Saturday, March 17, 2012

در سالگرد کمون پاریس , موسم گیلاس ها
Le temps des cerises
برگردان ترانه و توضیحات: پریسا نصرآبادی

 ژان باتیست که له مان (Jean-Baptiste Clément)
 شاعر انقلابی و کمونار برجسته ای است که در سال 1866 ترانه زیبای "موسم گیلاس ها "را سروده است. اکنون بیشتر ترانه های او از بین رفته و معدودی از آن ها برجای مانده است. او در تمام مدّت کمون پاریس در کنار رف...قای هم رزم اش جنگید و در طول "هفته خونین" در باریکادهای کمونارها علیه سرکوب وحشیانه کمون مقاومت کرد. سرانجام موفق شد از پاریس بگریزد و مبارزه اش را در بلژیک و سپس لندن ادامه دهد. آرامگاه او اکنون در کنار دیگر رفقای هم رزم اش در گورستان پِرلاشِز است. مضمون این ترانه اگرچه عاشقانه است، اما پس از سرکوب خونین کمون پاریس،یکی از مردمی ترین ترانه هایی بوده است که بارها اجرا و توسط مردم زمزمه می شده است و یادآور اتوپیا و روزهای پرخاطره کمون پاریس است. نظیر این ترانه را در فرهنگ مبارزاتی و مردمی مان در سال های سیاه پس از کودتای 29 مرداد 1332 در ترانه هایی نظیر "مرا ببوس" می توان سراغ گرفت. در این ترانه کوتاه بودن فصل گیلاس با دوران کوتاه کمون همانند شده است و سرخی گیلاس ها یادآور خون کمونارهای رزمنده است. روایتی تأیید نشده حاکی از آن است که ژان باتیست کلمان در دوره کمون عاشق پرستاری می شود که برای کمونارها جانفشانی می کرده است و سرانجام هم در جنگ و مقاومت خونین کمون در "هفته خونین" کشته می شود، و ژان باتیست کلمان این ترانه را همواره به یاد او زمزمه می کرده و به او تقدیم کرده است. آهنگساز این ترانه آنتوان رنارد است و هنرمندان متعدّدی از جمله "ایومونتان" آن را اجرا نموده اند. کمون در تاریخ، در شعرها و ترانه های ما جاودانه می ماند، زیرا که نام آن، به مقاومت، به اتوپی و به حیات شایسته انسان گره خورده است. کمون پاریس به ما نشان می دهد که چگونه دست جلّادان حاکم گلوی مبارزین و انسان هایی که خواهان تغییر در زندگی شان هستند را می فشارد و به خونین ترین شکل ممکن، آنان را از ادامه راه گریز ناپذیر آزادی خواهی و عدالت جویی باز می دارد. اما: آری! من از روزهایی سرود می خوانم که گردبادهای آن هنوز می پیچد بر فراز جهان و آفتاب سرخ اش می درخشد بر سینه های خونین کارگران...
  زنده باد کمون پاریس!  "موسم گیلاس ها" ژان باتیست کلمان, با صدای ایو مونتان برگردان: پریسا نصرآبادی  
آن دم که ما آواز موسم گیلا س ها را سر می دهیم بلبل شادان و مرغ مقلّد در جشن و پایکوبی خواهند بود زیبارویان دیوانه وار در خویش نمی گنجند و گویی خور شیدی در قلب عاشقان طلوع می کند آن دم که ما آواز موسم گیلا س ها را سر می دهیم مرغ مقلّد نغمه ای خوش تر سر خواهد داد. اما موسم گیلاس ها بسیار کوتاه است آنجا که یکی از عاشقان به گاهِ غوطه خوردن در رویا گوشواره های آویخته را می چیند آن گیلاس های عشقِ همسان را که چونان قطره ای خون، بر روی برگ ها می افتند ... اما چه کوتاه است موسم گیلاس ها آن آویزه های مرجانی که به هنگام رویا می چینیم! آن دم که موسمِ گیلاس ها فرا رسد اگر از عاشقانه های غم آلود هراسانی، از زیبارویان دوری بجو! اما برای چونان منی که، ابایی از اندوهِ بی محابا ندارم یک روز زندگی نیز نمی بایست بی رنج سپری شود آن دم که موسم گیلاس ها فرا رسد تو نیز آن عاشقانه های اندوهناک را درخواهی یافت! من موسم گیلاس ها را همواره دوست خوا هم داشت، و هم از آن ایام است که زخمی گشوده در قلب خویش دارم. تو گویی اگر بانوی بخت نیز چهره بنماید هرگز درد مرا التیامی نخواهد بود من موسم گیلاس ها را همواره دوست خواهم داشت و خا طره آن را در قلب خویش خواهم داشت...

No comments:

Post a Comment