Saturday, February 25, 2012

برگی از تاريخ معاصر ايران
یا دآوری از قتل عام (هولوکاست )ایرانی
هيچ می دانستيد که در جريان جنگ جهانی اول حدود 40 در صد مردم ايران کشته شده اند ؟ يعنی تقريبا نيمی از کل مردم کشور .
در رابطه با جنگ جهاني اول مي گويند که بزرگ ترين و ويرانگر ترين جنگ تمام تاريخ بشريت بوده و باعث مرگ بيش از 10 ميليون انسان شده است . ( رقم 10 ميليون را کمی سبک و سنگين کنيد , 10 ميليون مرگ  در طی کمتر از 4 سال !!)
می دانستيد که اين آمار بدون در نظر گرفتن کشته های قحطي حاصل از جنگ در ايران است ؟ چرا که فقط حدود 9.5 ميليون نفر در ايران کشته شدند . از قحطی و بيماری های واگيردار که در نتيجه ی سو تغذيه در جامعه همه گير شدند .
در فاصله ی سالهای 1293 تا 1294 خورشيدي ( 1914 تا 1915 ميلادی ) انگلستان از جنوب , دولت عثمانی از غرب و روسيه از شمال ايران را به تصرف در آوردند و حکومت وقت که کمترين توانائی برای مقاومت در برابر اين سيل بنيان کن دشمنان را نداشت فقط نظاره گر بود .
در سالهای بعد, در پی انقلاب بلشویکها ,روسيه که در نوع خود کشور ضعيفی محسوب می شد, در پی توافقی با دولت انگلستان , ايران را واگذار کرد . در همان زمان عثمانی ها هم به مرز فروپاشی رسيده بودند ( جنگ جهانی اول,1916-1919, که از حيث گستردگی ابعاد شگفت آوری دارد باعث نابودی 4 امپراطوری بزرگ و قدرتمند اروپا يعنی : امپراطوری اتريش مجار , روسيه , آلمان و عثمانی شد )
بنابراين استعمار پير تنها بازيگردان عرصه ی سياست ايران شد و با خريد گسترده ی غلات و جلوگيری از واردات کالا به ايران و اجازه ندادن برای ورود کمکها دولت آمريکا به ايران باعث ايجاد نايابی مواد غذايی در کشور شد و خشکسالی و بارندگی کم هم قوز بالای قوز شد و چنان قحطی در کشور بروز کرد که بيش از 40 درصد مردم ايران را به کام مرگ برد ( 1917 تا 1919 ) .
نکته جالب گزارشهای دلسوزانه ی سفير وقت دولت آمريکاست که باعث مي شود محموله های بزرگ مواد غذايی برای کمک به مردم تيره روز ايران ارسال شود که انگليسيها به هيچ وجه اجازه ی ورود آنها را به کشور نمی دهند .
" داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامي انگلستان و نماينده سياسي آن دولت در غرب ايران در سالهای 1918 و 1919 درباره قحطی درغرب ايران اينگونه می نويسد:


اجساد چروكيده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتاده اند. در ميان انگشتان چروكيده آنان همچنان مشتی علف كه از كنار جاده كنده اند و يا ريشه هايی كه از مزارع در آورده اند به چشم می خورد؛ با اين علفها مي خواستند رنج ناشي از قحطی و مرگ را تاب بياورند. در جايی ديگر، پابرهنه ای با چشمان گود افتاده كه ديگر شباهت چندانی به انسان نداشت،چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرويی كه نزديك می شد می خزيد و در حالي كه نای حرف زدن نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می كرد...".

مرحوم محمد علی جمال زاده تلفات وحشتناک شيراز را اين طور روايت می  كند: "   جنگ اول جهانی در آستانه اتمام بود[ پائيز 1918] كه در دل شبی تاريك و هولناك سه سوار ترسناك كه هر كدام شمشير و شلاقی به بر داشتند به آرامی از ديوارهای شهر عبور كردند و به آن وارد شدند. يك سوار نامش  " قحطی  " ديگری  " آنفلوانزای اسپانيايی " و آخری  " وبا  " بود. طبقات فقير، پير و جوان، همچون برگ پائيزی در برابر حمله اين سواران بی رحم فرو می ریختند. هيچ غذايی پيدا نمی شد، مردم مجبور بودند هرچه را كه می توانستند بجوند و بخورند. به زودی گربه و سگ و كلاغ را نمی شد يافت. حتی موش ها نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ريشه گياه را مانند نان و گوشت معامله می كردند. در هر گوشه و كنار، اجساد مردگان بی كس و كار پراكنده بود. بعد از مدتی مردم به خوردن گوشت مردگان روی آوردند...".
نکته ي جالب توجه آن است که بعدها به هيچ عنوان از اين نسل کشی و توحش انگليسيها نامی به ميان نيامده و هرگز کسی عنوان نکرد که هيچ کشوری به اندازهیي ايران از جنگ جهانی اول آسيب نديده , جنگی که ايران در آن بی طرف اعلام شده بود .
عجيب نيست که اتفاقی که فقط 90 سال قبل در کشورمان روی داده به اين اندازه برای ما ناشناخته و مجهول باقی مانده بوده .

No comments:

Post a Comment