Saturday, February 18, 2012

"زاده شدن
برنیزه‌ی تاریک
...
همچون میلادِ گشاده‌ی زخمی.
سِفْرِ یگانه‌ی فرصت را
سراسر
در سلسله پیمودن.
برشعله‌ی خویش
سوختن
تاجرقه‌ی واپسین،
برشعله‌ی حرمتی
که درخاک راهش
یافته‌اند.
بردگان
این چنین‌اند.

این چنین سرخ و لوند
برخار بوته‌ی خون
شکفتن
وینچنین گردن فراز
برتازیانه زارِ تحقیر
گذشتن
و راه را تاغایتِ نفرت
بریدن.

آه، ‌ازکه سخن می‌گویم؟
ما بی چرا زندگانیم
آنان به چرا مرگِ‌ خود آگاهان‌ اند."


بامداد(احمد شاملو) در ستايش خسرو گلسرخی



No comments:

Post a Comment