شبهات در مورد فرگشت (١): اگر تکامل واقعا اتفاق افتاده و جد ما میمون بوده، پس چرا میمونها هنوز کامل نشدهاند؟
نویسنده: ناباور
از صفحه : کانون اگنوستیک ها و آتئیستهای ایران
نخست آنکه جد ما میمون نبوده! شامپانزه هم نبوده. ما و آنها باهم در جایی از زمان فرگشتی نیاکان مشترک داشتهایم. آن نیاکان مشترک نه شامپانزه بودهاند نه انسان؛ بلکه نیاکانی بودهاند که در دو مسیر مختلف فرگشتی در نهایت به این دو گونه منجر شدهاند. شاید عبارت درستتر این باشد که شامپانزهها «پسرعمو»های فرگشتی ما هستند. (نه اجداد) البته باید توجه داشت که ما به ایپها نزدیکتریم تا به میمونها. میمون هم برابر فارسی ایپ «ape» نیست. شاید بتوان ایپ را بوزینه یا آدمنما ترجمه کرد. ما انسانها (گونه هوموساپینس) و دیگر ایپها زمانی با هم نیاکان مشترک داشتهایم.(توضیح اضافه: آیپ در فارسی "کَپی" همسان سازی شده و معادل علمی دیگرش "انسان سانان"است)
ایپها نسبت به میمونها بزرگتر هستند و دم ندارند. از میان خود ایپها چهار تا بیشتر به هم شبیه هستند: شامپانزه، گوریل، انسان و اورانگوتان. به همین جهت به این چهار گونه ایپهای بزرگ میگویند.شاخهای که از یک طرف به ما و از یک سو به شامپانزه و بونوبو (شامپانزه کوتوله) رسیده بسیار به هم نزدیک است. یعنی اینکه نیاکان مشترک ما متاخرتر (در دوره زمانی نزدیکتری) بودهاند. (شامپانزهها و شامپانزههای کوتوله «بونوبو»ها خودشان در زمان جدیدتری از هم جدا شدهاند.) میتوان گفت تفریبا از زمانی که اجداد ما کمکم روی دوپا راه رفتند، از اجداد شامپانزههای امروزی فاصله گرفتند.
نیای مشترک «ما و شامپانزهها» با «گوریلها» هم کمی دورتر، یعنی حدود ۶ تا ۸ میلیون سال پیش زندگی میکردهاست. گونهای که به گوریل امروزی رسیده کمی پیشتر از اجداد ما و شامپانزهها جدا شده. به همین طریق میتوان به نیاکان مشترک با اورانگوتانها و دیگر ایپها با میمونها (و تمام اعضای راسته نخستیها) در زمان قبلتر رسید. و دوباره قبلتر با دیگر پستانداران. و دوباره قبلتر با خزندگان، و قبلتر با ماهیها و همانطور… تا آغاز حیات! البته توجه دارید که مسیرهای مشابه شاخهشاخهای را میتوان تا میلیاردها سال قبل برای هر گونه جانوری تشکیل داد.تصور نکنید که نمودارهای درختی تنها بر اساس فسیلها و شباهت ظاهری ترسیم شدهاند؛ خیر. برای ترسیم درخت زندگی جانوری از شواهد ژنی که بسیار دقیقتر هستند استفاده میشود. یعنی حتی اگر یک دانه فسیل هم نبود، شواهد ژنتیکی و تاریخچهای که در درون ژنها نهفته است، برای اطمینان از اینکه فرگشت در طول زمان اتفاق افتاده و جانداران از گونههای پیشین به وجود آمدهاند کافی بود.
دوم اینکه، این بدفهمی از آنجا ناشی میشود که برخی به اشتباه گمان میکنند که فرگشت هدف معین و ویژه ای دارد؛ و مثلا انسان کاملترین موجود و هدف فرگشت است! این دیدگاه بسیار بسیار سادهانگارانه و اشتباه است. کسانی که چنین ادعایی میکنند به طور حتم از الفبای فرگشت آگاه نیستند. فرگشت اصلا و ابداً به معنی بهتر شدن و کامل شدن نیست. شاید از دلایل این بدفهمی ترجمه اشتباه «Evolution» به فارسی، یعنی «تکامل» باشد. ایولوشن اصلا به معنی تکمیل شدن و کامل شدن (تکامل) نیست. برای همین است که من توصیه میکنم از برابر فارسی «فرگشت» به جای تکامل استفاده کنیم.
شامپانزه شدن، انسان شدن، گربه شدن، شیر شدن و… هدف فرگشت نیست. اصلا فرگشت هدفی به سویی از پیش تعیین شده ندارد. این نهایت سادهاندیشی است که تصور کنیم ما انسانها از دیگر جانداران بیشتر فرگشت یافتهایم یا هدف فرگشت بودهایم. چون اصلا فرگشت به این مفهوم نیست. فرگشت بیشتر به مفهوم تغییر و تحول است. همه جانداران فرگشت یافتهاند و خواهند یافت. مثلا ما نمیتوانیم بگوییم شیر از گربه فرگشت یافتهتر است! اینکه به نظر ما شیر سلطان جنگل و قویتر و بهتر است خارج از صورت مساله است و ربطی به فرگشت یافتهتر بودن ندارد! درست به همان شکل که گفتن اینکه چرا دیگر ایپها و میمونها انسان نشدهاند؛ سخن بخردانه و معنی داری نیست. همانطور که گفته شد در فرگشت هدف به طور ویژه شیر شدن؛ گربه شدن؛ میمون شدن؛ انسان شدن و… نیست. یا هدف به طور ویژه بالدار شدن، شناگر شدن، تیزبین شدن، باهوش شدن… هم نیست. مثلا نمیتوانیم بگوییم چون زنبور عسل نور فرانبفش را میتواند ببیند و ما نمیتوانیم پس زنبور از انسان بهتر و فرگشت یافتهتر است! در ضمن باید دانست که در فرگشت، جاندار موفق لزوما نباید پیچیدهتر باشد. مثلا باکتریها را در نظر بگیرید. پس از سه میلیارد سال هنوز سر و مر و گندهاند! در حدود نیمی از زمان زمینشناسی اجداد ما موجودات ساده و باکتری بودهاند. هنوز هم بسیاری از موجودات باکتری هستند. چون فرگشت لزوما به معنی پیچیده شدن نیست. قضیه بیشتر بقا باتوجه به محیط (به ویژه خطرهای محیطی) و وجود جانداران اطراف (به ویژه جانوران شکارچی) است.
مغز سخن اینکه، نمیتوان گفت انسان فرگشت یافتهترین جاندار است، یا بالاترین پله فرگشت و هدف آن است. همچنین باید دانست همه جانداران فرگشت یافتهاند و چیزی به شکل بهتری و بدتری «کلی» هم وجود ندارد. مثلا نمیتوان گفت عقاب از یوزپلنگ بهتر است چون میتواند پرواز کند! در واقع این یک چیزی ذهنی «subjective» است نه یک چیز عینی «objective». (فرق نظر سابجکیتو با آبجکتیو این است که آبجکتیو یک نظر قابل اثبات و یک فکت مشخص است. در مورد یک چیز آبجکتیو یا عینی میتوان با قطعیت اظهار نظر کرد. ولی یک چیز سابجکتیو یا ذهنی یک چیز قطعی نیست و تنها چیزی است که در ذهن آدم میگذرد. مثلا به نظر من شعر سهراب سپهری خوب است و به نظر جنابعالی بد. این یک چیز سابجکتیو و ذهنی است. یا یک مثال معروف آن؛ دمای اتاق یک چیز آبجکتیو و عینی است که با دماسنج قابل اندازه گیری است. ولی سردی و گرمی اتاق یک چیز سابجکتیو است و شاید به نظر هر کس فرق کند.) پس در زمینه جانداران بهتری و بدتری کلی وجود ندارد، و بستگی دارد چه موضوع خاصی مورد نظر باشد. مثلا اگر بگوییم گونه انسان در قدرت تفکر از شامپانزه قویتر و بهتر است این یک نظر درست است. ولی این ربطی به فرگشت یافته بودن یا نبودن پیدا نمیکند. (مثلا قدرت بدنی شامپانزه خیلی از ما بیشتر است!)
نویسنده: ناباور
از صفحه : کانون اگنوستیک ها و آتئیستهای ایران
نخست آنکه جد ما میمون نبوده! شامپانزه هم نبوده. ما و آنها باهم در جایی از زمان فرگشتی نیاکان مشترک داشتهایم. آن نیاکان مشترک نه شامپانزه بودهاند نه انسان؛ بلکه نیاکانی بودهاند که در دو مسیر مختلف فرگشتی در نهایت به این دو گونه منجر شدهاند. شاید عبارت درستتر این باشد که شامپانزهها «پسرعمو»های فرگشتی ما هستند. (نه اجداد) البته باید توجه داشت که ما به ایپها نزدیکتریم تا به میمونها. میمون هم برابر فارسی ایپ «ape» نیست. شاید بتوان ایپ را بوزینه یا آدمنما ترجمه کرد. ما انسانها (گونه هوموساپینس) و دیگر ایپها زمانی با هم نیاکان مشترک داشتهایم.(توضیح اضافه: آیپ در فارسی "کَپی" همسان سازی شده و معادل علمی دیگرش "انسان سانان"است)
ایپها نسبت به میمونها بزرگتر هستند و دم ندارند. از میان خود ایپها چهار تا بیشتر به هم شبیه هستند: شامپانزه، گوریل، انسان و اورانگوتان. به همین جهت به این چهار گونه ایپهای بزرگ میگویند.شاخهای که از یک طرف به ما و از یک سو به شامپانزه و بونوبو (شامپانزه کوتوله) رسیده بسیار به هم نزدیک است. یعنی اینکه نیاکان مشترک ما متاخرتر (در دوره زمانی نزدیکتری) بودهاند. (شامپانزهها و شامپانزههای کوتوله «بونوبو»ها خودشان در زمان جدیدتری از هم جدا شدهاند.) میتوان گفت تفریبا از زمانی که اجداد ما کمکم روی دوپا راه رفتند، از اجداد شامپانزههای امروزی فاصله گرفتند.
نیای مشترک «ما و شامپانزهها» با «گوریلها» هم کمی دورتر، یعنی حدود ۶ تا ۸ میلیون سال پیش زندگی میکردهاست. گونهای که به گوریل امروزی رسیده کمی پیشتر از اجداد ما و شامپانزهها جدا شده. به همین طریق میتوان به نیاکان مشترک با اورانگوتانها و دیگر ایپها با میمونها (و تمام اعضای راسته نخستیها) در زمان قبلتر رسید. و دوباره قبلتر با دیگر پستانداران. و دوباره قبلتر با خزندگان، و قبلتر با ماهیها و همانطور… تا آغاز حیات! البته توجه دارید که مسیرهای مشابه شاخهشاخهای را میتوان تا میلیاردها سال قبل برای هر گونه جانوری تشکیل داد.تصور نکنید که نمودارهای درختی تنها بر اساس فسیلها و شباهت ظاهری ترسیم شدهاند؛ خیر. برای ترسیم درخت زندگی جانوری از شواهد ژنی که بسیار دقیقتر هستند استفاده میشود. یعنی حتی اگر یک دانه فسیل هم نبود، شواهد ژنتیکی و تاریخچهای که در درون ژنها نهفته است، برای اطمینان از اینکه فرگشت در طول زمان اتفاق افتاده و جانداران از گونههای پیشین به وجود آمدهاند کافی بود.
دوم اینکه، این بدفهمی از آنجا ناشی میشود که برخی به اشتباه گمان میکنند که فرگشت هدف معین و ویژه ای دارد؛ و مثلا انسان کاملترین موجود و هدف فرگشت است! این دیدگاه بسیار بسیار سادهانگارانه و اشتباه است. کسانی که چنین ادعایی میکنند به طور حتم از الفبای فرگشت آگاه نیستند. فرگشت اصلا و ابداً به معنی بهتر شدن و کامل شدن نیست. شاید از دلایل این بدفهمی ترجمه اشتباه «Evolution» به فارسی، یعنی «تکامل» باشد. ایولوشن اصلا به معنی تکمیل شدن و کامل شدن (تکامل) نیست. برای همین است که من توصیه میکنم از برابر فارسی «فرگشت» به جای تکامل استفاده کنیم.
شامپانزه شدن، انسان شدن، گربه شدن، شیر شدن و… هدف فرگشت نیست. اصلا فرگشت هدفی به سویی از پیش تعیین شده ندارد. این نهایت سادهاندیشی است که تصور کنیم ما انسانها از دیگر جانداران بیشتر فرگشت یافتهایم یا هدف فرگشت بودهایم. چون اصلا فرگشت به این مفهوم نیست. فرگشت بیشتر به مفهوم تغییر و تحول است. همه جانداران فرگشت یافتهاند و خواهند یافت. مثلا ما نمیتوانیم بگوییم شیر از گربه فرگشت یافتهتر است! اینکه به نظر ما شیر سلطان جنگل و قویتر و بهتر است خارج از صورت مساله است و ربطی به فرگشت یافتهتر بودن ندارد! درست به همان شکل که گفتن اینکه چرا دیگر ایپها و میمونها انسان نشدهاند؛ سخن بخردانه و معنی داری نیست. همانطور که گفته شد در فرگشت هدف به طور ویژه شیر شدن؛ گربه شدن؛ میمون شدن؛ انسان شدن و… نیست. یا هدف به طور ویژه بالدار شدن، شناگر شدن، تیزبین شدن، باهوش شدن… هم نیست. مثلا نمیتوانیم بگوییم چون زنبور عسل نور فرانبفش را میتواند ببیند و ما نمیتوانیم پس زنبور از انسان بهتر و فرگشت یافتهتر است! در ضمن باید دانست که در فرگشت، جاندار موفق لزوما نباید پیچیدهتر باشد. مثلا باکتریها را در نظر بگیرید. پس از سه میلیارد سال هنوز سر و مر و گندهاند! در حدود نیمی از زمان زمینشناسی اجداد ما موجودات ساده و باکتری بودهاند. هنوز هم بسیاری از موجودات باکتری هستند. چون فرگشت لزوما به معنی پیچیده شدن نیست. قضیه بیشتر بقا باتوجه به محیط (به ویژه خطرهای محیطی) و وجود جانداران اطراف (به ویژه جانوران شکارچی) است.
مغز سخن اینکه، نمیتوان گفت انسان فرگشت یافتهترین جاندار است، یا بالاترین پله فرگشت و هدف آن است. همچنین باید دانست همه جانداران فرگشت یافتهاند و چیزی به شکل بهتری و بدتری «کلی» هم وجود ندارد. مثلا نمیتوان گفت عقاب از یوزپلنگ بهتر است چون میتواند پرواز کند! در واقع این یک چیزی ذهنی «subjective» است نه یک چیز عینی «objective». (فرق نظر سابجکیتو با آبجکتیو این است که آبجکتیو یک نظر قابل اثبات و یک فکت مشخص است. در مورد یک چیز آبجکتیو یا عینی میتوان با قطعیت اظهار نظر کرد. ولی یک چیز سابجکتیو یا ذهنی یک چیز قطعی نیست و تنها چیزی است که در ذهن آدم میگذرد. مثلا به نظر من شعر سهراب سپهری خوب است و به نظر جنابعالی بد. این یک چیز سابجکتیو و ذهنی است. یا یک مثال معروف آن؛ دمای اتاق یک چیز آبجکتیو و عینی است که با دماسنج قابل اندازه گیری است. ولی سردی و گرمی اتاق یک چیز سابجکتیو است و شاید به نظر هر کس فرق کند.) پس در زمینه جانداران بهتری و بدتری کلی وجود ندارد، و بستگی دارد چه موضوع خاصی مورد نظر باشد. مثلا اگر بگوییم گونه انسان در قدرت تفکر از شامپانزه قویتر و بهتر است این یک نظر درست است. ولی این ربطی به فرگشت یافته بودن یا نبودن پیدا نمیکند. (مثلا قدرت بدنی شامپانزه خیلی از ما بیشتر است!)
No comments:
Post a Comment