نمایشنامه صوتی جمشید و نوروز برگرفته از شاهنامه فردوسی
2:05:00
25 May. 2017
داستان جمشید و نوروز
جمشید پهلوان ایرانی دختر فرمانروای سرزمین خورشید را به رویا دید و بدو دل بست، پس عزم کرد که به سرزمین خورشید برود؛ اما پدرش تهمورس از این تصمیم سخت برآشفت و در نهایت گفت که اگر چنین سفری برای جمشید مقدور است می تواند بدان پای نهد ؛ پس جمشید بر تخت پرنده اش نشست و بسوی سرزمین خورشید رهسپار شد...
اما جمشید در این راه با مصائبی روبرو می شود؛ بعد از سه هزار سال که اهریمن از بند آزاد شده و به تحریک دخترش جُهی نیرنگی می بافد تا از جهان مادی سر در می آورد و دخترش جهی را به سان پنجه ی آفتاب به سرزمین خورشید می فرستد تا مهران پادشاه سرزمین خورشید را بفریبد و جایی برای رخنه به جهان مادی پیدا کند، اما فرمانروای خورشید از حیله و فریب اهریمن آگاه می شود و دخترش رخ شید را به سوی ایران راهی کرد تا از تهمورس مدد
بخواهد.
اهریمن که راه ورود به جهان مادی را یافته است به هیبت ماری وارد می شود و تهمورس را می بلعد و جهان را تحت
سیطره خود درمی آورد و فرمان می دهد تا نیمی از زمین آتش و نیمی یخ از آن یخ ببارد، بدین ترتیب دوزخ را در زمین فرومی نشاند و فرمانروایی را به تاریکی می سپرد.
جمشید و خورشید که هر دو بر اثر بارش آتش و یخ به دریا افتادند، به درخت هوم سپید رسیدند و درخت هوم آن دو را در خود جا داد و و سالیان زیادی بدین منوال گذشت و سپس جمشید و خورشید را برای نجات کیهان به ایران فرستاد و جمشید در ایران دژی ساخت تا از گزند دشمن در امان باشد و با کشتن دیو سرما و مرگ، به جهان مردگان رفت و راه بازگرداندن جهان به تعادل را از پدر جویا شد و پدر رهنمود داد که تنها راه وادار کردن گلوله خورشید به گردش است و دوباره جمشید به جهان زندگان بازگشت و جمشید روزی که مردمان از چنگ اهریمن رهایی می یابند را روز نو یا
نوروز می نامد ...
چو خورشید تابان میان هوا نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت او شگفتی فرو مانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند مران روز را «روز نو» خواندند
در شاهنامه جمشید فرزند تهمورث و شاهی فرهمند است که سرانجام در پی خود بینی، فره ایزدی را از دست میدهد و
به دست ضخاک کشته میشود.
پادشاهی جمشید در شاهنامه هفت صد سال است. کارهایی که انجام آن در شاهنامه به او نسبت داده شدهاست:
ساختن ابزار جنگ: بر پایهی گزارش شاهنامه، نخستین کاری که جمشید پیش گرفت ساختن ابزار جنگ بود تا خود را بدانها نیرو بخشدو راه را بر بدی ببندد. آهن را نرم کرد و از آن خود و زره و جوشن و خفتان و برگستوان ساخت.
پوشش مردمان: سپس به پوشش مردمان گرایید و از کتان و ابریشم و پشم جامه ساخت و رشتن و بافتن و دوختن و شستن را به مردمان آموخت.
بخش کردن مردمان به چهار گروه: پس از آن پیشههای مردمان را سامان داد و پیشه وران را گرد هم آورد. آنان را به چهار گروه بزرگ بخش نمود: مردمان دین که کارشان پرستش بود و ایشان را در کوهها جای داد. دو دیگر جنگاوران،
سه دیگر برزگران و دیگر کارگران و دست ورزان.
ساختمانسازی و خشتزنی: دیوان که در فرمانش بودند را گفت تا خاک و آب را به هم آمیختند و گل ساختند و آنرا در قالب ریختند و خشت زدند. پس سنگ و گچ را به کار برد و خانه و گرمابه و کاخ و ایوان بر پا کرد.
برآوردن گوهر: چون این کارها کرده شد و نیازهای نخستین مردمان برآمد، جمشید در فکر آراستن زندگی مردمان در آمد. سینهٔ سنگ را شکافت و از آن گوهرهای گوناگونی چون یاقوت و بیجاده و فلزات گران بها چون زر و سیم بیرون آورد تا زیور زندگی و مایه خوشدلی مردمان باشد.
برآوردن بوهای خوش: آن گاه در پی بوهای خوش بر آمد بر گلاب و عود و عنبر و مشک و کافور دست یافت.
ساختن کشتی و دریا نوردی: پس در اندیشهٔ گشت و سفر افتاد و دست به ساختن کشتی برد و بر آبها دست یافت و
سرزمینهای ناشناخته را یافت.
و در فرهنگ واژههای اوستا در پی نام جمشید چنین آمدهاست:
«جمشید: دوران تابندگی و درخشش زندگی آریاییان. زمان جمشید زمانی بود که در آن مردمان به زدن خشت و ساختن ایوان و گرمابه و شهر، جامها و آوندهای سفالین، رشتن و بافتن ابریشم و کتان و پنبه، برآوردن گوهرها از دل سنگ، ساختن کشتی و بو و عطر و میو... دست یافتند.
و چون خوش گذرانی در آن دوران به نهایت رسید با ستم بابلییان (ضحاک) روزگار خوش آریاییها در نوردیده گشت و جمشید یا کشور آریایی به دست اژیدهاک به دو نیمه شد و ضحاکیان (بابلیان) هزار سال بر ایران زمین با ستم و سوختن و کشتن فرمانروایی کردند.»
نمایش «داستان جمشید و نوروز» بر اساس داستانی از شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، به سردبیری مجید نظری نسب و تهیه کنندگی نینا ایزدیار در مرکز هنرهای نمایشی رادیو تهیه و تولید شده است. http://www.iranseda.ir/FullAudioBook/...
No comments:
Post a Comment