Saturday, July 30, 2011


عصرزندگی   " در دهکده جهانی  " , توام با از خود بیگانگی بیش از حد جامعه کالائی
مقدمه


در اینکه رشد سر سام آور تکنولوژیک, با ده ها کالای جدید و پسا مدرنش, به ظاهر قصدش نزدیکتر کردن "ارتباط" بین افراد بوده , و حال آنکه به عینه به ضد خودش تبدیل گردیده , بر هر انسانی- که یک جو عقل تو کله اش دارد, بمانند روز روشن است. اینرا دقیقا در این نوشته کوتاه ضمیمه شده -که در دنیای مجازی نوشته و از همان دنیا بدستم رسیده, میتوان دید.در اینجا میبایست از فرستادنش توسط دوست عزیزم خانم ف.ا.خ سپاسگزاری کنم.
                                              *********
ولی مساله اساسی و ریشه ای که این متن به آن نمی پردازد همانا نقد سیستمی است که در آن این کالا ها به علاقه مندان عرضه میشود است.(تازه فراموشمون نشه اینو که وقتی در روز اول فروش شون, هزاران نفر از پاس شب تا سحرگاهان در پشت صف های طولانی- تا باز شدن درها ی مراکز خرید, بیخوابی میکشن تا بلکه از قافله خریدش عقب نمونن را -حتی اگر میبایس روی نعش همدیگه راه برن و بعضا دستو پا واسش بشکنن!!). این جوانهای مسخ شده عصر جدید را چگونه میتوان بدرستی تشریح کرد!؟هر چند, بدرستی,تمامیت یک نسل را شامل نمیشوند و نمی بایست کاملا "آیه" یاس خواند. در ضمن, من در جاهای دیگه این نقد را به کرات گفته و باز به آن از زوایای گوناگون در آینده خواهم پرداخت. 

                                                                 ********************

فقط دوست دارم در اینجا, یک تفاوت از نسل خود و این نسل را گفته باشم :هیچوقت یادم نمیره دوران نو جوانی مونو تو ایرون:واسه تکثیراعلامیه رفقای چریکهای فدائی خلق(که هوادارشون بودم)شبهامون, یواشکی, بدوراز چشم بابا ننه, با رونویسی کردن از اون میگذشت.و فرداش ,از زنگ تفریح واسه صرف ناهار یه ساعتی می دزدیدم ,تا در ساندویچ فروشی ها وکلوب های بیلیارد با جا سازی استادانه در جاهائی که دیگران بتونند به اون دست یابند و بخوننش رو ...تا بلکه به رشد آگاهی هم سن و سالامون کمکی کرده باشم ....ما کجا و این جوونهای امروز کجا                                     
پیمان پایدار

==============================================

ما معتقدیم که " عصرِ ارتباطات " نام ِ دروغینی بیش نیست . مثل ِ همان پدر و مادرهایی که دخترهای سبزه ء خود را " سپیده " مینامند و پسرهای کچل خود را " زلف علی " و سندرمِ داون دارهای خود را " فهیم و فهمیه " میخوانند ، سیاستمداران و مدیران و بزرگان ِ بشریت هم به دروغ این عصر را " عصر ِ ارتباطات " مینامند!
این عصر ، عصر ِ " تنهایی و در خود فرو رفتن " است ! اینکه در جیب ِ همه ، از سوپور ِ 80 ساله ء محله ء ما تا بچه های 5 ساله ء مهد کودکی یک تلفن ِ همراه است ، دلیلی بر با هم بودن ِ آدم ها نیست . تلفن ِ همراه ، خیانت به بشریت بود! هیچ کس یک ظهر ِ دلگیرِ جمعه که دلت دارد از سینه در می آید و خفه شدی از بی هم صحبتی ، به تو زنگ نمیزند و نمیپرسد " حالت خوب است ؟ " ، هیچ کس تو را به نوشیدن ِ قهوه های بیمزه ء کافه عکس و یا خوردن کیک های خوشمزه ء کافه فرانسه و یا حرف زدن در کافه سیاه و سپید با آن مدیر ِ بد اخلاقش دعوت نمیکند! هیچ کس نمیگوید بیا با هم برویم جاده چالوس و کباب و ماهی ِ قزل آلا بخوریم .هیچ کس تو را به پیاده ء روی یک عصر ِ بهاری دعوت نمیکند. هیچ کس حتی تنهایی اش را با تو سهیم نمیشود. اما وقتی گرفتاری ، زنگ میزنند " فلان روز وقت داری فلان کار را برای من بکنی؟ " . سهم ِ ما از ارتباطات ،گسترش ِدردسرها و گرفتاریهایمان است . ما خودمان را عرض میکنیم . ما هم مثل ِ همه ء زن ها به " ه دو چشم " سفارش ِ خرید میدهیم. چند روز پیشترها ، صبح که بیدار شدم دیدم تمام ِ پنجره های خانه را باز کرده ! و کارگران ِ محترم ِ خانه ِ دیوار به دیوارمان به امرِ خطیر ِ تخریب ِ منزل جهت برپایی بنایی 10 طبقه مشغول بودند و من از خاکی که در حلقم رفته بود ، بیدار شدم به واقع!
انقدر عصبانی بودم که ترجیح دادم نه من صدای او را بشنوم و نه او صدای من را! پیامکی (!) بلند بالا حاوی مقادیر ِ زیادی مرحمت و محبت و لطف برایش فرستادم! اما جوابش مرا به فکر برد! " بعد از 8 ماه اس ام اس دادی ! اونم این ؟ " و فکر کردم واقعا 8 ماه است که هیچ" دوستت دارم"ی برایش نفرستاده ام. خب لابد 8 ماه است دوستش ندارم! فکر کردم یعنی 8 ماه است که هیچ " زود تر بیا. دلم تنگ شده " ای برایش نفرستاده ام. و دیدم خب لابد دوست نداشته ام زودتر بیاید و خب حتما دلم برایش تنگ نشده است!
عصر ِ ارتباطات فریب است . ما وسایل ِ ارتباطی را گسترش داده ایم که مادرها هر زمان دلشان خواست به فرزندان ِ بخت برگشته زنگ بزنند که " کدوم گوری هستی ؟ " و زن ها به شوهرهایشان زنگ بزنند " کجایی؟ چرا دیر کردی؟ " و شوهرها زنگ بزنند که " به مامانم زنگ بزن حالش را بپرس " و فرزندها به پدرهایشان بگویند" سر ِ راه برای من سی دی جدید ِ بِن 10 هم بخر با چیپس ِ فلفلی و ماست ِ موسیر! "
ما هی هر روز تنها تر شدیم . هی هر روز منزوی تر شدیم. هی هر روز مجازی تر شدیم. ما در دنیای مجاز غرق شدیم ! ما یادمان رفت به پدربزرگ و مادر بزرگ هایمان سر بزنیم ، چون هر بار که میخواهیم از خانه بیرون برویم ، چراغ ِ اسم یک عالمه از دوستان ِ مجازی ِ ما روشن است و دلمان نمی آید بدون ِ " گپ زدن " با آنها برویم و وقتی " گپ " ِ ما تمام میشود دیگر دیر شده و خسته شده ایم از بس با کی بورد حرف زده ایم!

این گونه است که وب کم ها زیاد میشود و اِسکایپ و اوووو ! (همین است دیگر؟ ) همه گیر تر میشوند و اینگونه است که ما مجازا عاشق ِ " ع " میشویم و "ع " مجازا عاشق ِ " الف " و " واو" میشود و آنها مجازا عاشق ِ دیگرانی که خود مجازا عاشق ِ دیگران ترند!
اینگونه است که ما دلمان نمیخواهد از پشت ِ صفحه بلند شویم مبادا " ع " بیاید و برود و ما نبینیمش! اینگونه است که هی آدم ها تنها تر میشوند. اینگونه است که ما خواهرمان را دو هفته است ندیده ایم و حرف نزده ایم و فقط سه باری مجازا گپ زده ایم.
اینگونه است که نیمه شب میفهمیم پدرمان یک سفر ِ ده روزه به فرنگ دارند و ما نمیدانستیم ، ولی میدانیم ِ دختر ِ فلان دوست ِ ندیده ، دیروز عروسکی خریده است که وقتی دلش را فشار دهی " آی لاو یو " میگوید! و پسر ِ فلان بلاگر تازگی ها نقاشی میکند و عکس نقاشی اش را هم دیده ایم ، اما لباس ِ عروسی ِ همسر برادرمان را ندیده ایم !
اینگونه است که دیگر همسایه از همسایه خبر ندارد . چون صغری خانم دارد به مایکل وب کم میدهد و برای او استریپ تیز! میکند و کبری خانم دارد از فلان سایت ِ خانه داری دستور ِ تهیه ِ دسری که هفته ء پیش در "بفرمایید شام" خیلی مورد استقبال واقع شد را میخواند !
اینگونه است که مردها درمحل ِ کارشان با زنان ِ خانه دار ِ بیکاری که از تنهایی مینالند چت میکنند و آنها را دلداری میدهند و میگویند زندگی همین است دیگر ! و زن هایشان در خانه با مردهای دیگری و از تنهایی و بی توجهی ِ همسران مینالند و دلداری داده میشوند!
" عصرِ ارتباطات " فریبی بیش نیست . باور نکنید لطفا!

No comments:

Post a Comment