Tuesday, July 19, 2011

آنارشیسم:کماکان تنها تئوری انقلابی ضد سرمایه داری;قسمت دوم

                                      
استراتژی نوین با وصفی انتزاعی و مجمل

وقت آن است تا سعی به توصیف, در وحله اول بگونه ای انتزاعی و بعدا بطور  مشخص (کنکرت), استراتژی نوین برای نابودی سرمایه داری بکنیم.استراتژی نوین, در بنیادی ترین حالت, ما را به کشیدن وقت, انرژی و منابع از تمدن سرمایه داری و گذاردنشان برای (در خدمت گرفتن و)  برپائی ساختمان تمدن نو پا(آنارشی) فرا میخواند.پس انگاره(بینش)همانا خالی کردن ساختارهای سرمایه داری, پوک کردنشان, به تحلیل بردن ثروت,
قدرت و بی معنا کردنشان,تا وقتی که هیچ چیز جز اسکلت باقی نماند, میباشد

این حقیقتا یک استراتژی پرخاشگرانه(تهاجمی)ست.استراتژی جنگی ست, مستلزم رزمندگی شدید, و به معنی حمله به نظم موجود میباشد.استراتژی, آشکارا سرمایه داری را دشمن تشخیص داده و نابودیش را در دستور کار میگذارد.اما این یک حمله رو در رو برای سرنگونی سیستم نیست, بلکه یک حمله درونی, به قصد زدن تیشه به ریشه است(دل و روده اش را در آوردن ) ,در حالی که بطور همزمان آنرا با چیزی بهتر, چیزی که ما میخواهیم ,جایگزین گردانیم

بنابراین ساختارهای سرمایه داری(کمپانی ها, حکومت, بانک ها, مدارس, و الی آخر) بدست گرفته نمیشوند, آنقدر که بطور ساده رها میشوند. با روابط سرمایه داری جنگیده نمیشود, آنقدر که بطور ساده پشت پا زده میشود,طرد میشوند

ما از به شرکت کردن در فعالیتهائی که از جهان سرمایه داری حمایت میکند دست کشیده و شروع به شرکت در فعالیت برای ساختن جهانی نو میکنیم , همزمان اینکه به جهان کهنه نقب میزنیم (و پایه اش را سست).ما طرحی نو از روابط اجتماعی, بموازات روابط سرمایه داری,بوجود خواهیم آورد و بعد پیگیرانه طرح جدید را ساخته و قوی کرده,در حالی که تمام هم وغم خویش را در تضعیف روابط سرمایه داری بکار میبریم. بدین صورت روابط نوین دموکراتیک,غیر هرمی- هیرارشیک, وغیر کالائی میتواند بالاخره روابط سرمایه داری را مستغرق*(غرق)کرده و از صحنه حیات بیرون راند.و این طریق به سرانجام رساندنش میباشد.این  یک استراتژی محتمل و واقعی ست-*overwhelm

فکر کردن اینکه ما میتوانیم به ایجاد یک پیرایش اجتماعی کامل ,شایسته و نوین و ازشب تا صبح,در حین بحران,در ضمن به اصطلاح انقلاب,یا در طول سقوط سرمایه داری, دست یابیم غیر عقلانی ست.دنیای اجتماعی نوین ما میبایستی از درون قدیمی رشد کند, و در ضدیت با آن, تا وقتی که به اندازه کافی قوی گردد و بتواند روابط سرمایه داری را از بین برده و منسوخ گرداند.چنین انقلابی هرگز اتوماتیک وار(کورکورا نه و جبرا, واسه قوانین تغییر ناپذیر ماتریالیستی) اتفاق نخواهد افتاد.اتفاق خواهد افتاد و فقط اتفاق میافتد زیرا ما میخواهیم که اتفاق بیافتد,و زیرا ما میدانیم چیکار داریم میکنیم و میدانیم چگونه میخواهیم بزی ایم,و میدانیم چه موانعی را باید از سر راه برداریم تا آنگونه بزی ایم, و میدانیم چگونه بین طرح اجتماعی خود و آنان تمیز دهیم

اما ما نبایستی فکرکنیم که دنیای سرمایه داری را به سادگی میتوان نادیده انگاشت, بقول معروف با برخورد زیست کن و بگذار بزی اند,در ضمن اینکه ما سعی می کنیم زندگی نوین مان را در جائی دیگر بسازیم.(جائی دیگر وجود ندارد).حداقل یک چیز هست,کار فردی- بردگی, که ما به سادگی نمیتوانیم از شرکت کردن در آن دست بکشیم(اما حتی در اینجا راههائی هست که بتوان بر آن تیشه زد).سرمایه داری را می بایستی بی شیله پیله-صریح و آشکار-رد کرد(*).و با چیز دیگری جایگزین کرد.این به معنی جنگ هست,اما جنگی به معنای سنتی با ارتش و تانگ نیست, بلکه جنگی ست که روزانه با آن در گیریم,در سطح زندگی هر روزیمان,با شرکت میلیون ها انسان.معهذا جنگ هست چرا که انباشت گران سرمایه از زور, خشونت و تردد استفاده خواهند کرد, همانگونه که تا بحال همیشه بدان متوسل شده اند, تا بلکه جلوی هر گونه مخالفت با سیستم را بگیرند.آنها همیشه اطاعت-فرمانبرداری- را بزور حقنه کرده اند;و برای ادامه اش هیچ تردیدی نخواهند کرد.با این وجود راههائی مشخص(کنکرتی) وجود دارد که افراد, گروهها و محله ها میتوانند بدانگونه که در جلوتر برخواهم شمرد, دل و روده سرمایه داری را در آورند-آنرا تهی گردانند*Explicitly Refused     

ما همیشه باید بخاطر داشته باشیم که چگونه برده شدیم; بعد می توانیم واضح تر چگونگی خاتمه دادن به برده بودنمان را ببینیم.ما را به کار فردی-بردگی مجبور کردند چرا که طبقه حاکم بتدریج(یواش یواش),سیستماتیک وار و بگونه وحشیانه امکانات زندگی خود مختارانه مان را نابود کرد.با اخراجمان از روی زمین(خلع ید),تعویض قوانین مالکیت, نابودی حقوق کومونیته, نابودی ابزار کارمان, بستن مالیات ,نابودی بازار محلی مان, والی آخر, ما برای زنده ماندن مجبور شدیم بدرون بازار کار وارد شویم .تنها راه باقیمانده برایمان فروش قدرت کاریمان(بازویمان) در مقابل مزد.پس این خیلی واضح هست که چگونه میتوانیم برده داری را سرنگون کنیم.ما میبایستی این روند را بر گردانیم.میبایستی شروع کنیم به کسب مجدد توانایی زندگی کردن بدون دریافت مزد برای کار یا خرید اجناسی که با کار فردی-بردگی درست شده(بزبانی دیگر ما میبایستی خود را از قید بازار کار و شیوه زندگی بر مبنای آن آزاد گردانیم), و بجایش خودمان را در درون تعاونی کارگران و اجناس تولیدات تعاونی قرار دهیم

نیاز به روشنگری دیگر هست.این استراتژی در خواست اصلاح سرمایه داری را نمیکند, برای تغییر سرمایه داری به چیز دیگر.در خواست جابجائی کاملش  با تمدن نوین را میکند.این یک تفاوت مهم هست, زیرا سرمایه داری, بعنوان یک سیستم, ثابت کرده که غیر قابل اصلاح میباشد.ما میتوانیم بعضی اوقات در بعضی جاها از آن یکسری امتیازاتی بگیریم(معمولا فقط موقتی) و به پیروزی بعضی بهسازی ها(معمولا کوتاه مدت)در زندگیمان بعنوان قربانی برسیم, اما نمیتوانیم آنرا تدریجا (کم کم) بعنوان سیستم اصلاح کنیم

بالنتیجه استراتژی ما مبنی بر در آوردن دل و روده سرمایه داری و نهایتا نابودیش,حداقل مستلزم داشتن یک تصویر کامل میباشد.آگاهی به این امر که ما به کلیت شیوه یک زندگی داریم حمله میبریم, و جابجائی اش با نوع دیگری, و نه صرفا اصلاح نوعی از زندگی به چیز دیگری.شاید خیلی از افرادعادت نداشته باشند که در باره تمامیت یک سیستم و روابط اجتماعی فکر کنند ,اما همه میدانند سبک زندگی چیست, یا شیوه زندگی ,و این همان شیوه ای ست که میبایست با آن برخورد کنیم

چیزی که هست اینه:واسه اینکه سرمایه داری را نابود کنیم میلیون ها نفر از مردم میبایستی از شیوه زندگی شان ناراضی باشند.آنها میبایستی چیز دیگری
بخواهند و یکسری از چیزهای موجود را بعنوان موانعی در مقابل رسیدن به خواسته هایشان ببینند.اصلا سودمند نیست به این بعنوان یک ایدئولوژی نوین فکر کرد.صرفا یک سیستم عقیدتی نیست که مورد نیاز میباشد, مثل مذهب, یا مثل مارکسیسم, یا آنارشیسم.بلکه یک بینش غالب, خواستی مسلط و نیازی فایق آمده هست.چیزی که باید موجود باشد همانا در خواست مصرانه زندگی کردن بنوعی خاص, و نه بگونه دیگر.اگراین درخواست مصرانه,خواست,زندگی آزاد خود مختار, زندگی در کومونیته هائی که به شیوه دموکراتیک اداره میشوند, شرکت در فعالیت هائی که مردمی به حد کمال رسیده خودشان تنظیم ش میکنند باشد,آنموقع سرمایه داری میتواند نابود گردد.در غیر اینصورت ما محکوم به بردگی دائم و شاید حتی فنا باشیم

محتویات این بینش نوین در حقیقت آنقدرها هم جدید نیست, بلکه خیلی هم قدیمی ست. هدف دراز مدت کمونیستها, آنارشیستها, و سوسیالیستها همیشه بازگرداندن زندگی جمعی( کومونیته) بوده و هست.حتی شورشهای عظیم دهقانی سالهای اول سرمایه داری در پی کسب آزادی از اتوریته های خارجی و اعاده مجدد خود مختاری در روستاهایشان بوده.مارکس یکبار کمونیسم را انجمن آزاد تولید کنندگان توصیف کرد, و در جای دیگر بعنوان موقعیتی(شرایطی) که در آن رشد و کمال آزادانه هر فرد را شرط تکامل و کمال آزادانه همگان میداند.آنارشیست ها همیشه تعاونی های خودگردان کارگران و دهقانان را فراخوانده اند.هدف دراز مدت همیشه روشن بوده:از بین بردن کار مزدی-بردگی,ریشه کن کردن نظم اجتماعی ای که صرفا پیرامون انباشت سرمایه صرف سازماندهی شده,و بجای آن بنیان گذاری جامعه ای از افراد آزاد که بگونه دموکراتیک و یارمندانه(تعاونی)خود در شکل دادن به جهانشان تصمیم گیری میکنند

این اصول معهذا میبایستی تجسمی مشخص(کنکرت) در آرایش اجتماعی داشته باشد.در این انگاره آنها در پیکره فرمهای اجتماعی زیرین,همانطور که قبلا گفته شد, گنجانده میشوند
الف: محله های دموکراتیک خودمختار و خودگردان(از درون پراتیک نشست خانگی);(ب): پروژه های خودگردان;(ج)گردان تعاونی های اهل خانه(*); و بالاخره (د):انجمنی از طرق معاهده ها بین محله های گوناگون-محله ای با محله دیگر.اما چگونه میتوانیم این را بدست آوریم؟حالا میبایستی به جزئیات این استراتژی نوین بپردازیم,این بار بگونه ای مشخص و نه انتزاعی
(*)Household

**********************************************

در قسمت بعد خواهید خواند:راههای شروع در آوردن دل و روده سرمایه داری

Ways to begin gutting Capitalism

پیمان پایدار 



                                                                                      



No comments:

Post a Comment