رضا براهنی و فساد "روشنفکران" به اصطلاح چپ سنتی
نوشته ای از: پیام یزدانجو
تیتر از منست : پیمان پایدار
چهار دهه پیش، رضا براهنی (نمونهی روشنفکران انقلابی ایرانی) در مبارزه با
شاه و رژیم پهلوی، و در ستایش انقلاب اسلامی و رهبرش آیتالله خمینی،
نامهها و مقالهها نوشت، و حالا هم از
آنچه نوشته پشیمان نیست. صادقانه میگوید از شرایط موجود و از جمهوری
اسلامی اصلاً گلایه ندارد. او در گفتگو با روزنامه بهار چاپ تهران، شماره 32 / چهارشنبه 6
آبان 1394 چنین می گوید «در حال حاضر، چند کتاب من در ایران و در همین
دولت اجازهی انتشار گرفته و به راحتی منتشر میشود و من از این بابت
خوشحال ام. حتا در دورانی که من در ایران بودم و سوءتفاهماتی پیش آمد و
مدتی بازداشت بودم، خیلی با احترام با من رفتار کردند، هم دولت وقت و هم
بازجوی من. ایشان وقتی وارد سلول من شدند خیلی با احترام رفتار کردند و من
هم خیلی راحت حرف زدم، به دلیل این که چیز مخفی نداشتم و حرف زدنها بسیار
مفید واقع شد. من در دورهی جمهوری اسلامی نه مورد توهین قرار گرفتم و نه
شکنجه شدم، در حالی که در دوران پهلوی انواع مختلف شکنجهها را تجربه کردم و
انواع مختلف توهینها به من شد و من هم از حکومت پهلوی انتقامی گرفتم که
آن انتقام در سقوط شاه تأثیر داشت. فقط کتاب «چاه به چاه» ام نبود که علیه
حکومت جبار شاه نوشتم بلکه مقالهای علیه این حکومت ابله در نیویورکتایمز
منتشر کردم که شاه دچار استیصال شده بود، و اشخاصی که هم به او و هم به من
نزدیک بودند به من میگفتند تو کاری کردهای که شاه از تو وحشت میکند، در
حالی که من کار خاصی نکرده بودم و فقط پنج شش مقاله علیه او نوشته بودم و
توضیح داده بودم بر سر ملت ما چه آورده بود، و نوام چامسکی با خواندن
مقالات من دنبالهی کار را گرفت و بسیار تأثیرگذار ظاهر شد. من در
نیویورکتایمز و واشنگتنپست مقاله مینوشتم و پدر این حکومت منفور را به
نوبهی خودم در میآوردم، در حالی که به هیچ وجه چنین مسئلهای با جمهوری
اسلامی نداشتم و این حکومت در کمال احترام با من برخورد کرد که هرگز
فراموش نمیکنم.»
***********
در «سبکی تحملناپذیر هستی»، به دنبال بهار پراگ 68 و افشای جنایات رژیم کمونیستی، توما (قهرمان رمان میلان کوندرا) مقالهای مینویسد در واکنش به ابراز پشیمانی روشنفکران کشورش. به نظر توما، این ادعای روشنفکران کمونیست که «ما نمیدانستیم، و فریب خورده بودیم، ما صادقانه اعتقاد داشتیم، و بنابراین بیگناه ایم» اصلاً بسنده نیست. به نظرش، مسئله دانستن یا ندانستن نبود. مسئله این بود: آدمی که، حتا ندانسته، حتا فریبخورده، و با اعتقاد صادقانه، به استقرار نظام شر کمک کرده بیگناه است و باید از عقوبت معاف شود؟ مسئله اصلاً همان ندانستگی، همان فریبخوردگی، همان اعتقاد صادقانهی آنها است. توما سرنوشت اودیپ شهریار را به خاطر میآورد، که ندانسته پدرش را کشته بود و با مادرش به بستر رفته بود، و وقتی آگاه شد خود را بیگناه ندید: به جبران گناهی که ندانسته مرتکب شده شهرش را رها کرد و چشمهای خودش را از حدقه در آورد. توما به روشنفکران کشورش میگوید: «به خاطر اشتباه و گناه شما، این کشور آزادیاش را از دست داد، و حالا فریاد میزنید که نمیدانستید و خودتان را بیگناه میدانید؟ چهگونه میتوانید اطرافتان را نگاه کنید و به وحشت نیافتید؟ اصلاً میتوانید نگاه کنید؟ اگر چشم داشتید، باید آن را از حدقه در میآوردید و از این مملکت میرفتید.»
در «سبکی تحملناپذیر هستی»، به دنبال بهار پراگ 68 و افشای جنایات رژیم کمونیستی، توما (قهرمان رمان میلان کوندرا) مقالهای مینویسد در واکنش به ابراز پشیمانی روشنفکران کشورش. به نظر توما، این ادعای روشنفکران کمونیست که «ما نمیدانستیم، و فریب خورده بودیم، ما صادقانه اعتقاد داشتیم، و بنابراین بیگناه ایم» اصلاً بسنده نیست. به نظرش، مسئله دانستن یا ندانستن نبود. مسئله این بود: آدمی که، حتا ندانسته، حتا فریبخورده، و با اعتقاد صادقانه، به استقرار نظام شر کمک کرده بیگناه است و باید از عقوبت معاف شود؟ مسئله اصلاً همان ندانستگی، همان فریبخوردگی، همان اعتقاد صادقانهی آنها است. توما سرنوشت اودیپ شهریار را به خاطر میآورد، که ندانسته پدرش را کشته بود و با مادرش به بستر رفته بود، و وقتی آگاه شد خود را بیگناه ندید: به جبران گناهی که ندانسته مرتکب شده شهرش را رها کرد و چشمهای خودش را از حدقه در آورد. توما به روشنفکران کشورش میگوید: «به خاطر اشتباه و گناه شما، این کشور آزادیاش را از دست داد، و حالا فریاد میزنید که نمیدانستید و خودتان را بیگناه میدانید؟ چهگونه میتوانید اطرافتان را نگاه کنید و به وحشت نیافتید؟ اصلاً میتوانید نگاه کنید؟ اگر چشم داشتید، باید آن را از حدقه در میآوردید و از این مملکت میرفتید.»
من باشم، به آقای براهنی این طور میگویم: «نه، کور شدن برای تو بس نیست. خیلی ساده، خودت را دار بزن.»
No comments:
Post a Comment