Tuesday, September 13, 2011


پاسخ تند دکتر ناصر انقطاع به سخنان صادق زیبا کلام در مورد عید نوروز
********************************************
 مقدمه
 مجددا با تذکر و یادآوری این مساله مهم ایدئولوژیک که برای ما آنارشیستها   
 ملیت  و ناسیونالیسم("شناسنامه" و "گذرنامه") هیچ جایگاهی در ذهن, روح  و بینش بین المللی مان ندارد(البته این بدین معنی نیست که افراد در کشوری که پا به عرصه وجود میگذارند از دستاوردهای علمی, اجتماعی ,فرهنگی/ادبی آن لذت نبرند و بدان ارج ننهند. چرا که این دهکده کوچک جهانی با وجود رنگارنگ زبان/ادب, فرهنگ و....گوناگون لذت بخش ترست) در اینجا جواب دندان شکن ناصر انقطاع را به بادمجان دور قاپ چینی چون"صادق" زشت چهره بی فرهنگ و کون لیس آن مردک  دجال, دزد و جانی , که رهبر مسلمانان جهان نیز میباشد, را باز تکثیر میکنم تا " گور شوند هر آنکه نتواند دید " !!   پیمان پایدار
_______________________________________
 چندی پیش دکتر صادق زیبا کلام در یک کنفرانس دانشجویی با حضور حسین الله کرم در   دانشگاه قزوین اظهار داشت: «من یک موی محمد بن عبدالله را به صد تا کوروش، داریوش، خشایار و گذشته ایران، تخت جمشید وپرسپولیس نمی‌دهم. شما اگر به دانشگاه تهران بیایید واز دانشجویان من بپرسید که آیا آقای دکتر زیبا کلام عید نوروز را به شما تبریک می گوید یا نه، یک دانشجو هم پیدا نمی کنید که بگوید آقای دکتر زیبا کلام عید نوروز را تبریک می گوید. می دانید چرا؟ چون من آن را خیلی قبول ندارم. از نظر من عید، دو عید قربان وعید فطر است همان دو عیدی که رسول الله جشن گرفته وبزرگ دانسته است.»
جوابیه دکتر ناصر انقطاع (در هفته نامه فردوسی امروز):
«کجای این آدم (صادق زیبا کلام) به ایرانی بودن می خورد؟ باید از این بی ریشه که مسلماً خون ایرانی در رگ هایش جاری نیست پرسید: تو در این جهان بزرگ، کجایی هستی؟ با این سخنان، ایرانی که نیستی؟ غربی؟ مغولی؟ تاتاری؟ چه هستی؟ چه غلطی در ایران می کنی؟ چه دلبستگی به نازش های ایرانی داری؟ چه رشته ای تو را به سرزمین ورجاوند می پیوندد؟ تو که هیچ یکی از دلاوران و قهرمانان ما را (که جهان به آنان می نازد و در برابر بزرگواری آنها سر کرنش فرو می آورد) نه تنها قبول نداری که یک موی محمد فرزند عبدالله را به صد تای آنها نمی دهی!
مردک متملّق! چه کسی از تو موی محمّد را خواست که تو در اندیشه مقایسه و معامله آن برآمدی؟ آن موی ارزانی تو باد ولی با این اندیشه پلید تو غلط می کنی که گذرنامه و شناسنامه ایرانی در جیب خود می گذاری. بهتر است که بروی و در همان صحرای عربستان به کار شتر چرانی و آبیاری نخلستان ها و احیاناً خوردن سوسمار و مارمولک و ملخ مشغول شوی؟! تو چرا در ایران آن هم در دانشگاه هستی؟ چرا از دسترنج آن کشاورز کرمانی، آن کارگر آذرآبادگانی، آن کارمند تهرانی و آن پیشه ور خراسانی شکم بی هنر پیج پیچ خود را پر می کنی؟ تو حق نداری حتی هوای ایران را به شش های خود بفرستی. اینجا سرزمین آموزگاران فرهنگ های گیتی است. سرزمین جوانمردان وریشه داران است. تو را در اینجا چه کار؟

No comments:

Post a Comment