Saturday, December 8, 2012


    برج ٥٠٠ ميليون دلاری

    دوستی داشتم كه مهندس پروژه برج ميلاد بود. هميشه راجع به اين پروژه
موقع ساختش با آب وتاب صحبت می‌كرد و من هم كه حوصله‌اش رو نداشتم فقط
به‌ش نگاه مي‌كردم و سرمو برای تاييد تكون می‌دادم ولی توی فكر خودم
بودم. يه روز ديدمش كه خيلي ناراحت بود. ازش پرسيدم كه چي شده كه شروع
كرد به تعريف كردن. گفت:
"امروز يه چيزی پيش اومد كه خيلی ناراحتم كرد. يه گروه ژاپنی اومده
بودن برای بازديد. حدودا ١٤ يا ١٥ نفر بودن، هر دو نفر با يكی از ما
رفتن كه از چيزهای مختلف بازديد كنن. من هم با دو نفرشون رفتم و شروع
به توضيح دادن كردم .

    از سه طبقه زيرزمين شروع كردم و اينكه حدود ٤٥٠ تا ٥٠٠ ميليون دلار هم
هزينه ساخت اون شده به اضافه اينكه ٨ سال هم از موقع شروع تا پايانش
طول كشيده و بعد main hallو تجهيزات basement , seismic device، و بعد
سالن اجتماعات رو نشونشون دادم و بعد هم رفتيم توي اسانسور كه قسمت‌هاي
كلاهك و pinnacleرو به‌شون نشون بدم. توی آسانسور يكی‌شون پرسيد که از اين قسمت shaftچه استفاده‌ای مي‌شه؟
من هم نيشخندی زدم و گفتم كه خوب معلومه ديگه اين قسمت كلاهك ٢٥٠٠٠ تنی
    رو كه بزرگترين كلاهك برج مخابراتی در دنيا هست رو نگه می‌داره.
اون گفت نه منظورم اين نيست، يعني اينكه اينجا مسكونی هست يا اداری؟
من گفتم نه اين قسمت خاليه و راه پله و آسانسور و انتقال تجهيزات از
اينجاست. اون هم ديگه چيزی نگفت و رسيديم به بالای برج.
خلاصه اونجا هم يه سری چيزها رو نشون دادم و بعد رسيديم به رستوران
گردان. چون هنوز راه نيفتاده بود من رفتم كه موتورش رو نشون بدم كه
يكی‌شون گفت كه اين چرا اين شكليه؟

    پيش خودم گفتم كه اينها چه جوری اينقدر كم استعدادن! رستوران گردان تا
حالا نديدن و بعد هم با افتخار گفتم كه اين رستوران گردانه و يه عالمه
توضيح دادم.

    خلاصه اون قسمت‌ها كه تموم شد اومديم روی تراس كه اون يكي گفت: پس
gyroscopeاينجا كجاست؟
من گفتم كه البته جايی براش تعبيه كرديم ولی فعلا در برنامه نيست كه
اون رو در محل بذاريم.
ياروگفت جالبه چون من اون رستوران گردان رو فكر كردم كه gyroscopeهست.
روی تراس كه بوديم ژاپني اولي ازم سوال كرد كه اين كوه‌ها مال كشور شماست؟
من هم بادی در غبغب انداختم و گفتم بله تمام اونا مال كشور ماست.

    گفت ارتفاعشون چقدره؟
گفتم ٤٠٠٠ متر حدودا.
گفت چقدر از اينجا فاصله داره؟
گفتم حدودا ٨ تا ١٠ كيلومتر.
گفت تله‌كابين هم داره؟

    گفتم بله داره، ميخواين ببرمتون اونجا؟ اسكی هم می‌تونين بكنين.
گفتن نه احتياجی نيست.
اون اولی از من پرسيد كه شما مسوول پروژه هستين؟
من هم كه خيلی جو گرفته بودم گفتم بله خودم هستم (البته نبودم و فقط
مسوول يه قسمت كوچيكش بودم).

    بعد يه چيزی به ژاپني به هم گفتن و شونه‌هاشون رو بالا انداختن و به
ساعت‌شون نگاه كردن و گفتن بايد بريم برای ناهار.

    براي ناهار رفتيم و همه‌شون جمع شدن و من با اون اوليه سر يه ميز نشستيم.
اولش ساكت بود و هيچی نمی‌گفت، بعدش يه دفعه رو به من كرد و گفت شما
گفتين اين برج shaft خاليه يعنی استفاده اداری و مسكونی نداره؟
گفتم بله برای مخابرات ساخته شده.
گفت شما گفتين اون كوه‌ها هم مال شماست و كمتر از ١٠ كيلومتر با اينجا
فاصله داره؟
گفتم بله مطمئنا.
گفت خوب اگه شما مسوول اين پروژه بودين چرا اين برج رو روی اون كوه‌ها
نساختين؟

    گفتم آخه اين كه خيلي واضحه توي اون شرايط جوی، اين همه مصالح برای
    ساختن برج اونجا رو چه جوري ببريم؟
گفت خوب من و دوستم هم همينو داشتيم بحث می‌كرديم. شما اصلا احتياجي به
ساختن برج نداشتين يه دكل اونجا می‌ذاشتين. يه دكل مخابرات در ارتفاع
٤٠٠٠ متری بهتر از يه دكل روی يك برج ٤٠٠ متری عمل مي‌كنه. Shaftاين
برج كه خاليه كاری انجام نمي‌ده.

    گفتم شوخی مي‌كنين، خوب اگه اينطوريه شما چرا خودتون بلندترين برج
مخابراتي دنيا رو دارين ميسازين (SKY TREEبلندترين برج مخابراتي جهان
در توكيو سال٢٠١٢ افتتاح شد ولي اون موقع در حال ساخت بود)؟

    گفت توكيو يه شهريه كه در كنار آب‌هاي آزاده. بلندترين منطقه اون ١٠٠
متر ارتفاع نداره. در ضمن تا ٦٥ كيلومتري‌اش كوه ١٠٠٠ متري هم نيست چه
برسه به كوه ٤٠٠٠ متري در فاصله ٩ كيلومتری‌ش.
گفتم اين همه برج مخابراتي تو دنيا هست ...

    حرفم تموم نشده بود كه گفت برج رو كه برای رقابت نمي‌سازن، براي نياز
مي‌سازن. تمام اونای ديگه هم از اين قاعده مستثنی نيستن.

    يك كم فكر كردم: برج مسكو، تيانشان، تورنتو، كوالالامپور. راست می‌گفت.
همه اينها در زمين‌هاي flat landساخته شدن و حتي تا فاصله ده‌ها يا
صدها كيلومتری اصلا يك تپه ٤٠٠ يا ٥٠٠ متري هم نيست!

    گفتم آخه ما نياز به يك سمبل ملی داشتيم.
گفت شما مي‌تونستين يه سمبل ملي با ١٠ يا ١٥ ميليون دلار درست كنين نه
يك برج ٥٠٠ ميليون دلاري روي ضعيف‌ترين نقطه شهر. اونم بدون
gyroscopeكه حتي به يك طوفان اجازه مي‌ده كه اون رو جابجا كنه و نه حتي
زلزله. چون تا جايي كه من مي‌دونم gyroscopeبه صورت built-inكار گذاشته
مي‌شه و بايد در محل قرار داده بشه و بعد pinnacleدورش ساخته بشه.
من ديگه جوابي نداشتم بدم فقط گفتم كه من مسوول ساخت اينجا نبودم و يه
سری پرت و پلای دیگه كه از قيافه يارو فهميدم كه ديگه نبايد ادامه بدم.

    هر دو ديگه حرفي نزديم. من هم داشتم زمين و زمان رو مقصر مي‌دونستم. از
آقا محمدخان قاجار كه چرا تهران رو وسط كوه‌ها ساخت نه بغل يه پهنه آبي
تا ما بتونيم راحت توش برج بسازيم تا كسي كه ٥٠٠ ميليون دلار رو هزينه
اين برج كرد و علاوه بر اون فكر روزي كه يك جسم به وزن يك‌و‌نيم برابر
USSR GEORGE WASHINGTONاز ارتفاع ١٠٠٠ پا بخوره وسط بزرگراه همت! و در يك سناريوي بدتر وارد پارك‌وي بشه و غلت بخوره بره پايين!

    از همه بدتر چيزی كه آزارم می‌داد اين بود كه من دو سال و نيم اينجا
كار كردم و بعدش دو سال هم درگير اينجا بودم ولي اصلا اين فكر به مغزم
خطور هم نكرده بود و اين دو تا در عرض يك ساعت اين رو فهميدن. و تازه
ما ايراني‌ها نمي‌دونم از كجامون در آورديم كه باهوش‌ترینيم؟

    خلاصه اون ناهار كوفتم شد. و اونا هم ديگه هيچي نگفتن.
ناهارشون كه تموم شد یکی‌شون بلند شد و دستش رو روی شونه من گذاشت و
گفت خيلي ازتون عذر مي‌خوایم كه ناراحت‌تون كردیم، اصلا منظور بدي
نداشتیم، مي‌دونستیم كه شما مسوول پروژه نيستين چون همون پايين كه
بوديم به‌مون گفتن كه ايشون نتونسته بياد، مطمئنم اگه شما مسئولش بودين
يه جای بهتر براي اون در نظر می‌گرفتين.
اينا رو گفت و دستش رو زد به پشتم و رفت

.**************************
ممنوم از دوست عزیزم سهیلا واسه فرستادن این متن به نه سخد
پیمان پایدار

No comments:

Post a Comment