Wednesday, August 10, 2011

زبان فارسي؛ از گذشته پرشکوه تا امروز

مقدمه

   مقاله زیر را از" روزنامه صبح ایران: خراسان" -28 دیماه 1389, برای خوانندگان این صفحه انتخاب کرده ام . باشد تا با هر چه غنی تر کردن ادبیات و زبان پارسی, رسالت فرهنگی خویش را برای نسل های آینده بهتر از پیش ادا کرده باشیم. در ضمن گفته باشم:هر چند من به فراگیری زبانهای گوناگون (بطور اعم و عربی بالخص)علاقمند میباشم, ولی خوشبختانه هیچگاه(حتی از بچگی) علاقه ای,بخصوص, به دین اعراب و کتاب کذائیشان نداشته و ندارم. بالطبع برای آخرین جمله این مقاله هیچ ارزشی قائل نیستم.
 شاد و سربلند باشید

پیمان پایدار
************************************************************


زبان فارسي؛ از گذشته پرشکوه تا امروز
خراسان - مورخ سه‌شنبه 1389/10/28- شماره انتشار 17751
نويسنده: عليرضاشريفي

به بهانه آغاز هفتمين مجمع بين المللي استادان زبان فارسي
امروز هفتمين مجمع بين  المللي استادان زبان فارسي با حضور رئيس جمهور، شخصيت هاي سياسي و بيش از 2۵۰استاد ايراني و خارجي با هدف تبادل تجربيات و امکان گفت و گوي استادان در حوزه آموزش زبان فارسي در تالار علامه اميني تهران برگزار مي شود. از آنجا که زبان فارسي يکي از پايه هاي هويتي ماست، نگاهي اجمالي به سير تحول و تطور آن دور از فايده نيست.در سال ۱۸۷۲ در نشست اديبان و زبان شناسان اروپا در برلين چهار زبان يوناني، فارسي، لاتين و سانسکريت، به عنوان زبان هاي کلاسيک جهان برگزيده شدند. معيار آنان براي کلاسيک بودن اين بود که باستاني باشند، ادبيات پربار داشته باشند و در آخرين هزاره عمر خود تغييرات اندکي کرده باشند. زبان فارسي گذشته پرشکوهي داشته، چنان که در زمان حکومت گورکانيان در هند، فارسي، زبان رسمي اين امپراتوري بود و در همان زمان نفوذ اين زبان در غرب به درياي سياه مي رسيد. اما اکنون زبان فارسي زبان رسمي دو کشور است: ايران و تاجيکستان. زبان نخست بيش از ۴۰ميليون نفر در ايران فارسي است. در تاجيکستان ۵ميليون نفر به اين زبان سخن مي گويند. اما اين نکته قابل توجه است که در ازبکستان با وجود ۷ميليون گويشور فارسي زبان در اين کشور، حاکمان آن، چشم ديدن اين زبان را ندارند و تا مي توانند در راه آن سنگ اندازي مي کنند. در افغانستان هم ۲۰ميليون نفر به فارسي سخن مي گويند؛ به همين دليل در اين کشور، زبان فارسي و زبان پشتو، هر دو زبان رسمي افغانستان هستند. هند و پاکستان نيز از جمله کشورهايي به شمار مي روند که زبان فارسي در آن ها جايگاه در خور توجهي داشته و دارد و از نظر فرهنگي تاثير زيادي بر اين سرزمين ها گذاشته است.در مجموع شمار سخن گويان فارسي را در جهان ۱۱۰ميليون تن برآورد مي کنند. به دليل آن که زبان اردو، زبان رسمي کنوني پاکستان پيوندهاي زيادي با زبان فارسي دارد؛ بسياري از مردم اين کشور چه فارسي زبان و چه اردو زبان، دلبستگي و علاقه زيادي به زبان فارسي نشان مي دهند و با وجود بحران هاي سياسي و اقتصادي موجود در اين کشور آن ها بر اين دلبستگي خود پاي مي فشارند .

دوره باستان زبان فارسي به سه دوره مشخص تقسيم مي شود؛ دوره باستان، دوره ميانه و دوره نو. زبان فارسي باستان از خانواده زبان هند و اروپايي است؛ اما زبان هند و اروپايي که مادر زبان فارسي و بسياري از زبان هاي اروپايي است، در واقع يک زبان فرضي است؛ چون هيچ اثري از اين زبان برجاي نمانده و با توجه به شباهت هاي موجود ميان چندين زبان حدس زده مي شود که آن ها بايد يک منشاء واحد داشته باشند که همان زبان هند و اروپايي است. زبان فارسي باستان در ايالت پارس در جنوب ايران رواج داشته و زبان قوم پارس يعني زبان سرزمين اصلي خانواده و دودمان هخامنشي بوده است. البته در اين دوره، زبان هاي زيادي در ايران رايج بوده که تنها آثار و مدارکي از چهار زبان مادي، سکايي، اوستايي و فارسي باستان، بازمانده است. نخستين اثر به جاي مانده از زبان فارسي باستان سنگ نوشته هاي بيستون است. اين کتيبه ها به فرمان داريوش، در دل کوه بيستون کنده کاري شده است. کتيبه هاي موجود از زبان فارسي باستان همه با دبيره(خط) ميخي نوشته شده اند. دبيره اي که ۳۶نشانه داشت و از چپ به راست نوشته مي شد.

دوره ميانه
دوره ميانه از حدود ۲۵۰سال پيش از ميلاد يعني با پايه گذاري سلسله اشکاني آغاز مي شود و تا پايان کار سلسله ساساني (۶۵۱ميلادي) ادامه مي يابد. از نظر تاريخي، دوره زبان هاي باستان با از ميان رفتن هخامنشيان در سال ۳۳۰ پيش از ميلاد به پايان مي رسد و دوره ميانه از ۲۵۰ سال پيش از ميلاد که آغاز حکومت اشکانيان است، شروع مي شود، بنابراين فاصله اي بيش از يک صد سال ميان اين دو دوره تاريخي زبان هاي ايراني وجود دارد که در بررسي  هاي تاريخي زبان فارسي به «سال هاي تاريک» معروف است. زيرا پس از برافتادن هخامنشيان به دست اسکندر، اين سردار يوناني، درگذشت و سرزمين هاي فتح شده به وسيله او ميان فرماندهانش تقسيم شد. در اين ميان، ايران به دست «سلوکوس» افتاد. حکومت او و دنبالگانش نزديک به صد سال به درازا کشيد که در تاريخ ايران به دوران سلوکيه معروف است. در اين دوره فرهنگ هلني يعني زبان، خط و فرهنگ يوناني در ايران رواج يافت و در عوض هيچ اثري از خط و زبان ايراني بر جاي نماند. نتيجه اين که هيچ آگاهي از چند و چون خط و زبان فارسي در اين دوره در دست نيست و در واقع از اين نظر يک دوره تاريک است.اما با پيروزي اشکانيان بر سلوکيان، دوباره فرهنگ ايراني زنده مي شود و زبان هاي ايراني در گوشه و کنار کشور دوره نويني را آغاز مي کنند. از ميان زبان هاي گوناگوني که در ايران دوره ميانه به کار مي رفتند، اسناد مکتوبي از زبان هاي «پهلوي اشکاني» پهلوي ساساني، سغدي، سکايي، بلخي و خوارزمي ، بر جاي مانده است.در ميان اين زبان ها، زبان پهلوي ساساني، از اهميت بيشتري برخوردار است زيرا، اين زبان، صورت تحول يافته و دنباله ناگسسته زبان فارسي باستان است و فارسي نو(دري) ريشه در آن دارد.از پهلوي ساساني آثار ارزشمندي بر جاي مانده است. خط آن، خط پهلوي بود؛ خطي که اشکالات زيادي داشت و بسيار دشوار بود. مهم ترين عامل دشواري آن وجود «هزوارش» در آن است «هزوارش» ها واژه هايي بودند آرامي که به خط پهلوي نوشته مي شدند و معادل فارسي ميانه آن ها خوانده مي شد.البته در اين زمان خط اوستايي هم وجود داشت که براي نوشتن متون ديني استفاده مي شد. اين خط برخلاف خط پهلوي ويژگي هاي ممتازي داشت. اول اين که حرف ها جدا از يکديگر نوشته مي شدند و از هيچ طرف به هم نمي پيوستند. در اين خط براي هر «واج» يک علامت ويژه وجود دارد و مصوت هاي کوتاه هم داراي نشانه هستند . علت کمال خط اوستايي وبي نقصي نسبي آن، اين بود که از آن براي نوشتن اوستا و ديگر متون مقدس استفاده مي شد و زبان اوستايي هم مهجور بود. در واقع چاره اي نبود که براي درست خواندن متون موجود، از خطي دقيق استفاده شود.

زبان فارسي نو
فارسي نو يا دري، چنان که اشاره شد دنباله طبيعي و ناگسسته زبان فارسي ميانه(پهلوي ساساني) است. بيشتر پژوهشگران برآنند که به فارسي نو، به اين دليل دري مي گويند که زبان دولتي (درباري) و رسمي دستگاه ساساني بوده است.هم چنين مشهود است که زبان مردم بخارا فارسي دري بوده، زيرا نامه نگاري هاي اداري با اين زبان صورت مي گرفته است.موضوع قابل توجه اين است که تا پايان قرن سوم هجري، اثر قابل توجهي در زمينه علمي و ادبي به زبان فارسي دري نوشته نشده است.از اين رو به جاي دو قرن سکوت، حتي مي توان از سه قرن سکوت سخن گفت. علت اين وقفه و ايستايي بلندمدت کاملا روشن است، ولي مهم تر اين که ، نه تنها اين زبان از بين نرفت، بلکه درست مثل آتش زير خاکستر عمل کرد. يعني با وزش نسيم هايي انبوه خاکسترها، کنار رفتند و سپس در مدت کوتاهي اين آتش در قالب اثري به نام شاهنامه شعله کشيد. شعله اي که هم چنان به اين سرزمين گرمي مي بخشد. در عين حال نبايد شاهنامه را با وجود مولفه ها و عناصر صد در صد ايراني، محدود به اين مرز و بوم دانست؛ چون اين شاهکار در کنار ايلياد و اديسه هومرو مهابهاراتاي هند، يکي از سه حماسه  بزرگ جهان محسوب مي شود. به بياني مي توان گفت شاهنامه تنها خود را نه بر ايران بلکه بر جهان تحميل کرده است. از اين رو شاهنامه يک حماسه رزمي نيست بلکه يک حماسه زباني و فرهنگي نيز هست.اما پيشينه فارسي دري افتخارش به شاهنامه محدود نمي شود؛ بلکه چندين وچند اثر ديگر هم در اين زبان به وجود آمده است، مثل منطق الطير، مثنوي معنوي، پنج گنج نظامي و... که همه مايه مباهات براي اين زبان هستند. اين ارزش وقتي بر ما روشن مي شود که آن را با ديگر زبان ها مقايسه کنيم و ببينيم در آن ها چند اثر کلاسيک بزرگ و ماندگار پديد آمده است، وقتي پيشينه زبان ها را بررسي مي کنيم مي بينيم که تعداد آن هايي که چنين سرمايه اي داشته باشند، چقدر اندک است.

مهم ترين دگرگوني هاي زبان فارسي از گذشته تا اکنون
تحول زبان فارسي از دوره باستان به دوره ميانه، بسيار اساسي و مهم بوده است. اين تحول هم آوايي بوده و هم دستوري (صرفي و نحوي). فارسي باستان زباني بسيار پيچيده و از نظر ساخت «ترکيبي» بود. منظور از «ترکيبي» بودن زبان اين است که ساخت و ويژگي هاي ظاهري هر واژه بر روي زنجيره گفتار نشان دهنده موقعيت صرفي و نحوي آن باشد. در اين زبان ها پايانه ها و بخش هاي صرفي به واژه مي پيوندند و نقش آن ها را مشخص مي کنند؛ از اين رو ساخت هاي گوناگون صرفي و نحوي باعث ايجاد شکل هاي گوناگون از واژه ها مي شوند.

براي نمونه بايد از زبان عربي ياد کرد که يک زبان ترکيبي است و اعراب هر واژه نقش نحوي آن را مشخص مي کند. اسم در فارسي باستان از نظر شمار سه ساخت( مفرد، مثني، جمع) از نظر جنس نيز سه ساخت( مذکر، خنثي، مونث) و از نظر نقش نحوي ۸ حالت داشت؛ به اين ترتيب يک اسم به اعتبار سه جنس، سه شمار داراي ۹ صورت صرفي بود که به اعتبار ۸ حالت نحوي به ۷۲ صورت صرف مي شد.اگر اين ديدگاه را بپذيريم که زبان ها به سمت ساده تر شدن پيش مي روند، بايد بگوييم که زبان فارسي با پوست انداختن و رها کردن ويژگي هاي ترکيبي، وارد مرحله ساده تري شده و از صورت ترکيبي به صورت «تحليلي» درآمده است.در زبان هاي تحليلي، صورت هاي صرفي از ميان مي روند و جايگاه هر واژه در جمله نقش آن را نشان مي دهد. اکنون زبان فارسي درسي، زباني کاملا تحليلي است و آرايش سازه ها (word order) بيان گر نقش آن ها در جمله است.
دگرگوني هاي آوايي
فارسي دري از نظر آوايي نيز نسبت به دوره  باستان و حتي دوره ميانه دگرگوني هاي زيادي يافته است. در فارسي باستان واژه ها داراي واکه (مصوت) پاياني بودند، ولي اين واکه ها در دوره هاي بعد حذف شدند. همچنين برخي از همخوان ها (صامت ها)ي آغازي نيز يا حذف شدند و يا تغيير کردند.مثل واژه برف که در فارسي باستان varfa و در فارسي ميانهvafr بوده است. چنان که مشاهده مي شود در فارسي ميانه، واکه پاياني (a) حذف شده و در فارسي دري علاوه بر اين که v به b بدل گرديده، جاي f و r نيز عوض شده است.مطالعه تحولات آوايي زبان فارسي به ما کمک مي کند تابه جاي اين که درباره تفاوت آوايي برخي واژه ها به حدس و گمان متوسل بشويم، سير اين تحول را ببينيم و متوجه شويم که چرا و چطور يک واژه  ممکن است تلفظ هاي متفاوت داشته باشد.

عربي در فارسي
چنان که اشاره شد، زبان فارسي، از گذشته تاکنون از نظر آوايي ، صرفي و نحوي تحولات مهمي را پشت سرگذاشته است؛ اما علاوه بر اين ها اين زبان از نظر معنايي و واژگان نيز دگرگوني هاي زيادي را پذيرفته است. يکي از مهم ترين تغييرات واژگاني فارسي دري آن است، که واژه هاي عربي زيادي به آن راه يافته است، به طوري که گاه شمار اين واژه هاي دخيل عربي در يک متن بسيار بيشتر از واژه هاي فارسي است. درباره اين که آيا آميختگي زبان فارسي با واژه هاي عربي امري نکوهيده يا پسنديده است، نظرات و ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد؛ برخي آن را باعث باروري و کارآمدي بيشتر زبان فارسي مي دانند و برخي مي گويند اين امر به روند واژه سازي در زبان فارسي آسيب رسانده و اجازه نداده است که اين زبان رشد طبيعي خود را داشته باشد. برخي هم مي گويند که ورود ريشه هاي واژه هاي عربي به فارسي ايرادي ندارد ولي موضوع اين است که هر واژه عربي با شکل هاي مختلف صرفي خود وارد زبان فارسي شده است؛ مثلا واژه «خبر» به اين دليل که «ريشه» محسوب مي شود، ورودش به زبان فارسي مشکل آفرين نيست؛ ولي اين واژه با شکل مختلف صرفي خود وارد زبان فارسي شده است: اخبار، مخبر، مخابره، مخابرات، خبير، خبر و ... از اين جمله اند. همان طور که مي دانيم ، از اين نوع واژه هاي عربي در فارسي خيلي زياد است. بنابراين اکنون بايد اين مسئله را يک ويژگي زبان فارسي دانست و آن را پذيرفت.

همچنين مي توان گفت که حتي اگر ما در ارزيابي خود، اين نکته را مدنظر قرار ندهيم که زبان عربي، زبان قرآن و زبان دين ماست، بايد به اين نکته توجه کنيم که شناخت بهتر زبان فارسي و تسلط بيشتر بر آن مي طلبد که تا حدي با زبان عربي آشنايي داشته باشيم.

No comments:

Post a Comment