Thursday, July 28, 2011

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت:شعری از شادروان مهدی اخوان ثالث



  
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت . . . سرها در گریبان است . . .کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را . . . نگه جز پیش پا را دید؛ نتواند؛ که ره تاریک و لغزان است … وگردست محبت سوی کسی یازی ؛به اکراه آورد دست از بغل بیرون . . . که سرما سخت سوزان است . . .
نفس کز گرمگاه سینه می آید بیرون ابری شود تاریک . . .چو دیوار ایستد در پیش چشمانت. . . نفس کین است پس دیگر چه داری چشم ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟ . . .  
مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین . . . هوا بس ناجوانمردانه سرد است . . . آی . . .دمت گرم و سرت خوش باد . . . سلامم را تو پاسخگوی . . . در بگشای !
منم من میهمان هر شبت . . . لولی وش مغموم . . . منم من سنگ تیپا خورده ی رنجور . . . منم  دشنام پست آفرینش . . . نغمه ی ناجور . . .
نه از رومم . . . نه از زنگم . . . همان بی رنگ بی رنگم . . . بیا بگشای در . . . بگشای . . . دلتنگم . . .
حریفا . . . میزبانا . . . میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد . . .
تگرگی نیست . . . مرگی نیست . . . صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است . . .
من امشب آمدستم وام بگذارم . . . حسابت را کنار جام بگذارم . . .
چه می گویی که بیگه شد . . .سحر شد . . . بامداد آمد ؟
فریبت می دهد . . . بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست . . . حریفا ! گوش سرما برده است این . . . یادگار سیلی سرد زمستان است . . . وقندیل سپهر تنگ میدان . . . مرده . . . یا زنده . . .
به طاغوت ستبر نه توی مرگ اندود پنهان است . . .
حریفا . . . رو چراغ باده را بفروز . . . شب با روز یکسان است . . .
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت . . .
هوا دلگیر . . . درها بسته . . . سرها در گریبان ؛ دستها پنهان . . . نفسها ابر. . . دلها خسته و غمگین . . .درختان اسکلتهای بلور آجین . . . زمین دل مرده . . . سقف آسمان کوتاه . . . غبار آلوده مهر و ماه . . . زمستان است . . .
مهدي اخوان ثالث
تهران ـ دی‌ماه 1334
از مجموعۀ «زمستان»

No comments:

Post a Comment