مقدمه
متن زیر, که شامل سخنانی چند توام با شعری از نویسنده بزرگ آرزانتینیخورخه لوییس بورخس است, اخیرا بدستم رسیده که با کمی اضافات آنرا در اینجا درج میکنم.
پیمان پایدار
خورخه فرانسیسکو اییسادورو لوئیس بورخس ( Jorge Luis Borges) (۱۸۹۹ - ۱۹۸۶) نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی. وی یکی از برجستهترین نویسندگان آمریکای لاتین بود. شهرت وی بیشتر به خاطر نوشتن داستان کوتاه است. سبک نگارش او رئا لیسم جا د ویی ست ( بمانند گارسیا مارکز کلمبیا ئی) .اما او از لحاظ تفکر سیاسی -اجتماعی , بر خلاف مارکز ,بغایت محافظه کار بود, ولی قلمی زیبا داشت و به شاعران ا یرا نی چون حافظ و مولوی نیز آ گاهی دا شت.
*******************************************
*******************************************
کم کم یاد خواهی گرفت
تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دوست و زنجیر کردن یک روح را
اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر
و یاد میگیری که بوسهها قرارداد نیستند
و هدیهها، معنی عهد و پیمان نمیدهند
کم کم یاد میگیری
که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری
باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه
منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی
که محکم باشی پای هر خداحافظی
یاد میگیری که خیلی میارزی
.
.
- همیشه حرفی را بزن که بتوانی بنویسی، چیزی را بنویس که بتوانی امضایش کنی وچیزی را امضا کن که بتوانی پایش بایستی.
- آنانکه تجربههای گذشته را به خاطر نمیآورند محکوم به تکرار اشتباهند.
- وقتی به چیزی میرسی بنگر که در ازای آن از چه گذشتهای.
- آدمهای بزرگ شرایط را خلق میکنند و آدم های کوچک از آن تبعیت میکنند.
- آدمهای موفق به اندیشههایشان عمل میکنند اما سایرین تنها به سختی انجام آن میاندیشند.
- گاهی خوردن لگدی از پشت، برداشتن گامی به جلو است.
- هرگز به کسی که برای احساس تو ارزش قایل نیست دل نبند.
-همیشه توان این را داشته باش تا از کسی یا چیزی که آزارت میدهد به راحتی دل بکنی.
- به کسانی که خوبی دیگران را بیارزش یا از روی توقع میدانند، خوبی نکن و اگر خوبی کردی انتظار قدردانی نداشته باش.
- قضاوت خوب محصول تجربه است و از دست دادن ارزش و اعتبار محصول قضاوت بد.
-هرگاه با آدمهای موفق مشورت کنی شریک تفکر روشن آنها خواهی بود.
- وقتی خوشبخت هستی که وجودت آرامش بخش دیگران باشد.
- به خودت بیاموز هرکسی ارزش ماندن در قلب تو را ندارد.
-هرگز برای عاشق شدن دنبال باران و بابونه نباش، گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچهای می رسی که زندگیت را روشن میکند.
- هرگاه نتوانستی اشتباهی را ببخشی آن از کوچکی قلب توست، نه بزرگی اشتباه.
-عادت کن همیشه حتی وقتی عصبانی هستی عاقبت کار را در نظر بگیری.
- آنقدر به در بسته چشم ندوز تا درهایی را که باز میشوند، نبینی.
- تملق کار ابلهان است.
- کسی که برای آبادانی میکوشد جهان از او به نیکی یاد می کند.
- آنکه برای رسیدن به تو از همه کس میگذرد عاقبت روزی تو را تنها خواهد گذاشت.
- نتیجه گیری سریع در رخدادهای مهم زندگی از بیخردی است.
-هیچ گاه ابزار رسیدن به خواسته دیگران نشو.
- از قضاوت دست بکش تا آرامش را تجربه کنی.
- دوست برادری است که طبق میل خود انتخابش میکنی .
*************************
این هم شعری از خورخه لوییس بورخس:
__________________________
ما در پلازا، همدیگر را بدرود گفتیم
در پیاده رویِ آن طرف خیابان
من روی بر گرداندم
و پشت سرم را كاویدم
تو بر میگشتی
و دستانِ خدا حافظی ات، در اهتزاز بود
رودخانه ای از وسایل نقلیه
از میان ما میگذشت
6 بعد از ظهر بود
آیا نمیدانستیم
كه از پس آن رودخانه ی دوزخی غمبار
دیگر هرگز همدیگر را نخواهیم دید
ما همدیگر را گم كردیم
و یك سال بعد تو مرده بودی
و من حالا
یادهایم را میكاوم
و خیره بدانها مینگرم
و فكر میكنم كه این اشتباه است
كه انسان با خداحافظی جزیی
مبتلای جدایی بی نهایت شود
شب قبل، پس از شام
بیرون نرفتم
و سعی كردم چیزهایی بفهمم
دوره كردم آخرین درسی را كه افلاطون
در دهان معلمش گذاشت
خواندم كه روح تواند گریزد چون جسم مرد
روح نمیمیرد
گفتن بدرود برای انكار جدایی است
آدمها خداحافظی را اختراع كردند
زیرا فكر میكردند بی زوالند
با اینكه میدانستند زندگی اشان را دوامی نیست
در ساحل كدام رودخانه
این گفتگوی نامعلوم را فرو خواهیم گذاشت؟
آیا ما دوتن
دلیا و بورخس
اهل شهری نبودیم كه یكبار در جلگهها
ناپدید شد؟
در پیاده رویِ آن طرف خیابان
من روی بر گرداندم
و پشت سرم را كاویدم
تو بر میگشتی
و دستانِ خدا حافظی ات، در اهتزاز بود
رودخانه ای از وسایل نقلیه
از میان ما میگذشت
6 بعد از ظهر بود
آیا نمیدانستیم
كه از پس آن رودخانه ی دوزخی غمبار
دیگر هرگز همدیگر را نخواهیم دید
ما همدیگر را گم كردیم
و یك سال بعد تو مرده بودی
و من حالا
یادهایم را میكاوم
و خیره بدانها مینگرم
و فكر میكنم كه این اشتباه است
كه انسان با خداحافظی جزیی
مبتلای جدایی بی نهایت شود
شب قبل، پس از شام
بیرون نرفتم
و سعی كردم چیزهایی بفهمم
دوره كردم آخرین درسی را كه افلاطون
در دهان معلمش گذاشت
خواندم كه روح تواند گریزد چون جسم مرد
روح نمیمیرد
گفتن بدرود برای انكار جدایی است
آدمها خداحافظی را اختراع كردند
زیرا فكر میكردند بی زوالند
با اینكه میدانستند زندگی اشان را دوامی نیست
در ساحل كدام رودخانه
این گفتگوی نامعلوم را فرو خواهیم گذاشت؟
آیا ما دوتن
دلیا و بورخس
اهل شهری نبودیم كه یكبار در جلگهها
ناپدید شد؟
No comments:
Post a Comment