تکرار کمیک تراژدی گوادالوپ در استکهلم
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
آدينه ۱۴ بهمن ۱٣۹۰ - ٣ فوريه ۲۰۱۲
• اگر این نشست و کارگاه آموزشی اش ،آن گونه که "محسن سازگارا" بیان می کند، پیرامون پیش شرط های رسیدن به انتخابات آزاد است چه طور به مطبوعات و خبرنگاران اجازه ی ورود به این نشست داده نمی شود، در حالی که گردش آزاد اطلاعات از پیش شرط های اساسی تحقق دموکراسی در هر کشور به حساب می آید؟
یکم – اگر به قول مارکس تاریخ دوبار تکرار شود و بار اول آن صورتی تراژیک و بار دوم آن صورتی کمیک داشته باشد، به یقین نشست بخشی از اپوزوسیون خارج از ایران در استکهلم www.akhbar-rooz.com به میزبانی بنیاد "اولاف پالمه" تکرار کمیک تراژدی گوادالوپ fa.wikipedia.org است. با وجود تمام روایاتی که از نشست گوادالوپ وجود دارد، ولی این نکته غیرقابل انکار است که نطفه های انتقال قدرت از شاه به روحانیون در این نشست بسته شد و به قول ابراهیم یزدی news09.hasanagha.org زمانی که دولت های غربی نتوانستند انقلاب ایران را مهار کنند ومتوجه شدند که "شاه به جای یار شاطر، بار خاطر شده است و پیروزی انقلاب حتمی است، راه چاره را ائتلافی میان روحانیان و ارتش دانستند.ارتش ایران علی الاطلاق ضد کمونیست بود و هم چنین روحانیان! " به یقین تبعات این ائتلاف نامقدس برای انقلاب ایران نتیجه ای جز غم نامه ی کشتار و جنگ و هجرت در پی نداشت. حال امروز نیز نشست بخشی از اپوزوسیون در استکهلم ناخودآگاه خاطره ی تاریخی تلخ واقعه ی سی و سه سال پیش را زنده می کند. اگر چه سعی شده تا خبرهای مربوط به نشست استکهلم چندان نمود پیدا نکند، اما گستردگی دستگاه های ارتباط جمعی چنان است که بخشی از شرکت کنندگان را بر آن داشت تا دست و پاچه و آشفته به تطهیر خود و اقناع افکار عمومی بپردازند که وجه کمیک داستان هم دقیقاً در همین جاست، چرا که با وجود بر سرزبان افتادن شایعات زیادی درباره ی نشست گوادالوپ آیت الله خمینی – با تکیه بر رهبری کاریزماتیکش - حتی یک بار هم لازم ندید درباره ی ژانویه ی 1979 توضیحی به مردم بدهد. با وجود آن که می دانم مقایسه ی نشست استکهلم با نشست گوادالوپ کار مخاطره آمیز یا شاید عجولانه ای خواهد بود، اما به ناچار این کار را خواهم کرد. ولی پیش از ورود به بحث باید بر این نکته تأکید نمایم که نوشتار حاضر تحلیلی از این نشست با توجه به شرایط جهانی است و تنها به بررسی احتمالات در این زمینه می پردازد نه اتیکت چسباندن به شرکت کنندگان در این نشست. تنها امیدوارم که هر چند هم برگزار کنندگان این نشست بر بسته بودن آن تأکید دارند، باز هم گفتگو و تحلیل پیرامون این نشسست صورت بگیرد.
دوم – "جیمز پتراس" مقاله ی www.informationclearinghouse.info قابل تأملی را در نهم دسامبر 2011 منتشر کرد. او با تحلیل نطق "باراک اوباما" در پارلمان استرالیا در نوامبر سال گذشته این موضوع را پیش می کشد که سیاست آمریکا از میلیتاریسم در بخش های محیطی به سمت برخورد نظامی در سطح جهانی در حال حرکت است و این موضوع معنایی جز محاصره ی نظامی چین و روسیه – و خصوصاً چین – به منظور تضعیف و یا جلوگیری از چین در دسترسی به مواد خام و روابط تجاری و مالی آن کشور در آسیا ندارد. بنابراین اگر تحلیل جیمز پتراس را نقطه ی عزیمتی برای بحث حاضر بدانیم، می توان معنای درست دخالت بشردوستانه به لیبی و در عین حال تدارک اجرای همان نقشه برای سوریه را متوجه شد. آمریکا و هم پیمانانش با سوار شدن بر موج بهار عربی و در واقع با شراکت در سرنگونی متحدین مرتجع چین و روسیه استراتژی تضعیف این دو کشور را در پیش گرفته اند. اگرچه به یک معنی حمله ی نظامی و تغییر رژیم در عراق و افغانستان را نیز می توان مستحکم تر کردن پایه های پایگاه های نظامی آمریکا در منطقه دانست و به همین معنا نیز تفاوتی میان اشغال نظامی افغانستان و عراق با اشغال نظامی لیبی - و به احتمال زیاد سوریه - قائل نشد، اما تغییر مدل دخالت نظامی در لیبی نسبت به عراق و افغانستان اهمیت به سزایی برای آمریکا و متحدانش در برداشت. جیمز پتراس در همان مقاله ی "رویارویی در مرز چین و روسیه" به این مهم اشاره می کند که عدم موفقیت بزرگ ترین ارتش جهان در سرکوب جنگجویان بنیاد گرای مسلمان در عراق و افغانستان و هم چنین هزینه های تریلیون دلاری و انسانی ناشی از این دو جنگ در حقیقت شکست بزرگی برای آمریکا به حساب می آید که او و هم پیمانانش را وادار به تغییر مدل دخالت های نظامی شان کرده است. این تغییر چیزی نبود جز آن-چه ما در لیبی شاهد آن بودیم و هم اکنون زمینه های اجرای آن در سوریه هم چیده می شود.
سوم – تغییر الگوی مداخله ی نظامی در لیبی عملاً این گونه به وقوع پیوست : اول آن که بخشی از اپوزوسیون حکومت "معمر قذافی" تحت عنوان دولت در تبعید منسجم شدند. دوم. این دولت در تبعید مسلح شد و مسیر مبارزات مسالمت آمیز مردم لیبی در برابر قذافی را به جنگ مسلحانه تغییر داد و هزینه های انسانی مبارزات لیبی افزایش یافت. سوم. این دولت در تبعید به بهانه ی کشتار مردم توسط قذافی از جهان آزاد درخواست کمک کرد. چهارم. نیروهای نظامی ناتو به عنوان نمایندگان جهان آزاد وارد مهلکه شده و با پشتیبانی نظامی از نیروهای مسلح مخالف قذافی دولت لیبی را سرنگون کرده و مخالفین را به قدرت رساندند. این روش که به طور قطع بسیار کم هزینه تر از جنگ در عراق و افغانستان بود، الگویی جدید برای سرنگونی دیکتاتورهای هم پیمان چین و روسیه به حساب می آید. در عین حال با این الگو غرب نیازی به توجیه اعمال خشونت هایش در لیبی نمی دید چرا که معمر قذافی با سرکوب وحشیانه ی تظاهرات های مسالمت آمیز مردم صدای اعتراض به اصطلاح آزادی خواهان جهان را بلند کرده بود و از این حیث از هر جنایت کاری جنایت کارتر به حساب می آمد. هیچ یک از این آزادی خواهان جهان این سوال را از خودشان نپرسیدند که آیا ادامه ی تظاهرات های مسالمت آمیز مردم لیبی کشته های بیش تری به جا خواهد گذاشت و یا مداخله ی بشردوستانه ی ناتو؟ با حسابی سرانگشتی به این نتیجه خواهیم رسید که دخالت بشردوستانه ی ناتو در میان هلهله ی آزادی خواهان جهان هزینه-های انسانی بیش تری را به جا گذاشت، چرا که اگر تنها پانزده هزار پرواز جنگی هواپیماهای ناتو را به حساب آوریم و برای هر پرواز تنها دو نفر کشته محاسبه کنیم، ناتو در پروازهای جنگی اش مسئول مرگ سی هزار انسان بوده است. با مشاهده ی این شرایط به یقین هر عقل سلیم و شرافتمندی این موضوع را متوجه خواهد شد که کشتار این تعداد انسان به بهانه ی استقرار دموکراسی شعاری توخالی ، پوچ و اساساً فاشیستی است. موضوع دردناک تر آن که این مدعیان آزادی و دموکراسی با ولع خاصی باز هم این نسخه ی غیرانسانی را برای استقرار دموکراسی در سوریه می پیچند و چه کسی است که نداند بعد از سوریه نوبت به ایران خواهد رسید.
چهارم – بازگردیم به نشست استکهلم و ابهاماتی که این نشست در پی دارد. ابهامات مربوط به آلترناتیوسازی و یا پروژه ی تشکیل دولت در تبعید با توجه به شرایطی که در بندهای قبلی مورد تحلیل قرار گرفت و هم چنین اظهارات تعدادی از شرکت کنندگان در این نشست چندان غیرمنطقی نخواهد بود. از میان تمام ابهاماتی که می توان بر آن ها انگشت گذاشت ترجیح می دهم تنها دو مورد را بیان نمایم:
1- برگزاری کارگاهی آموزشی با نام "هدی صابر" به منظور آن که شرکت کنندگان در این کارگاه آموزش های لازم جهت برگزاری یک انتخابات آزاد در آینده ی ایران را ببینند. لازم به ذکر است که این کارگاه توسط موسسه ی ایده آ برگزار می شود که به گفته ی خود شهریار آهی – یکی از چهره های تأثیر گذار در تشکیل این نشست – نقش بسیار موثری را در نزدیک کردن اپوزوسیون سوریه به هم ایفا نموده است. حال بنابر آن چه در سوریه در حال وقوع است و اظهار نظر
www.bbc.co.uk اخیر سخنگوی کاخ سفید درباره ی آن که بشار اسد رفتنی است و تمام کشورها باید نسبت خود را با او تعریف کنند، این شبه نیز وجود دارد که همان طور که اپوزسیون سوریه حول محور شخص "برهان غلیون" جمع شدند و هم چون لیبی مسیر مبارزات مسالمت آمیز مردم سوریه را به صحنه ی نبرد مسلحانه با دولت تبدیل کردند، همین اتفاق نیز برای ایران تکرار شود.
2- ممانعت از حضور خبرنگاران و تهیه ی گزارش توسط آن ها در این نشست. اگر این نشست و کارگاه آموزشی اش ،آن گونه که "محسن سازگارا" بیان می کند، پیرامون پیش شرط های رسیدن به انتخابات آزاد است چه طور به مطبوعات و خبرنگاران اجازه ی ورود به این نشست داده نمی شود، در حالی که گردش آزاد اطلاعات از پیش شرط های اساسی تحقق دموکراسی در هر کشور به حساب می آید؟ آیا این تصمیم آن گونه که در مصاحبه ی تعدادی از شرکت کنندگان با "شهلا بهاردوست" عنوان شد تنها به واسطه ی آن که تعدادی از مدعوین قصد بیان کردن موضوعاتی را دارند که افکار عمومی نباید بداند، گرفته شده؟ اگر این طور باشد باید فاتحه ی آن آموزش دموکراسی دوروزه ،یا به قول "سارا شریعتی" فست فوود فرهنگی، که اساساً به بازخورد نگاه مردم اهمیتی نمی دهد را از همان بدو تولدش خواند.
پنجم – در ابتدای این نوشتار نشسست استکهلم را تکرار کمیک نشست گوادالوپ دانستم. چرا که به غیر از دلیل بازیگوشانه ای که در بند یک ذکر شد، اولاً جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران با پشت سر گذاشتن انقلاب 57 و تداوم آن در قالب اصلاحات و جنبش سبز از لحاظ تاریخی یک گام جلوتر از بهار عربی ایستاده است. ثانیاً هم چنان جنبش سبز وسیع ترین جنبش اعتراضی مردم ایران به حساب می آید و رهبران این جنبش نیز اگرچه در زندان به سر می برند، مشخص اند و هیچ ترفندی از خارج از کشور نمی تواند بدیل آن ها را بسازد چون مردم ایران – با آن رندی هوشمندانه - به صورت عملی و تجربی مقاومت آن ها در برابر حاکمیت و پافشاری برخواسته های مردم را دیده اند در صورتی که مدعیان خارج نشین هنوز به صورت عملی آزمونی پس نداده-اند. در انتها تنها بیان یک نکته باقی می ماند و آن این که برگزار کننده گان این نشست با صدور اجازه ی حضور خبرنگاران در این نشست اعتمادسازی و شفاف سازی به را صورت عینی و واقعی انجام دهند تا ابهام و تردیدی درباره ی این نشست به جا نماند.
************************************
جناب مرادی از قرار شباهتهای سازگارا ,گنجی ,سروش ,مخملباف و دهباشی و....را با قطب زاده, یزدی و بنی صدر و...از طرفی و شبا هت های موسوی (کاریزماتیک بجای خمینی) وکروبی و.....را با نقش رفسنجانی ها (زندان پر غو رفته ) و خامنه ای ها و... از طرف دیگه رو نمیبینه!! صد البته با یک تفاوت کیفی و اون اینه : گردانندگان کمیک تاریخ اینبار از گنجی و سازگارا بگیر تا موسوی - اعدام های سالهای شصت که هنوز ازشون دفاع میکنه - خودشون دستاشون تا مرفق به خون و سرکوب توده ها حداقل در دو دهه آغشته هست و هنوز از "دوران طلائی امام" کپ میزنند و...!!
نه جانم نه ایران سوریه و لیبی هست و نه مردم ایران اینقدر پخمه و احمق که دنبال اینها برن اونجوری ....تجربه 110 سال مبارزه برای آزادی رو پشت سرمون داریم...لیبی قبیله ای و سوریه آبکی کجا و ایران کجا...کور خوندن گوساله هائی چون سازگارها و موسوی ها(اول بایستی در درگاه خلق و تاریخ به جنایات خودشون اعتراف و طلب بخشش کنند ...بعد مردم تصمیم میگیرند) ....خواب دیدن خیر باشه....تازه آمریکا واسه مجاهدین و نیم پهلوی هم نقشه ها و خوابهای طلائی در سر میپرورونه, اگر اشتباه نکنم ....که این دو "نیرو"هم به گور خواهند برد این توهمات پوسیده را نیز .
پیمان پایدار
No comments:
Post a Comment