به بعد ،ساکنان شمالی" فلاندرز"-هلندی زبان- با " والونیا" های جنوبی- فرانسه زبان- با یکدیگر زندگی کرده اند .از10 میلیون بلژیکی،حدود 60 درصد فلامنکو -هستند, بقیه والون و با یک جامعه کوچک آلمانی زبان .
بیش از یکسال هست که حزب استقلال فلاندر-که نمایند اکثریت شهروندان شمال کشور میباشد-نتوانسته است موفق به تشکیل ائتلافی برای بدست گرفتن بیش از نیمی از کرسی های پارلمان گردد. تا بلکه به تبع آن به برقراری حکومت در یک دموکراسی بورژوائی, که تا همین اواخر، نمونه ای از "بهره وری" و" رفاه" در همزیستی میان دو گروه دو زبانه بوده, دست یابد.
در طی گذر زمان, اختلاف بین این دو جامعه بلژیک تشدید گردید و در دهه هشتاد قرن بیستم تلاشی برای بهبود بخشیدن به این جو تنش صورت گرفت: تشکیل یک سیستم جدید فدراتیو و مقرر گرداندن تعادل بیشتر برای احترام گذاردن به حقوق زبانشناسی دو ملت .
حال آنکه, کسی که خشم خود را با وضعیت نا بسامان نشان داده است همانا متصدی موقت(یا کفیل) نخست وزیر," ایو له ترمه "(+) است که صدای معترضانه اش را برعلیه وضعیت کنونی بلند کرده. شرایطی که, با توجه به مصاحبه منتشر شده در روزنامه تروو(*+) ,درآن دولت غیر سرپرستش"رهبری کشور را بعهده دارد" در حالی که دیگران"افتخارات " را میبرند.
"درانتخابات 13 ژوئن 2010 نتایج مهمی برای حاکمیت حزب فلاندرز "ن-وا و سوسیالیست های فرانسوی زبان حزب" پ-س"-(**) بهمراه داشت ، اما طبق معمول ، هیچ یک از آنها اکثریت کافی برای به تنهائی حکومت کردن را بدست نیآوردند ، به طوری که آنها مجبور می شوند برای رسیدن به اجماع/توافق بر روی شکل گیری قوه مجریه گام بردارند.
با این حال ، اتحاد جدید فلاندرها(ن-وا) هوادار جدائی فلاندرها میباشد و حاضر به صحبت راجع به نظام بدون طرح اصلاح دولت، به منظور دادن قدرت بیشتر به مناطق, نیست.چیزی که حزب سوسیالیست و بسیاری از احزاب فرانسوی زبان با اکراه فراوان به آن مینگرند.
می بایست اذعان داشت که در زمان های اخیر, بحران اقتصادی بیشتر بخش شمالی کشور را تحت تاثیرقرارداده تا منطقه جنوبی . تا آن حد که آمار رسمی بیکاری را(که به نظر نویسنده این سطور,آنرا در همه جا, میبایست 2 برابرکرد) در والونیا بیش از 10 درصد و در فلاندر حدود 4 ٪ اعلام نموده اند. سوء ظن میان این دو جامعه بدتر شده , زیرا والون ها از این خشمگین اند که فلاندرها برای دادن شغل خارجی ها را انتخاب میکنند تا دادن کار به آنها.از سوی دیگر، فلاندرها از این خشمگین اند که بروکسل،شهری با منشاء فلاندرز،به شهر فرانسوی زبان تبدیل شده و پایتخت اتحادیه اروپا و مقر ناتو نیز گردیده.
خلاصه کنم:در این راستا(زمینه) ،برای سر مقاله نویسان این کشور امکان عملی بودن بلژیک به عنوان یک کشور مورد سئوال(و تعمق) میباشد.مثلا خانم "به آتریس دل وو"-در روزنامه "امشب"(++)- چنین مینویسد:"یک سال بعد ، بلژیک هنوز رو پاهاش ایستاده , بخار نشده وپا برجاست .فقط کمی کمتر بلژیک ه. و توافق بین جوامع غیر ممکن تر از همیشه به نظر می رسد...برای هیچ کس دیگه این سئوال مطرح نیست که فرانسوی زبانان و فلاندر ها دو ملتی هستند که زیر یک سقف زندگی می کنند و اینکه چیزهای مشترک کمی نیز دارند، زیرا آنچه در سال گذشته اتفاق افتاده،تایید ی است بر این برداشت".****************************
دست آخر, مساله ای که قابل تعمق و بحث میباشد این است:آیا اینکه در بلژیک با نبود حکومتی(نه دولت) قوی و مرکزی-آنهم پس از یکسال , طبق روال عادی دولتمردان بورژوا, جامعه ازهم "نپاشیده" و پا بر جاست,میتواند "اتوپی" ما آنارشیستها را در عمل نشان دهد ?! مثلا آنطور که " آریل سه گل" در یک سطر آخر , مقاله اش(***) را با آن -بصورت گذرا و بدون هیچگونه تحلیلی-به پایان میرساند!؟
این سئوالی است بس وسیع و عمیق که جواب آن طبعا در این مختصر نمی گنجد. بخصوص که من آنارشیست نمیتوانم بمانند "آریل", روزنامه نگارانه و برای خالی نبودن ازعریضه , بهمین اکتفا کرده و بی مسئولانه و شعار گونه به این مهم-بمانند او-این مطلب را به پایان برسانم!!
در اینجا فقط به این اکتفا میکنم:برای رسیدن به آن آنارشیسمی که من بدان معتقدم(آنارشیسم کمونیستی)میبایست اکثریت جامعه به آن تفکر در ذهن و روحشان(پراکسس, عمل توام با تئوری/نظر), با بحث وجدل اقناعی , رسیده باشند. بدیگر سخن :ضدیت با سیستم سرمایه داری در تمامی وجوه اش ,در کنار نفی هر گونه دولتی(چه بورژوائی و چه مارکسیستی,یعنی دیکتاتوری "حزب کمونیست" به عنوان قیم کل طبقه = 90% جامعه) شروط بلامنازع میباشند.در کجا و کی توده های 10 میلیونی بلژیک از خودشان چنین قابلیتی را نشان داده اند!؟ خیر, جناب "آریل" روزی نویس(لیبرال صهیونیست)چرت میگوید و بد جوری هم خزعبلات تحویل خواننده نا آگاه .ناسیونالیسم کور دو ملت تشکیل دهنده بلژیک کجا و نفی ملی گرائی ما از یکطرف وشیفتگیمان از انترناسیونالیسم آنارشیستی از طرف دیگر!؟ ما نه تنها از این سیستم جهانی استثمار کننده سرمایه داری بیزاریم و نابودی دولتها را بلا واسطه میطلبیم (دیگه چه برسه به انتخابات پارلمانی مسخره صحه گذاشتن) ,بلکه با در نوردیدن واز بین بردن مرزها ونفی سرود ملی و پرچم های رنگارنگ و.... ملتها را به همدلی و همنوائی ,بدور از "غیرت بورژوائی" یا همان دولت ملی , به همبستگی بین المللی , فرا میخوانیم.
جمع بندی:بقول معروف "این ره که دو ملت فلاندر و فرانسوی زبان میروند به ترکستان است" و نه آنارشیستان(جهانی آری از سرمایه-دولت-مذهب):جهانی که طبقات به گور فرستاده شده اند و همکاری و کمک متقابل بین کومونیته های کوچک و بزرگ شاهراه بشریت را رقم میزند.جائی که نه در آن از حسادت خبری هست و نه از عقده خود بزرگ بینی اثری .ونه از تحقیر و کوچک کردن انسان ها نمودی در کار(بخوان محو دین و مذهب).و مهمتر از همه چیز آزادی کامل(آنگونه که شاملوی عاشق ما را از رسیدن به آن گواه میداد) چراغ آیندگان است و بس!
پیش بسوی رهائی بشریت از جامعه ما قبل تاریخ: زنده و پررهرو باد راه آنارشیسم
پیمان پایدار
***********************************************دست آخر, مساله ای که قابل تعمق و بحث میباشد این است:آیا اینکه در بلژیک با نبود حکومتی(نه دولت) قوی و مرکزی-آنهم پس از یکسال , طبق روال عادی دولتمردان بورژوا, جامعه ازهم "نپاشیده" و پا بر جاست,میتواند "اتوپی" ما آنارشیستها را در عمل نشان دهد ?! مثلا آنطور که " آریل سه گل" در یک سطر آخر , مقاله اش(***) را با آن -بصورت گذرا و بدون هیچگونه تحلیلی-به پایان میرساند!؟
این سئوالی است بس وسیع و عمیق که جواب آن طبعا در این مختصر نمی گنجد. بخصوص که من آنارشیست نمیتوانم بمانند "آریل", روزنامه نگارانه و برای خالی نبودن ازعریضه , بهمین اکتفا کرده و بی مسئولانه و شعار گونه به این مهم-بمانند او-این مطلب را به پایان برسانم!!
در اینجا فقط به این اکتفا میکنم:برای رسیدن به آن آنارشیسمی که من بدان معتقدم(آنارشیسم کمونیستی)میبایست اکثریت جامعه به آن تفکر در ذهن و روحشان(پراکسس, عمل توام با تئوری/نظر), با بحث وجدل اقناعی , رسیده باشند. بدیگر سخن :ضدیت با سیستم سرمایه داری در تمامی وجوه اش ,در کنار نفی هر گونه دولتی(چه بورژوائی و چه مارکسیستی,یعنی دیکتاتوری "حزب کمونیست" به عنوان قیم کل طبقه = 90% جامعه) شروط بلامنازع میباشند.در کجا و کی توده های 10 میلیونی بلژیک از خودشان چنین قابلیتی را نشان داده اند!؟ خیر, جناب "آریل" روزی نویس(لیبرال صهیونیست)چرت میگوید و بد جوری هم خزعبلات تحویل خواننده نا آگاه .ناسیونالیسم کور دو ملت تشکیل دهنده بلژیک کجا و نفی ملی گرائی ما از یکطرف وشیفتگیمان از انترناسیونالیسم آنارشیستی از طرف دیگر!؟ ما نه تنها از این سیستم جهانی استثمار کننده سرمایه داری بیزاریم و نابودی دولتها را بلا واسطه میطلبیم (دیگه چه برسه به انتخابات پارلمانی مسخره صحه گذاشتن) ,بلکه با در نوردیدن واز بین بردن مرزها ونفی سرود ملی و پرچم های رنگارنگ و.... ملتها را به همدلی و همنوائی ,بدور از "غیرت بورژوائی" یا همان دولت ملی , به همبستگی بین المللی , فرا میخوانیم.
جمع بندی:بقول معروف "این ره که دو ملت فلاندر و فرانسوی زبان میروند به ترکستان است" و نه آنارشیستان(جهانی آری از سرمایه-دولت-مذهب):جهانی که طبقات به گور فرستاده شده اند و همکاری و کمک متقابل بین کومونیته های کوچک و بزرگ شاهراه بشریت را رقم میزند.جائی که نه در آن از حسادت خبری هست و نه از عقده خود بزرگ بینی اثری .ونه از تحقیر و کوچک کردن انسان ها نمودی در کار(بخوان محو دین و مذهب).و مهمتر از همه چیز آزادی کامل(آنگونه که شاملوی عاشق ما را از رسیدن به آن گواه میداد) چراغ آیندگان است و بس!
پیش بسوی رهائی بشریت از جامعه ما قبل تاریخ: زنده و پررهرو باد راه آنارشیسم
پیمان پایدار
(*)Francofon(os) & Flamenco(s) / (+) Yves Leterme / (*+) Trouw / (**) N-VA & P.S
(++)Beatrice Delvaux (Le Soir) /(***)Ariel Segalبلژیک , اتوپی "خشمگینان"؟- نام مقاله اش; که اشاره ای ست به تظاهر کنندگان وسیع دو ماه پیش در اسپانیا ,که به فرانسه و تا حد کمی به آلمان نیز سرایت کرد. البته من در ورودی یازده ژوئن 2011 بنام "پیش بسوی تسخیر آینده" در موردش نظرم را نوشتم.asegal@larepublica.com.pe
No comments:
Post a Comment