گروپوتکین و انتقاد پسا ساختارگرایانه به آنارشیسم
مقاله ای از برایان موریس (*)
ترجمه : پیمان پایدار
قسمت پنجم
**************************
(4) شناخت محیط زیست(**) یا بوم شناسی
بما گفته میشود که آنارشیستهای اجتماعی , با وسواس داشتن (دل مشغولی) به مبارزه طبقاتی و کنترل کارگری , به مسائل زیست محیطی بی اعتنا بودند. در مقابل یکی از ویژه گیهای کلیدی "آنارشیستهای نو" حساسیتهای زیست محیطی میباشد(کینا 2005, کوران (1) 2006) . گفتن دو نکته ضروری میباشد .
اولا, مشکل هست کسی را در این دوره زمانه پیدا کنید, با هر دید سیاسی ,که ادعای "سبز " بودن نکند و سعی در "نجات" کره زمین نداشته باشد . دوما ,خیلی از به اصطلاح پسا استرکتورالیستهای آنارشیست (2)- بطور مثال , دریدا , بودریلارد, لیوتارد و فوکو (3)-به سختی می توانند به عنوان اندیشمندان زیست محیطی حساب شوند ,چرا که ضد- واقعه گرا(رئالیسم) بودنشان عملا جهان طبیعی را قربانی میکند .
اما, البته, این انتقاد این واقعیت را نادیده می گیرد که دو شخصیت کلیدی توسعه آنارشیسم حامی مبارزه طبقاتی -الیس رکلوس و گروپوتکین- هر دو از پیشگامان توسعه جهان بینی زیست محیطی بوده اند . هر دو دانشمند جغرافیادان های مهم آنارشیست بودند, و هر دو با توسعه متافیزیک از طبیعت به طور کامل به تضعیف دوگانه انگاری, انسان مداری/ مرکزی و جهان بینی جبرگرایانه مکانیکی دکارتی نائل آمدند . این به مراتب مدتها قبل از فلسفه محیط زیست( زیمرمن ، کالیکوت4 ) , زیست محیطی-بوم شناسی- عمیق( ناعس5)، فیزیک کوانتوم و نظریه سیستمها( باته سون, کاپرا6) و فمینیسم- سازگار با محیط زیستی( اسپرتناک7 ) بوده است . مسائلی که گروپوتکین (و رکلوس) تشخیص دادند و تایید کردند به شرح زیر میباشند : که انسانها محصولات خاص خلق خدا نبوده اند بلکه با توجه به اصولی که در سراسر طبیعت عمل میکند تکامل یافته اند ; که پیوند ذاتی فیزیکی و آلی-ارگانیک- ( نه معنوی) بین انسان و طبیعت وجود دارد, بدآن گونه که انسانها بخشی جدایی ناپذیر از طبیعت میباشند; باز بودن، شانس، خلاقیت، و نقش ذهنیت و فردیت تمامی موجودات زنده ابعاد جدایی ناپذیر از فرایند تکاملی دارد; و دست آخر,گروپوتکین و رکلوس پیشنهاد شیوه درکی را دادند که طبیعی و تاریخی باشد ( نه ایستا و معنوی) . در نتیجه درک و معرفت انسان هم حاوی دلیل انتقادی باشد و هم آزمایش تجربی و مشاهده .
در نتیجه ,از خیلی جهات ,همانطور که گراهام پرچس (8) توصیه میکند گروپوتکین در شکل جنینی خود بدعت گرای ایده هایی است که پژواکش را در تئوری معاصرهرج و مرج و زیست شناسی تکاملی می بینیم . برای گروپوتکین, بمانند رکلوس, تاکید براهمیت خود-سازمانی , پیچیده گی , و این ایده که "نظم" چیزی نیست که لزوما از خارج تحمیل گردد, بلکه بهم تابانده شده و پدیداریش بگونه خودبخودی مطرح بود( بالدوین(9) 1927:ص 118و 119 پرچس 1996:138).البته , بهمان اندازه مهم , پذیرا شدن تئوری تکاملی داروین از طرف گروپوتکین است که معنایش طرد چیزی بود که ارنست مایر(10) (2004:74) آنرا گونه/سنخ شناسی یا تفکر اصل منشانه میخواند . تمام این در منتقدین اخیر گروپوتکین گم شده است .
اتهام زدن و مردود شمردن گروپوتکین بعنوان پوزیتیویست ناپخته ( کراودر(11)1992) و یا بعنوان دکارتی معتقد به فلسفه عقلانی( کال(12) 1999)- او به سختی می توانست هر دو باشد !- در نتیجه سوء تفاهم اسفناکی از متافیزیک از طبیعت گروپوتکین (و رکلوس) را نشان می دهد-- موریس 2001, 2004 :ص 113 تا 127,کلارک و مارتین 2004: ص 19 تا 42
بر خلاف بسیاری از "آنارشیستهای نو" , گروپوتکین (و رکلوس) هیچ دوگانگی نمی دیدند ، چه رسد به مخالفت, بین آنارشیسم "سبز", نگرانی برای محیط زیست و"حقوق" طبیعت , و آنارشیسم پیرو مبارزه طبقاتی و توجه به مسائل طبقه و عدالت اجتماعی . در واقع, در توسعه سنت آنارشیست اجتماعی موری بوکچین(1980 ,1982) بعدها به اینکه یک پیوند شدید ذاتی بین تسلط بر انسانها و تسلط بر طبیعت وجود دارد را مورد تأیید قرارداده بود .
گروپوتکین اغلب توسط مارکسیستها به عنوان یک خیال باف تخیلی طرد شده است . او البته, بهیچ وجه چنین نبود ; و در کتاب مزارع، کارخانه ها و کارگاه های آموزشی (14) (1899)- که کولین وارد(15) بعنوان یکی از کتاب های آینده نگرانه(پیشگویانه) قرن نوزدهم از آن یاد میکند- گروپوتکین بر طرح اقتصاد اجتماعی ای تاکید میورزد که بر مبنای بهره وری صنعت غیر متمرکز در مقیاس- کوچک ,اهمیت باغبانی, و نیازبه ادغام کشاورزی وساخت و ساز صنعتی(مانوفاکتور) در اقتصادی غیر متمرکز بنیان گذاشته شده باشد . با این کار, گروپوتکین به ارائه نقد مهمی از سیستم کارخانه، تولید کالا های کوچک و کشاورزی سرمایه داری در مقیاس- بزرگ می پردازد . او در نتیجه هم الهام بخش لوئیس مامفورد(16) محیط زیست(بوم) شناس اجتماعی- در نقدش از ماشین بزرگ بود-و هم کولین وارد(1973) که آنارشیسم زیست محیطی اش تاکید ی بر " آنارشی در عمل " داشت .
در ضمن مهم هست اشاره شود که, در کتاب کمک متقابل (1902), گروپوتکین(17) به هواداران دو آتشه ( مافوق یا اولترا) داروینسمی چون توماس هاکسلی و هربرت اسپنسر(18) نقد نوشته است . این تئوری تاکید دارد که طبیعت همیشه درگیر مبارزه رقابتی است و" بقای اصلح "- که طبیعت "قرمز در پنجه و دندان" است . در مقابل ,گروپوتکین بحثش این بود که در سراسر جهان طبیعی , و سراسر تاریخ بشری کمک متقابل و همکاری عوامل مهم در تکامل بوده اند . این چنین ما فوق داروینیسم کماکان یک گرایشی مهم در زیست شناسی معاصر میباشد, بخصوص درمیان زیست شناسانی چون ادوارد ویلسون و ریچارد داوکینز(19) -- برای نقد رجوع کنید به موریس 1991 : ص 132 تا 142 ,رووز و رووز(20) 2000
در نتیجه هیچ مدرکی وجود ندارد که آنارشیست های اولیه فاقد یک چشم انداز زیست محیطی بوده اند- حداقل در رابطه با آنارشیستهای اجتماعی یا سوسیالیستهای آزادیخواهانه ای (لیبرتارین) چون گروپوتکین, الیس رکلس, ادوارد کارپنتر و گوستاو لندآئور(21) : بطور مثال رجوع کنید به کلارک و مارتین 2004 ,باروا 1991 ,لون (22)1973
ادامه دارد : پیمان پایدار
******************************************
(*) Brian Morris
(*) Ecology / (1) Kinna & Curran / (2: sic اینکه خودشون رو محسوب میکنند جای بحث میباشد)
(3) Derrida , Baudrillard , Lyotard & Foucault / (4) Zimmerman & Callicott / (5) Naess / (6) Bateson & Capra
(7) Spretnak / (8) Graham Purchase / (9) Baldwin / (10) Ernst Mayr / (11) Crowder / (12) Call
(13) Clark & Martin / (14) Fields , Factories and Workshops / (15) Colin Ward / (16) Lewis Mumford
(17) Mutual Aid / (18) Thomas Huxley & Herbert Spencer / (19) Edward Wilson & Richard Dawkins
(20)Rose and Rose / (21) Edward Carpenter & Gustav Landauer / (22) Barua & Lunn
**************************
(4) شناخت محیط زیست(**) یا بوم شناسی
بما گفته میشود که آنارشیستهای اجتماعی , با وسواس داشتن (دل مشغولی) به مبارزه طبقاتی و کنترل کارگری , به مسائل زیست محیطی بی اعتنا بودند. در مقابل یکی از ویژه گیهای کلیدی "آنارشیستهای نو" حساسیتهای زیست محیطی میباشد(کینا 2005, کوران (1) 2006) . گفتن دو نکته ضروری میباشد .
اولا, مشکل هست کسی را در این دوره زمانه پیدا کنید, با هر دید سیاسی ,که ادعای "سبز " بودن نکند و سعی در "نجات" کره زمین نداشته باشد . دوما ,خیلی از به اصطلاح پسا استرکتورالیستهای آنارشیست (2)- بطور مثال , دریدا , بودریلارد, لیوتارد و فوکو (3)-به سختی می توانند به عنوان اندیشمندان زیست محیطی حساب شوند ,چرا که ضد- واقعه گرا(رئالیسم) بودنشان عملا جهان طبیعی را قربانی میکند .
اما, البته, این انتقاد این واقعیت را نادیده می گیرد که دو شخصیت کلیدی توسعه آنارشیسم حامی مبارزه طبقاتی -الیس رکلوس و گروپوتکین- هر دو از پیشگامان توسعه جهان بینی زیست محیطی بوده اند . هر دو دانشمند جغرافیادان های مهم آنارشیست بودند, و هر دو با توسعه متافیزیک از طبیعت به طور کامل به تضعیف دوگانه انگاری, انسان مداری/ مرکزی و جهان بینی جبرگرایانه مکانیکی دکارتی نائل آمدند . این به مراتب مدتها قبل از فلسفه محیط زیست( زیمرمن ، کالیکوت4 ) , زیست محیطی-بوم شناسی- عمیق( ناعس5)، فیزیک کوانتوم و نظریه سیستمها( باته سون, کاپرا6) و فمینیسم- سازگار با محیط زیستی( اسپرتناک7 ) بوده است . مسائلی که گروپوتکین (و رکلوس) تشخیص دادند و تایید کردند به شرح زیر میباشند : که انسانها محصولات خاص خلق خدا نبوده اند بلکه با توجه به اصولی که در سراسر طبیعت عمل میکند تکامل یافته اند ; که پیوند ذاتی فیزیکی و آلی-ارگانیک- ( نه معنوی) بین انسان و طبیعت وجود دارد, بدآن گونه که انسانها بخشی جدایی ناپذیر از طبیعت میباشند; باز بودن، شانس، خلاقیت، و نقش ذهنیت و فردیت تمامی موجودات زنده ابعاد جدایی ناپذیر از فرایند تکاملی دارد; و دست آخر,گروپوتکین و رکلوس پیشنهاد شیوه درکی را دادند که طبیعی و تاریخی باشد ( نه ایستا و معنوی) . در نتیجه درک و معرفت انسان هم حاوی دلیل انتقادی باشد و هم آزمایش تجربی و مشاهده .
در نتیجه ,از خیلی جهات ,همانطور که گراهام پرچس (8) توصیه میکند گروپوتکین در شکل جنینی خود بدعت گرای ایده هایی است که پژواکش را در تئوری معاصرهرج و مرج و زیست شناسی تکاملی می بینیم . برای گروپوتکین, بمانند رکلوس, تاکید براهمیت خود-سازمانی , پیچیده گی , و این ایده که "نظم" چیزی نیست که لزوما از خارج تحمیل گردد, بلکه بهم تابانده شده و پدیداریش بگونه خودبخودی مطرح بود( بالدوین(9) 1927:ص 118و 119 پرچس 1996:138).البته , بهمان اندازه مهم , پذیرا شدن تئوری تکاملی داروین از طرف گروپوتکین است که معنایش طرد چیزی بود که ارنست مایر(10) (2004:74) آنرا گونه/سنخ شناسی یا تفکر اصل منشانه میخواند . تمام این در منتقدین اخیر گروپوتکین گم شده است .
اتهام زدن و مردود شمردن گروپوتکین بعنوان پوزیتیویست ناپخته ( کراودر(11)1992) و یا بعنوان دکارتی معتقد به فلسفه عقلانی( کال(12) 1999)- او به سختی می توانست هر دو باشد !- در نتیجه سوء تفاهم اسفناکی از متافیزیک از طبیعت گروپوتکین (و رکلوس) را نشان می دهد-- موریس 2001, 2004 :ص 113 تا 127,کلارک و مارتین 2004: ص 19 تا 42
بر خلاف بسیاری از "آنارشیستهای نو" , گروپوتکین (و رکلوس) هیچ دوگانگی نمی دیدند ، چه رسد به مخالفت, بین آنارشیسم "سبز", نگرانی برای محیط زیست و"حقوق" طبیعت , و آنارشیسم پیرو مبارزه طبقاتی و توجه به مسائل طبقه و عدالت اجتماعی . در واقع, در توسعه سنت آنارشیست اجتماعی موری بوکچین(1980 ,1982) بعدها به اینکه یک پیوند شدید ذاتی بین تسلط بر انسانها و تسلط بر طبیعت وجود دارد را مورد تأیید قرارداده بود .
گروپوتکین اغلب توسط مارکسیستها به عنوان یک خیال باف تخیلی طرد شده است . او البته, بهیچ وجه چنین نبود ; و در کتاب مزارع، کارخانه ها و کارگاه های آموزشی (14) (1899)- که کولین وارد(15) بعنوان یکی از کتاب های آینده نگرانه(پیشگویانه) قرن نوزدهم از آن یاد میکند- گروپوتکین بر طرح اقتصاد اجتماعی ای تاکید میورزد که بر مبنای بهره وری صنعت غیر متمرکز در مقیاس- کوچک ,اهمیت باغبانی, و نیازبه ادغام کشاورزی وساخت و ساز صنعتی(مانوفاکتور) در اقتصادی غیر متمرکز بنیان گذاشته شده باشد . با این کار, گروپوتکین به ارائه نقد مهمی از سیستم کارخانه، تولید کالا های کوچک و کشاورزی سرمایه داری در مقیاس- بزرگ می پردازد . او در نتیجه هم الهام بخش لوئیس مامفورد(16) محیط زیست(بوم) شناس اجتماعی- در نقدش از ماشین بزرگ بود-و هم کولین وارد(1973) که آنارشیسم زیست محیطی اش تاکید ی بر " آنارشی در عمل " داشت .
در ضمن مهم هست اشاره شود که, در کتاب کمک متقابل (1902), گروپوتکین(17) به هواداران دو آتشه ( مافوق یا اولترا) داروینسمی چون توماس هاکسلی و هربرت اسپنسر(18) نقد نوشته است . این تئوری تاکید دارد که طبیعت همیشه درگیر مبارزه رقابتی است و" بقای اصلح "- که طبیعت "قرمز در پنجه و دندان" است . در مقابل ,گروپوتکین بحثش این بود که در سراسر جهان طبیعی , و سراسر تاریخ بشری کمک متقابل و همکاری عوامل مهم در تکامل بوده اند . این چنین ما فوق داروینیسم کماکان یک گرایشی مهم در زیست شناسی معاصر میباشد, بخصوص درمیان زیست شناسانی چون ادوارد ویلسون و ریچارد داوکینز(19) -- برای نقد رجوع کنید به موریس 1991 : ص 132 تا 142 ,رووز و رووز(20) 2000
در نتیجه هیچ مدرکی وجود ندارد که آنارشیست های اولیه فاقد یک چشم انداز زیست محیطی بوده اند- حداقل در رابطه با آنارشیستهای اجتماعی یا سوسیالیستهای آزادیخواهانه ای (لیبرتارین) چون گروپوتکین, الیس رکلس, ادوارد کارپنتر و گوستاو لندآئور(21) : بطور مثال رجوع کنید به کلارک و مارتین 2004 ,باروا 1991 ,لون (22)1973
ادامه دارد : پیمان پایدار
******************************************
(*) Brian Morris
(*) Ecology / (1) Kinna & Curran / (2: sic اینکه خودشون رو محسوب میکنند جای بحث میباشد)
(3) Derrida , Baudrillard , Lyotard & Foucault / (4) Zimmerman & Callicott / (5) Naess / (6) Bateson & Capra
(7) Spretnak / (8) Graham Purchase / (9) Baldwin / (10) Ernst Mayr / (11) Crowder / (12) Call
(13) Clark & Martin / (14) Fields , Factories and Workshops / (15) Colin Ward / (16) Lewis Mumford
(17) Mutual Aid / (18) Thomas Huxley & Herbert Spencer / (19) Edward Wilson & Richard Dawkins
(20)Rose and Rose / (21) Edward Carpenter & Gustav Landauer / (22) Barua & Lunn
No comments:
Post a Comment